English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
concrete : سفت کردن باشفته اندودن یا ساختن بهم پیوستن
Other Matches
bedaub اندودن رنگ کردن
platinize با پلاتین و ترکیبات ان مخلوط کردن یا اندودن
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
assisting پیوستن به حمایت کردن از
joins شرکت کردن در پیوستن
consociate متحد کردن پیوستن
join شرکت کردن در پیوستن
assist پیوستن به حمایت کردن از
catenate پیوستن متصل کردن
assists پیوستن به حمایت کردن از
assisted پیوستن به حمایت کردن از
joined شرکت کردن در پیوستن
binds محصور کردن بهم پیوستن
bind محصور کردن بهم پیوستن
attachable قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
daub اندودن
coated اندودن
incase etc اندودن
daubed اندودن
parget اندودن
besmear اندودن
to do over اندودن
daubs اندودن
daubing اندودن
coatings اندودن
coat اندودن
plates اندودن
emboss اندودن
splodges اندودن
plate اندودن
splodge اندودن
overlaid اندودن
coats اندودن
integration یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
silver plate بانقره اندودن
tin قلع اندودن
copper بامس اندودن
recoat دوباره اندودن
tins قلع اندودن
galvanizing روی اندودن
coppers بامس اندودن
lead سرب گرفتن باسرب اندودن
leads سرب گرفتن باسرب اندودن
kyanize باداراشکنه اندودن برای جلوگیری ازپوسیدگی
admix مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
make درست کردن ساختن اماده کردن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
makes درست کردن ساختن اماده کردن
to lay it on thick نصب کردن ساختن
gets مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
getting مجاب کردن ساختن
work up ترکیب کردن ساختن
get مجاب کردن ساختن
entombing دفن کردن مقبره ساختن
lane کوچه ساختن منشعب کردن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
fraternising برادری کردن متفق ساختن
entombed دفن کردن مقبره ساختن
fraternizes برادری کردن متفق ساختن
fraternized برادری کردن متفق ساختن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
to cotton with each other باهم ساختن یارفاقت کردن
fraternises برادری کردن متفق ساختن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
to cotton together باهم ساختن یارفاقت کردن
fraternised برادری کردن متفق ساختن
pleases خشنود ساختن کیف کردن
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
entombs دفن کردن مقبره ساختن
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
please خشنود ساختن کیف کردن
fraternize برادری کردن متفق ساختن
reproducing چاپ کردن دوباره ساختن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
reproduces چاپ کردن دوباره ساختن
reproduced چاپ کردن دوباره ساختن
reproduce چاپ کردن دوباره ساختن
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
provides میسر ساختن تامین کردن
oblige وادار کردن مرهون ساختن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcating جایگیر ساختن تلقین کردن
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
internalised باطنی ساختن داخلی کردن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
provide میسر ساختن تامین کردن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
emboss مزین کردن پرجلوه ساختن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
obliges وادار کردن مرهون ساختن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
discompose مضطرب ساختن پریشان کردن
entomb دفن کردن مقبره ساختن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
fructify برومند کردن بارور ساختن
inculcate جایگیر ساختن تلقین کردن
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
illuminates درخشان ساختن زرنما کردن
pt down هرز اب ساختن منکوب کردن
admires متحیر کردن متعجب ساختن
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
tumify اماس کردن متورم ساختن
admired متحیر کردن متعجب ساختن
assimilates هم جنس کردن شبیه ساختن
destroys ویران کردن نابود ساختن
retard کند ساختن معوق کردن
improvising انا ساختن تعبیه کردن
assimilating هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
serialize نوبتی کردن پیاپی ساختن
attract جذب کردن مجذوب ساختن
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
serialising نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialised نوبتی کردن پیاپی ساختن
franker باطل کردن مصون ساختن
destroying ویران کردن نابود ساختن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
surprise متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprises متعجب ساختن غافلگیر کردن
destroy ویران کردن نابود ساختن
assimilate هم جنس کردن شبیه ساختن
franking باطل کردن مصون ساختن
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
franks باطل کردن مصون ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
improvises انا ساختن تعبیه کردن
frank باطل کردن مصون ساختن
assimilated هم جنس کردن شبیه ساختن
franked باطل کردن مصون ساختن
improvise انا ساختن تعبیه کردن
agonise معذب ساختن متاثر کردن
retarding کند ساختن معوق کردن
retards کند ساختن معوق کردن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
perpetuating دائمی کردن جاودانی ساختن
fraternizing برادری کردن متفق ساختن
attracts جذب کردن مجذوب ساختن
attracting جذب کردن مجذوب ساختن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
incapacitating ناتوان ساختن محجور کردن
localising محلی کردن موضعی ساختن
localises محلی کردن موضعی ساختن
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
detect کشف کردن نمایان ساختن
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
to bear with a person باکسی ساختن یاسازش کردن
tepefy ولرم کردن ملول ساختن
detects کشف کردن نمایان ساختن
surprize متعجب ساختن غافلگیر کردن
detecting کشف کردن نمایان ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
detected کشف کردن نمایان ساختن
incapacitates ناتوان ساختن محجور کردن
serializing نوبتی کردن پیاپی ساختن
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
serializes نوبتی کردن پیاپی ساختن
incapacitate ناتوان ساختن محجور کردن
subdues مقهور ساختن رام کردن
subdue مقهور ساختن رام کردن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
spellbind مجذوب کردن مفتون ساختن
attracted جذب کردن مجذوب ساختن
serialized نوبتی کردن پیاپی ساختن
subduing مقهور ساختن رام کردن
incapacitated ناتوان ساختن محجور کردن
lanes کوچه ساختن منشعب کردن
freeze ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
enabling قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
freezes ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
mirrors دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrored دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
engraved گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
locating مستقر ساختن مکان یابی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com