English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
English Persian
meet : برخورد کردن یافتن
meets : برخورد کردن یافتن
Other Matches
collisions برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision برخورد کردن برخورد تصادف کردن
channel جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channels جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channeling جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
channelled جداسازی کانال ها بر حسب مقدار برخورد بین دو کانال هر قدر برخورد کمتر باشد کانال بهتر است
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
meet برخورد کردن
knock-ups برخورد کردن
osculate برخورد کردن
meets برخورد کردن
impacts برخورد کردن
impact برخورد کردن
chattering برخورد کردن
chattered برخورد کردن
knock-up برخورد کردن
knock up برخورد کردن
chatters برخورد کردن
chatter برخورد کردن
glad hand <idiom> بااهمییت برخورد کردن
snags بمانعی برخورد کردن
snag بمانعی برخورد کردن
warm up <idiom> دوستانه برخورد کردن
snagging بمانعی برخورد کردن
smashes برخورد خرد کردن
smash برخورد خرد کردن
to run upon any one بکسی برخورد یا تصادف کردن
sideswipe برخورد کردن به پهلوی چیزی
to collide head on با هم شاخ بشاخ برخورد کردن
sideswipes برخورد کردن به پهلوی چیزی
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
to bump [into] برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی]
condition اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
colliding تصادف کردن برخورد کردن
collides تصادف کردن برخورد کردن
collide تصادف کردن برخورد کردن
collided تصادف کردن برخورد کردن
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
improves بهبودی یافتن پیشرفت کردن
amend بهتر کردن بهبودی یافتن
improved بهبودی یافتن پیشرفت کردن
amended بهتر کردن بهبودی یافتن
amending بهتر کردن بهبودی یافتن
improving بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improve بهبودی یافتن پیشرفت کردن
exchanging عوض کردن تسعیر یافتن
mended رفو کردن بهبودی یافتن
strengthens تقویت یافتن تحکیم کردن
mend رفو کردن بهبودی یافتن
exchange عوض کردن تسعیر یافتن
transfuse رسوخ یافتن در تزریق کردن در
exchanged عوض کردن تسعیر یافتن
exchanges عوض کردن تسعیر یافتن
strengthened تقویت یافتن تحکیم کردن
strengthen تقویت یافتن تحکیم کردن
mends رفو کردن بهبودی یافتن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
gain کسب کردن باز یافتن
gained کسب کردن باز یافتن
migrate سیر کردن انتقال یافتن
migrated سیر کردن انتقال یافتن
migrates سیر کردن انتقال یافتن
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
gains کسب کردن باز یافتن
migrating سیر کردن انتقال یافتن
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
tile مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tiles مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
henpeck سعی کردن برای تفوق یافتن
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
extending توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extend توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
extends توسعه یافتن تمدید دادن یا کردن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
to hit اصابت کردن [برخورد کردن] [ضربه زدن ] [زدن]
head-hunting <idiom> جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
flows لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flow لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
flowed لبریز شدن سلیس بودن طغیان کردن سیلان یافتن
nympholept کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
malfunctions تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunctioned تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
malfunction تابع نرم افزاری برای یافتن کمک کردن به تشخیص دلایل خطا یا اشتباه
increase صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increases صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
increased صعود کردن افزایش یافتن بالا رفتن افزایش
conflicts برخورد
confliction برخورد
intersected برخورد
stopped برخورد
conflicted برخورد
conflict برخورد
intersects برخورد
stop برخورد
reception برخورد
incidence برخورد
contacts برخورد
receptions برخورد
tangency برخورد
ill favored بد برخورد
approached برخورد
approach برخورد
impact برخورد
strikingly برخورد
striking برخورد
collision برخورد
attitudes برخورد
approaches برخورد
collisions برخورد
impacts برخورد
stopping برخورد
attitude برخورد
stops برخورد
clashes برخورد
osculation برخورد
strikes برخورد
contact برخورد
clash برخورد
criss-cross برخورد
criss-crossed برخورد
criss-crossing برخورد
appulse برخورد
contacted برخورد
strike برخورد
clashed برخورد
criss-crosses برخورد
contacting برخورد
intersect برخورد
tilts منازعه برخورد
impact parameter پارامتر برخورد
accessible خوش برخورد
impact sound صدای برخورد
intersection point محل برخورد
impact strength استحکام برخورد
crossing point محل برخورد دو خط
tilt منازعه برخورد
touche اعلام برخورد
collision energy انرژی برخورد
jct محل برخورد
tilted منازعه برخورد
tolerating برخورد هموارکردن
inelastic collision برخورد ناکشسان
greeted درود برخورد
tolerates برخورد هموارکردن
greet درود برخورد
tolerate برخورد هموارکردن
unsporting conduct برخورد ناجوانمردانه
affects احساسات برخورد
coincidence تطبیق برخورد
zone of contact محل برخورد
affable خوش برخورد
coincidences تطبیق برخورد
affect احساسات برخورد
meeter برخورد کننده
impact hardness سختی برخورد
head oncollision برخورد رویاروی
conflux همریزگاه برخورد
collision rate میزان برخورد
head on collision برخورد رودررو
conflict of interest برخورد منافع
fall on <idiom> برخورد (بامشکلات)
My pride was wounded ( hurt) . به غیرتم برخورد
elastic collision برخورد کشسان
elastic collision برخورد الاستیک
collision rate سرعت برخورد
electron impact برخورد الکترونها
impact test ازمون برخورد
contiguity برخورد تماس
collision rate نرخ برخورد
collision frequency فراوانی برخورد
probability of collision احتمال برخورد
impact effect اثر برخورد
take the blade برخورد شمشیرها
effective collision برخورد موثر
impact force نیروی برخورد
greets درود برخورد
impact factor ضریب برخورد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com