Total search result: 201 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> |
آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار. |
|
|
Other Matches |
|
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . |
کار امروز به فردا مگذار (میفکن ) |
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> |
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان |
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise |
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان |
Today me, tomarrow thee. <proverb> |
امروز من,فردا تو . |
never put off till tomorrow what may be done today <proverb> |
کار امروز به فردا مفکن |
Never put off tI'll tomorrow what you can do today . |
کار امروز را به فردا نیانداز |
Delays are dangerous. <proverb> |
کار امروز به فردا مینداز. |
present maid prospective bride |
دوشیزه امروز عروس فردا |
I'll get there when I get there. <proverb> |
حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم] |
there is no time like the present <idiom> |
سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را |
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> |
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى . |
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> |
آب براى من ندارد براى تو که دارد . |
easy to use |
آنچه قابل فهم و انجام باشد |
desktop |
آنچه روی میز انجام میشود |
He is expected to arrive in acople of days. |
فردا پ؟ فردا قرار است بیاید |
ignoring |
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند |
ignores |
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند |
ignore |
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند |
ignored |
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند |
demonstrations |
نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد |
demonstration |
نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد |
demo |
نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع |
Let not your tongue cut your throat. <proverb> |
مگذار زبانت گلویت را قطع کند . |
classed |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
classes |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
class |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
classing |
در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد |
To cook a pottage for some one . <proverb> |
آش براى کسى پختن . |
A word is enough to the wise . <proverb> |
براى عاقل یک یرف بس است . |
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> |
یک داغ دل بس است براى قبیله اى . |
Every why has a wherefore . <proverb> |
براى هر چونى ,چرایى هست. |
Die for him who will get feverish for you. <proverb> |
براى کسى بمیر که برایت تب کند . |
Such a one is fit for being placed insid a pillar. <proverb> |
براى لاى جرز خوب است . |
For the unlucky man adversity comes from all direc. <proverb> |
براى آدم بدبخت از در و دیوار مى بارد. |
It is never too late to mend. <proverb> |
براى اصلای شدن هیچگاه دیر نیست . |
Death is good luck for the unlucky . <proverb> |
براى آدم بدبخت مرگ خوشبختى است . |
It is never too late to learn . <proverb> |
براى کسب علم هیچ موقعى دیر نیست . |
Spare when you are young, and spend when you are old. <proverb> |
در جوانى پس انداز کن تا در پیرى خرج کنى (براى دگر روز چیزى بنه). |
neer |
هرگز |
when hell freezes over <idiom> |
هرگز |
not for an instant |
هرگز |
never |
هرگز |
over one's dead body <idiom> |
هرگز |
Whatsoever |
هرچه [هر آنچه] [آنچه ] |
ever |
هرگز هیچ |
Eternal (everlasting)life. |
ابدا" (هرگز ) ! |
never more |
هرگز دیگر |
nevermore |
هرگز دیگر |
nulipara |
زن هرگز نزاییده |
ever- |
هرگز هیچ |
the jealouse never had tranquillity. <proverb> |
یسود هرگز نیاسود . |
nonwinner |
هرگز برنده نشده |
tomorrow |
فردا |
morrow |
فردا |
the day a to morrow |
پس فردا |
day after tomorrow |
پس فردا |
Better late then never. <proverb> |
تاخیر بهتر از هرگز است . |
he has never seen a lion |
او هرگز شیر ندیده است |
he never saw a lion |
او هرگز شیر ندیده است |
i had never seen such a book |
من هرگز چنین کتابی ندیده ام |
that will be the day <idiom> |
چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد |
I could never make her understand . |
هرگز موفق نشدم به او بفهمانم |
I never saw anything like it. |
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام. |
to morrow week |
از فردا یک هفته |
morrow [Old English] |
فردا [ آینده] |
Not on your life ! |
هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) ! |
an impersonal deity |
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود |
THe flesh will never be separated from the finger . <proverb> |
گوشت هرگز از ناخن جدا نمى شود . |
A tale never loses in the telling . <proverb> |
یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد. |
Better late than never! <proverb> |
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است! |
Better late than never. <proverb> |
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است. |
Never look a gift horse in the mouth. <proverb> |
دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن . |
Come here tomorrow . |
فردا بیا اینجا |
Where wI'll you be tomorrow morning? |
فردا صبح کجایی ؟ |
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . |
بگذار بماند تا فردا |
A watched pot never boils. <proverb> |
چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید . |
Time and tide wait for no man . <proverb> |
زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند. |
Borrowed garments never fit well . <proverb> |
لباس عاریه هرگز به خوبى اندازه نمى شود. |
Two cas and a mouse , two wives in one house , two. <proverb> |
دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود . |
maiden race |
مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند |
the bill will mature tomorrow |
سررسید ان قبض فردا است |
Leave it tI'll tomorrow morning . |
آنرا بگذارتا فردا صبح |
Take no thought of the morrow. |
نگران فردا [آینده] نباش. |
Tomarrow is another day. <proverb> |
فردا روز دیگرى اشت . |
The cream wont keep tI'll tomorrow . |
خامه تا فردا خراب می شود |
The prescribed time - limit expires tomorrow . |
مهلت مقرر فردا منقضی می شود |
the bill will mature to morrow |
سر رسید پرداخت ان قبض فردا است |
I travel tomorrow [afternoon] . |
من فردا [بعد از ظهر] به مسافرت می روم. |
I wI'll come tommorow if at all. |
اگر آمدنی باشم فردا می آیم |
I will depart the day after tomorrow with the Iran Air. |
