English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
relevant آنچه ارتباط مهمی دارد
Other Matches
penalty kicker بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
biased آنچه اریب دارد
ambiguous آنچه دو معنای ممکن دارد
significantly آنچه معنای مخصوصی دارد
significant آنچه معنای مخصوصی دارد
multifunction آنچه تابعهای متعددی دارد
distant آنچه در محلی قرار دارد
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
What costs little is little esteemed . <proverb> آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
desktop آنچه در بالا میز قرار دارد
transients آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transient آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
classes در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classed در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
class در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
best fit 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
classing در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
international standards organization طرح شبکه استاندارد ISO که به صورت لایهای است و هر لایه کار مخصوصی دارد و به سیستمهای مختلف امکان ارتباط میدهد البته در صورتی که مط ابق با استاندارد باشند
teleconferencing ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
data link ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
milestone مرحله مهمی اززندگی
milestones مرحله مهمی اززندگی
It wasnt much of a dinner . زیاد شام مهمی نبود
tune in <idiom> با چیز مهمی درارتباط بودن
It is pretty(fairly)second rate. همچنین چیز مهمی نیست
cut out وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
zero hour <idiom> لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
there is nothing in it چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد
Whatsoever هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
pans در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
link ارتباط
relation ارتباط
intercommunication ارتباط
correlation ارتباط
connection ارتباط
connexions ارتباط
communication ارتباط
ligature خط ارتباط
coherency ارتباط
hookup ارتباط
communicating ارتباط
correspondences ارتباط
correspondence ارتباط
rapport ارتباط
liaisons ارتباط
coherence ارتباط
correspondency ارتباط
liaison ارتباط
concernment ارتباط
relationships ارتباط
relationship ارتباط
enchainment ارتباط
contiguous آنچه اثر می گذارد
circular آنچه در یک دایره می چرخد
circulating آنچه به راحتی می چرخد
lightweight آنچه سنگین نیست
circulars آنچه در یک دایره می چرخد
knowledge آنچه دانسته است
exclusive آنچه شامل نمیشود
constant آنچه تغییر نمیکند
protective آنچه حافظت میکند
auxiliaries آنچه کمک میکند
producing آنچه تولید میکند
auxiliary آنچه کمک میکند
unwanted آنچه لازم نیست
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
constants آنچه تغییر نمیکند
authentic آنچه درست است
used آنچه جدید نیست
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
incoming آنچه از خارج می آید
lightweights آنچه سنگین نیست
previous آنچه زودتر رخ میدهد
tie-in وسیله ارتباط
tie-in ارتباط دادن
tie in وسیله ارتباط
logout قطع ارتباط
relevance ربط ارتباط
relevancy ربط ارتباط
tie in ارتباط دادن
one sided communication ارتباط یکسویه
wire communication ارتباط با سیم
mitwelt ارتباط با همنوع
subcontrariety ارتباط قیاسی
tie-ins وسیله ارتباط
put through ارتباط پیداکردن
tie-ins ارتباط دادن
mass communication ارتباط جمعی
relational ارتباط شرح
login قطع ارتباط
logging off قطع ارتباط
logging in برقراری ارتباط
connects ارتباط رخها
selective signalling ارتباط مخصوص
juxtaposition ارتباط اجباری
intercommunication ارتباط داخلی
wire ارتباط باسیم
wires ارتباط باسیم
communications ارتباط و مخابرات
intercommunion ارتباط مشترک
inverse relationship ارتباط معکوس
connect ارتباط رخها
log out قطع ارتباط
inaccessible ارتباط ناپذیر
telecommunications ارتباط از دور
log off قطع ارتباط
log in برقراری ارتباط
association پیوند ارتباط
associations پیوند ارتباط
telecommunications ارتباط تلگرافی
signal communications ارتباط و مخابرات
log on برقراری ارتباط
disconnectedly بدون ارتباط
communicate ارتباط گرفتن
arithmetic relation ارتباط محاسباتی
inaccessibility ارتباط ناپذیری
correlation ارتباط داشتن
trunk line cable کابل ارتباط
visual communication ارتباط بصری
bond ارتباط چسب
telephone communication ارتباط تلفنی
association coefficient ضریب ارتباط
telecommunication ارتباط دوربرد
communicated ارتباط گرفتن
communicates ارتباط گرفتن
disaffiliation عدم ارتباط
direct relationship ارتباط مستقیم
extraneousness عدم ارتباط
agency of communications منبع ارتباط
data communication ارتباط داده ها
intercoms ارتباط داخلی
intercom ارتباط داخلی
disconnection قطع ارتباط
data communication ارتباط دادهای
extraneity عدم ارتباط
asynchronous commuinication ارتباط ناهمزمان
synchronous communication ارتباط همزمان
conversational interaction ارتباط محاورهای
communication theory نظریه ارتباط
communication network شبکه ارتباط
communicability قابلیت ارتباط
connexion ارتباط اتصال
disjointedness عدم ارتباط
communicable قابل ارتباط
communicability ارتباط پذیری
communication ارتباط و مخابرات
background communication ارتباط پس زمینه
attachment plug دوشاخه ارتباط
cryptocommunication ارتباط رمز
computable آنچه قابل محاسبه است
differential آنچه اختلاف را نشان میدهد
exchangeable آنچه قابل تغییر است
alterable آنچه قابل تغییر است
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
finished آنچه کامل شده است
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
irretrievable آنچه قابل بازگشت نیست
dependent آنچه به دلیلی متغیر است
chargeable آنچه قابل شارژ است
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
prior آنچه قبلاگ رخ داده است
thirds آنچه بعد از دومین می آید
commoners آنچه اغلب اتفاق میافتد
removable آنچه قابل جابجایی است
roundest آنچه در دایره حرکت میکند
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
variable آنچه قابل تغییر است
round آنچه در دایره حرکت میکند
malfunctioning آنچه خوب کار نکند
maskable آنچه نادیده گرفتنی است
efficient آنچه که خوب کار میکند
electric آنچه با الکتریسیته کار میکند
third آنچه بعد از دومین می آید
transportable آنچه قابل حمل است
differentials آنچه اختلاف را نشان میدهد
continual آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
controllable آنچه قابل کنترل است
commonest آنچه اغلب اتفاق میافتد
preformatted آنچه فرمت شده باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com