English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
They must give not less than 2 weeks' notice. آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Other Matches
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
The regulations prescribe that all employees must undergo a medical examination. آیین نامه تجویز می کند که همه کارکنان باید آزمایش پزشکی بدهند.
change چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
changes چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
changing چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
changed چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
programming قوانینی که برنامه باید به آنها تبدیل شود تا کد سازگار ایجاد شود
coincidence function پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
a month before <adv.> یک ماه قبلش
salami technique کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
Can you give me a heads up? <idiom> آیا میتوانید قبلش به من خبر بدهید؟
Can you give me a heads up? <idiom> آیا میتونین قبلش به من خبر بدین؟
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
managers برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
manager برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
weekend اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends اخر هفته تعطیل اخر هفته
instead of doing بجای اینکه انجام بدهند
wit's end <idiom> ندانستن که چه کاری را انجام بدهند
to be in a position to do something موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
portion سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
portions سهمی که والدین به یکی از فرزندانشان از مالشان بدهند
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
to be at a loss as to what to advise آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
ES IS امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
to opt in [something] تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
The doctors cannot understand why I am suddenly so well again. پزشکان نمیتونن تشخیص بدهند که چرا حال من یکدفعه خوب شد.
awareness آگاهی
advertisement آگاهی
conscience [archaic for: consciousness] آگاهی
conscious mind آگاهی
realising [British] آگاهی
consciousness آگاهی
cognisance [British] آگاهی
cognition آگاهی
knowledge آگاهی
understanding آگاهی
realizing آگاهی
appreciation [awareness] آگاهی
[piece of ] advice آگاهی
acquaintance آگاهی
advice آگاهی
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
inns of court کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
luck money پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
luck penny پولی که بطور دست لاف هنگام خرید و فروش بکسی بدهند
knowledge acquisition آگاهی یابی
further information آگاهی بیشتر
to give [provide] somebody [some] information به کسی آگاهی دادن
information [on] about somebody] [something] آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
per week هر هفته
weekly هفته به هفته
weeks هفته
weeklies هفته به هفته
a week یک هفته
week هفته
We've given notice that we're moving out of the apartment. ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
I heard it through the grapevine. افرادی به طورغیر رسمی به من آگاهی دادند.
fair market هفته بازار
A whole week یک هفته تمام
f.service نمازمعمولی هفته
last week هفته گذشته
week end اخر هفته
eight day هفته کوک
next week هفته گذشته
for a week برای یک هفته
inside of a week کمتر از یک هفته
this d. a week یک هفته از امروز
weekdays روز هفته
running days ایام هفته
weekday روز هفته
hebdomad هفت هفته
midweek میان هفته
passion week هفته مصیبت
to morrow week از فردا یک هفته
inside of a week در یک هفته کمتر
triweekly هر سه هفته یکبار
The notice is too short [for me] . آگاهی [برایم] خیلی کوتاه مدت است.
at a [the] minimum <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
at least [no less than] [not less than] <adv.> کم کمش [حداقل] [برای آگاهی اندازه یا شماره]
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
one anxious week of waiting یک هفته انتظار با نگرانی
nrxt monday دوشنبه این هفته
week day روز معمولی هفته
feria یکی از ایام هفته
Weekend تعطیلات آخر هفته
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
We stayed at the seaside for one week . یک هفته کنا ردریا ماندیم
ferial مربوط بمیان هفته عیدی
passion week هفته پیش از رستاخیز مسیح
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
Within the next few weeks . درعرض چند هفته آیند ؟
capacitor تا دو هفته نیرو فراهم کند.
to borrow for ... weeks برای ... هفته قرض گرفتن
embryo جنین کمتر از هشت هفته
embryos جنین کمتر از هشت هفته
hang out one's shingle <idiom> آگاهی عمومی ازباز شدن دفتر به خصوص مطب یادفتروکالت
foetus جنین بیش از هشت هفته حمل
per برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
foetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Every day of the week but Sundays. همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
weekender کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per week? قیمت برای یک هفته چقدر است؟
fetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Maundy Thursday پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
semiweekly رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
sempiternal رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
alert تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerted تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Trade ( business ) is slack this week . این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
to have something made [by somebody] بدهند [به کسی] چیزی را برای کسی بسازند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank goodness خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday! [TGIF] خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
on their part <adv.> از طرف آنها
for their part <adv.> از طرف آنها
themselves [for their part] <adv.> از طرف آنها
CUG ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز
rules وعملیات روی آنها
channel یچ کردن بین آنها
channeling یچ کردن بین آنها
channels یچ کردن بین آنها
Ask each and every one of them . ازیک یک آنها بپرسید
Send them in two at a time . آنها رادو تا دوتابفرست تو
in such a way as to enable them به طوری که آنها بتوانند
channeled یچ کردن بین آنها
I need them tonight. من آنها را امشب میخواهم.
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
channelled یچ کردن بین آنها
Can you watch the dog for us this weekend? آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
carrier سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
carriers سیگنال ارسالی توسط مودم برای آگاهی دادن به کامپیوتر محلی از اینکه یک سیگنال ازمودم راه دور تشخیص داده است
feria کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
They cannot hold a candle to him . سگش می ارزد بهمه آنها
BCC و لیست آنها را نشان نمیدهد
When will they be ready? چه وقت آنها حاضر میشود؟
They became estranged . They fell out . میانه آنها بهم خورد
I need them before friday. من آنها را قبل از جمعه میخواهم.
They gave me permission by way of an exception ... آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
description لیست داده ها و خصوصیات آنها
descriptions لیست داده ها و خصوصیات آنها
They held me culpable for the accident. آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
They were all alike. همه آنها یکی بودند.
keep these separate from those. اینها را از آنها جدا نگاهدار
logical مراحل و تصمیمات و ارتباطات آنها
apprenticeships دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
catalogs لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogue لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogued لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
catalogues لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloguing لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
They were all either kI'lled ou taken prisoners . همگی آنها کشته یا گرفتا رشدند
list لیست توابع یا دستورات و حل آنها در برنامه
microcomputing مربوط به ریز کامپیوتر و استفاده آنها
cataloging لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
cataloged لیستی از مضوعات یا محتواهای آنها به ترتیب
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
Their names are as follows . اسامی آنها بقرار زیر است
downsize که در آنها ایستگاههای کاری هوشمند هستند.
groundhog day روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
They were all dreesd in black. تمام آنها لباس سیاه پوشیده بودند
chronological order ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
schematic نمایش قط عات سیستم و نحوه اتصال آنها
Bantu وابسته به مردم بانتو و زبانها و فرهنگهای آنها
hash لیست ورودی ها طبق شماره hash آنها
They are openly seeking his being sacked. آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
They were devastated by the news. این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Nothing was said between them. هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
There they were in all their finery. آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
byte که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
reference لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
I cant see much difference in them. فرق زیادی بین آنها نمی بینم
references لیست توابع یا دستورات و محل آنها در برنامه
bytes که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
semimonthly دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
fairer بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
read 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
reads 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com