Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
left
: زمان ماضی فعل leave
Other Matches
the past tense
زمان ماضی ماضی مطلق
preterit
زمان ماضی
hung
زمان ماضی فعل
hove
زمان ماضی فعل heave
bade
زمان ماضی فعل bid
flew
زمان ماضی فعل fly
ground
زمان ماضی فعل grind
felt
:زمان ماضی فعل feel
grew
زمان ماضی فعل grow
rang
زمان ماضی فعل ring
tore
زمان ماضی فعل tear
ran
زمان ماضی فعل run
led
زمان ماضی فعل lead
founds
زمان ماضی واسم فعول find
found
زمان ماضی واسم فعول find
aoristic
وابسته به زمان ماضی غیر معین
bad
زمان ماضی قدیمی فعل bid
had
زمان ماضی واسم مفعول فعل have
should
زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall
fought
زمان ماضی واسم مفعول فعل fight
met
زمان ماضی واسم مفعول فعل meet
cast off
1 leave : syn
awol
مخفف کلمات leave absentwithout
present perfect
مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
past
ماضی
knew
ماضی فعل Know
past or preterite d.
ماضی مطلق
did not
ماضی منفی do
perfect tense
ماضی کامل
present perfect tense
ماضی قریب
present perfect tense
ماضی کامل
perfect tense
ماضی قریب
past perfect
ماضی بعید
past perfect tense
ماضی بعید
the preterite tense
ماضی مطلق
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
leant
ماضی فعل lean
aorist
ماضی غیر معین
pluperfect
فعل ماضی بعید
present progressive
ماضی قریب استمراری
preterit
وابسته بفعل ماضی
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
i wish you would go
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
primary tenses
زمانها یاصلی و گذشته وماضی قریب و ماضی بعید
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
perfect participle
وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
perfect infinitive
مصدری که با اسم مفعول ساخته میشودو جای ماضی کامل را میگیرد
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time
زمان جستجو زمان طلب
presenting
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
presented
زمان حاضر زمان حال
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
present
زمان حاضر زمان حال
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
were
گذشته فعل be to و جمع فعل ماضی was
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
stroked
زمان
times
زمان
dates
زمان
date
زمان
away
از ان زمان
stroke
زمان
strokes
زمان
stroking
زمان
termed
زمان
terming
زمان
term
زمان
whene'er
هر زمان
zeitgeist
زمان
simultaneously
در یک زمان
time of blowing
زمان دم
clocks
زمان ها
timepiece
زمان
time-piece
زمان
tempos
زمان
clock
زمان
cycle time
زمان
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
contemporaneous
هم زمان
cotemporaneous
هم زمان
time consuming
زمان بر
time-consuming
زمان بر
synchronous
هم زمان
yet
تا ان زمان
tempo
زمان
synchrone
هم زمان
thitherto
تا ان زمان
period
زمان
periods
زمان
thence
از ان زمان
coinstantaneous
هم زمان
timed
زمان
time
زمان
standby time
زمان جانشینی
moments
زمان اهمیت
whoopee
زمان خوشی
rise time
زمان خیز
response time
زمان پاسخ
prescriptions
مرور زمان
standard time
زمان استانده
scheduling
زمان بندی
retention time
زمان بازداری
system time
زمان سیستم
timing
زمان سنجی
response time
زمان واکنش
reasonable time
زمان معقول
period of concentration
زمان تمرکز
seek time
زمان پیگرد
whenever
هر زمان که هرگاه
statute of limitation
مرور زمان
physiological time
زمان فیزیولوژیکی
standard time
زمان رسمی
preparation time
زمان تهیه
prescription
مرور زمان
peace time
در زمان صلح
setting time
زمان گیرش
recurrence interval
زمان برگشت
seek time
زمان پیگردی
lapsing
گذشت زمان
relaxation time
زمان اسایش
regression time
زمان برگشت
searching time
زمان جستجو
reflex time
زمان بازتاب
reference time
زمان مرجع
return perion
زمان برگشت
scheduling queue
صف زمان بندی
scheduler
زمان بند
running time
زمان رانش
run time
زمان اجرا
lapse
گذشت زمان
recovery time
زمان بهبود
setup time
زمان برپایی
sidereal time
زمان ستارههای
production time
زمان تولید
solar time
زمان خورشیدی
solar time
زمان شمسی
yesterday
زمان گذشته
past tense
زمان گذشته
production time
زمان ساخت
reaction time
زمان واکنش
response time
زمان واگنش
real time
زمان حقیقی
relief time
زمان استراحت
testing time
زمان ازمایش
slack time
زمان سکون
sidereal time
زمان نجومی
lapses
گذشت زمان
peace time
زمان صلح
clk
زمان سنج
inactive time
زمان غیرفعال
in process of time
بمرور زمان
cutting time
زمان اصلی
cutting time
زمان برش
cycle time
زمان تناوب
cycle time
زمان دوره
cycle time
زمان سیکل
dead time
زمان مرده
idle time
زمان بی باری
dead time
زمان گمگشته
idle period
زمان توقف
decay time
زمان تباهی
decay time
زمان اضمحلال
incidentals time
زمان ضمنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com