من پس فردا با ایران ایر پرواز می کنم. |
it is nowrooz to day |
امروز |
today |
امروز |
toad eater |
امروز |
to day |
امروز |
this day |
امروز |
fast |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
fasts |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
fasted |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
fastest |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
there was no mail to day |
امروز کاغذنداشتیم |
This very day . |
همین امروز |
he wears a new suit to day |
امروز جامه |
this d. a week |
یک هفته از امروز |
today of all days |
مخصوصا امروز |
he has no temperature to day |
امروز تب ندارد |
this morning |
امروز بامداد |
nowaday |
مال امروز |
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. |
من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم. |
tomorow morning . I wI'll leavew for london. |
فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد |
I need them today. |
من آنها را امروز میخواهم. |
this da y month |
یک ماه دیگر از امروز |
He was not supposed to come today . |
قرارنبود امروز بیاید |
A week from today |
هفت روز پس از امروز |
he is in to day |
امروز در خانه است |
Today I took laxatives. |
امروز مسهل خورده ام. |
i have no work today |
امروز کاری ندارم |
there was no mail to day |
امروز پست نبود |
What do you feel like having today? |
امروز تو به چه اشتها داری؟ |
What is todays date ? |
تاریخ امروز چیست ؟ |
fails |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
failed |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
fail |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن |
qui facit per alium facit perse |
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است |
like a duck takes the water [Idiom] |
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند |
Have you had a blowle movement today ? |
شکمتان امروز کار کرده ؟ |
romaika |
رقص ملی یونان امروز |
I am very busy today . |
امروز خیلی کار دارم |
My voice is not clear today. |
صدایم امروز صاف نیست |
the press of modern life |
فشارو نیازمندیهای زندگی امروز |
She wont show up today. |
امروز پیدایش نمی شود |
He is in no condition (not fit)to work. |
امروز خیلی سر حالم ( شنگول ) |
I'll be at home today . |
امروز منزل خواهم بود |
romaic |
زبان بومی یونان امروز |
automates |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
automating |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
automate |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
automated |
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند |
Today is my lucky day. |
امروز روز خوش بیاری من است |
It is a cool day today. |
امروز هوا خنک کرده است |
To regain consciousness. to come to. |
امروز حال وحوصله کارکردن ندارم |
We had a nice long walk today. |
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم |
We wI'll be notified(informed)of the results today. |
امروز جواب کار معلوم می شود |
It is foul weather today . |
امروز هوا خیلی گند است |
I am [will be] busy this afternoon . |
امروز بعد از ظهر وقت ندارم. |
She was off hand with me today. |
امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء ) |
today of all days |
از همه روزها امروز [باید باشد] |
I weighed myself today . |
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم ) |
do you want it done to day |
ایا میخواهید امروز کرده شود |
I am in an exuberant mood today . |
امروز خیلی کیفم کوک است |
we had a heavy p to day |
امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم |
Today's weather is mild by comparison. |
در مقایسه هوای امروز ملایم است. |
failures |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود |
failure |
انجام ندادن کاری که باید انجام شود |
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. |
من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم. |
So what's today? |
امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره] |
Can I go earlier today, just as a special exception? |
اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟ |
robots |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
robot |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
gurantee |
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند |
Does it have to be today (of all days)? |
این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟ |
It is due to be signed this afternoon . |
قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد . |
Never spend money before you have earned it. |
هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید. |
This is important, not only today, but also and especially for the future. |
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است. |
scratch one's back <idiom> |
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد |
Thank God it's Friday! [TGIF] |
خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند] |
Thank goodness |
خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند] |
Babbage |
nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز |
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. |
کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم. |
upward compatible |
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت |
constants |
آنچه تغییر نمیکند |
contiguous |
آنچه اثر می گذارد |
knowledge |
آنچه دانسته است |
protective |
آنچه حافظت میکند |
auxiliary |
آنچه کمک میکند |
the long and the short of it <idiom> |
آنچه گفتنی است |
the above was a summary |
آنچه دربالا گفته شد |
producing |
آنچه تولید میکند |
authentic |
آنچه درست است |
biased |
آنچه اریب دارد |
circular |
آنچه در یک دایره می چرخد |
circulars |
آنچه در یک دایره می چرخد |
incoming |
آنچه از خارج می آید |
auxiliaries |
آنچه کمک میکند |
constant |
آنچه تغییر نمیکند |
exclusive |
آنچه شامل نمیشود |
lightweights |
آنچه سنگین نیست |
lightweight |
آنچه سنگین نیست |
circulating |
آنچه به راحتی می چرخد |
unwanted |
آنچه لازم نیست |
used |
آنچه جدید نیست |
previous |
آنچه زودتر رخ میدهد |
what day of the week is it? |
امروز چند شنبه است امروزچه روزی است |
transportable |
آنچه قابل حمل است |
audible |
آنچه قابل شنیدن است |
simplest |
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد |
immediate |
آنچه یکباره اتفاق افتد |
controllable |
آنچه قابل کنترل است |
simpler |
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد |
unedited |
آنچه ویرایش نشده است |
simple |
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد |