Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
English
Persian
bowing acquaintance
آشنایی مختصر سلامی و بس
Other Matches
nodding acquaintance
آشنایی مختصر
I've known her at least as long as you have.
آشنایی من با او
[زن]
کمک کمش به اندازه مدت آشنایی تو با او
[زن]
است.
salutational
سلامی
he bobbed a curtsy
سلامی انداخت
I dropped in to say hello.
آمدم اینجا یک سلامی بکنم
acquaintance
آشنایی
bowing acquaintance
آشنایی کم
acquaintanceship
آشنایی
non acquaintance
عدم آشنایی
He is reserved and aloof .
آدم دیر آشنایی است
I am very glad to have made your acquaintance.
از آشنایی با شما بسیار خوشوقت شدم
precise
مختصر کردن مختصر
Madrklmh that every human being is conscious knowledge
مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
groupie
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupies
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
febricula
تب مختصر
gnomical
مختصر
grammalogue
مختصر
abstracted
مختصر
little
مختصر
concise
مختصر
abbreviated
مختصر
incomprehensive
مختصر
partial
مختصر
sums
مختصر
briefer
مختصر
briefed
مختصر
briefest
مختصر
brief
مختصر
abridged
مختصر
summaries
مختصر
summary
مختصر
succinct
مختصر
compend
مختصر
tersest
مختصر
terser
مختصر
concise
<adj.>
مختصر
synoptic
مختصر
epitome
مختصر
shortest
مختصر
shorter
مختصر
short
مختصر
tis
مختصر ti is
laconically
مختصر گو
short term
مختصر
curt
<adj.>
مختصر
laconic
مختصر گو
sum
مختصر
viz
مختصر
short
<adj.>
مختصر
fleeting
<adj.>
مختصر
terse
مختصر
succinct
<adj.>
مختصر
abridge
مختصر کردن
shorthand
مختصر نویسی
short and sweet
<idiom>
مختصر ومفید
summaries
خلاصه مختصر
brachygraphy
مختصر نویسی
briefer
کوتاه مختصر
inking
اطلاع مختصر
synopsis
اجمال مختصر
synopses
اجمال مختصر
summary
خلاصه مختصر
telegraphic
تلگرافی مختصر
velitation
جنگ مختصر
let us be brief
مختصر کنیم
my initials are s.h
امضای مختصر من
petit mal
صرع مختصر
handlist
فهرست مختصر
grind out
پیشروی مختصر
potluck
غذای مختصر
scumble
مالش مختصر
shortener
مختصر کننده
paraph
امضای مختصر
simplifier
مختصر کننده
compendium
مختصر کوتاهی
comedietta
کمدی مختصر
cheep
اشاره مختصر
briefly speaking
مختصر کنیم
tiffin
ناهار مختصر
apercu
خلاصه مختصر
lacanic
مختصر و مفید
squabble
نزا مختصر
curtailed
مختصر نمودن
curtail
مختصر نمودن
briefest
کوتاه مختصر
pithy
مختصر ومفید
concisely
بطور مختصر
briefed
کوتاه مختصر
brief
کوتاه مختصر
tot
یادداشت مختصر
tendency
علاقه مختصر
flashes
روشنایی مختصر
tendencies
علاقه مختصر
snacks
خوراک مختصر
curtails
مختصر نمودن
tots
یادداشت مختصر
squabbled
نزا مختصر
click
صدای مختصر
flash
روشنایی مختصر
snack
خوراک مختصر
clicked
صدای مختصر
clicks
صدای مختصر
curtailing
مختصر نمودن
contracted
مختصر محدود
flashed
روشنایی مختصر
squabbling
نزا مختصر
squabbles
نزا مختصر
metastable
دارای ثبات مختصر
spot
زمان مختصر لحظه
compendious
موجز مختصر ومفید
spots
زمان مختصر لحظه
simplifications
تسهیل مختصر سازی
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
simplification
تسهیل مختصر سازی
bywords
اشاره یانگاه مختصر
in a nutshell
بطور خیلی مختصر
look in
دیدن کردن مختصر
pittance
کمک هزینه مختصر
byword
اشاره یانگاه مختصر
pulls
برتری جزئی و مختصر
prospectuses
شرح حال مختصر
prospectus
شرح حال مختصر
shorten
مختصر کردن کاستن
feather
فشار مختصر به گاز
briefly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
compendiously
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
curtly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
shortens
مختصر کردن کاستن
shortened
مختصر کردن کاستن
blockhouse
بنای استحکامی مختصر
abbreviating
مختصر یا مفید کردن
abbreviates
مختصر یا مفید کردن
abbreviate
مختصر یا مفید کردن
pull
برتری جزئی و مختصر
abriviated addressing
ادرس مختصر شده
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
simplification
ساده گردانی مختصر سازی
simplifcation
ساده گردانی مختصر سازی
step in
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
smacked
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
to d. into a book
نگاه مختصر بکتابی کردن
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
simplifications
ساده گردانی مختصر سازی
billet
ورقه جیره یادداشت مختصر
multocular
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
smacks
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
billeted
ورقه جیره یادداشت مختصر
billeting
ورقه جیره یادداشت مختصر
billets
ورقه جیره یادداشت مختصر
smack
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
nuances
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuance
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlining
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashed
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outlines
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashes
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
That is it in a nutshell.
موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
to run in to a person
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
luncheonette
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonettes
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
absorption representation
[حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
action architecture
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
mnemonic
حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
sclaff
تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
shortening reaction
واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
simplify
مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifying
مختصر کردن اسانتر کردن
simplify
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies
مختصر کردن اسانتر کردن
tinting
رنگ مختصر سایهء رنگ
tint
رنگ مختصر سایهء رنگ
stenography
مختصر نویسی کوتاه نویسی
tints
رنگ مختصر سایهء رنگ
simplifies
اسان تر کردن مختصر کردن
glance
نگاه نگاه مختصر
glanced
نگاه نگاه مختصر
glances
نگاه نگاه مختصر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com