Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
frequent
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequented
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequenting
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequents
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
Other Matches
common
آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners
آنچه اغلب اتفاق میافتد
commonest
آنچه اغلب اتفاق میافتد
previous
آنچه زودتر رخ میدهد
differentials
آنچه اختلاف را نشان میدهد
differential
آنچه اختلاف را نشان میدهد
continual
آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
game theory
این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
simultaneous
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
anthropomorphic software
نرم افزاری که به آنچه کاربر می گوید عکس العمل نشان میدهد
postscripts
سیستم زبان گرافیکی که به کاربر امکان مشاده آنچه روی چاپگر فاهر میشود میدهد
postscript
سیستم زبان گرافیکی که به کاربر امکان مشاده آنچه روی چاپگر فاهر میشود میدهد
batch
این دستورات اجرا می شوند و آنچه کاربر در آنها تغییر میدهد نیز ضبط میشود
batches
این دستورات اجرا می شوند و آنچه کاربر در آنها تغییر میدهد نیز ضبط میشود
demonstration
نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
demonstrations
نرم افزاری که آنچه یک برنامه قادر به انجام است بدون پیاده سازی توابع آن نشان میدهد
processor
ارسال سیگنال ورودی به پردازنده , بررسی درخواست توجه که باعث توقف آنچه در حال اجرا است میشود و به رسانه فراخوان پاسخ میدهد
lanceolate leaves
برگ های اسلیمی
[شاه عباسی]
[نیزه ای]
[شعله]
[اغلب در یک یا دو سمت برگ بصورت کنگره بوده و در اغلب فرش های لچک ترنج و باغی بکار می رود.]
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
Whatsoever
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
oft
[archaic, literary]
<adv.>
اغلب
oftentimes
اغلب
regularly
[often]
<adv.>
اغلب
on any number of occasions
<adv.>
اغلب
frequently
اغلب
a lot of times
<adv.>
اغلب
often
<adv.>
اغلب
frequently
<adv.>
اغلب
many times
<adv.>
اغلب
logical
حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
moviegoers
کسی که اغلب به سینما میرود
in and out
<idiom>
اغلب به بیرون رفتوآمد کردن
moviegoer
کسی که اغلب به سینما میرود
sorrel
اسب کهر اغلب با یال و دم سفید
copper
[police officer]
پاسبان
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
cambric tea
نوشابه گرمی از اب و شیر وشکر و اغلب چای
copper
[police officer]
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
dma
UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
altar-niche
[تو رفتگی در محراب کلیسا که اغلب نیایشگاه کوچکی است.]
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
In the nature of things, young people often rebel against their parents.
طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
wheel mode
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
graphics
پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
ToolTips
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
chimney-bar
[نعل درگاه برای شومینه که اغلب از آهن مسطح به شکل اچ یا تی است.]
vibrator
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
horse design
نقش اسب
[در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
cist
[قبر ماقبل تاریخ مانند جعبه که اغلب همراه با سنگ نشانه بود.]
vibrators
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
anoxia
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
CD quality
اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
Huffman code
کد فشرده سازی داده که حروف ای که اغلب نرخ می دهند فضای بیت کمتری اشغال می کنند
ada
زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
alabaster
[کربنات کلسیم نیمه شفاف در رنگ های زرد و سفید که اغلب در نورگیر پنجره استفاده می شود.]
micros
تخته مدار چاپ شده اصلی سیستم که حاوی اغلب قط عات و اتصالات برای گفتههای گسترده و... است
WWW
مجموعهای از میلیون ها وب سیلت و صفحات وب که با هم بخشی از اینترنت را تشکیل می دهند که اغلب اوقات توسط کاربر استفاده می شوند
diskette
دیسک سبک و انعط اف پذیر که میتواند داده مغناطیسی ذخیره کند و در اغلب کامپیوترهای شخصی به کار می رود
My Computer
نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
micro
تخته مدار چاپ شده اصلی سیستم که حاوی اغلب قط عات و اتصالات برای گفتههای گسترده و... است
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
keel area
ناحیه برجسته جانبی تیرک زیر هواپیماهای دریایی که اغلب زیر سطح اب قرارمیگیرد
host computer
کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computers
کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
backstreet
فعالیتهای غیر رسمی و مخفی و اغلب غیر قانونی
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
incoming
آنچه از خارج می آید
exclusive
آنچه شامل نمیشود
authentic
آنچه درست است
auxiliaries
آنچه کمک میکند
circulating
آنچه به راحتی می چرخد
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
knowledge
آنچه دانسته است
lightweights
آنچه سنگین نیست
lightweight
آنچه سنگین نیست
unwanted
آنچه لازم نیست
auxiliary
آنچه کمک میکند
used
آنچه جدید نیست
the above was a summary
آنچه دربالا گفته شد
circular
آنچه در یک دایره می چرخد
circulars
آنچه در یک دایره می چرخد
protective
آنچه حافظت میکند
biased
آنچه اریب دارد
constants
آنچه تغییر نمیکند
contiguous
آنچه اثر می گذارد
constant
آنچه تغییر نمیکند
producing
آنچه تولید میکند
L cache
فضای کوچک RAM ایستای سریع روی قطعه پردازنده که داده هایی که اغلب استفاده می شوند را برای افشزایش سرعت پردازش ذخیره میکند
hub
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
transportable
آنچه قابل حمل است
availability
آنچه به آسانی بدست آید
clears
آنچه به سادگی فهمیده میشود
audible
آنچه قابل شنیدن است
visible
آنچه قابل دیدن است
third
آنچه بعد از دومین می آید
clearer
آنچه به سادگی فهمیده میشود
recognizable
آنچه قابل تشخیص است
quantifiable
آنچه قابل شمارش است
round
آنچه در دایره حرکت میکند
roundest
آنچه در دایره حرکت میکند
convertible
آنچه قابل تبدیل است
recognizably
آنچه قابل تشخیص است
clearest
آنچه به سادگی فهمیده میشود
irretrievable
آنچه قابل بازگشت نیست
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
malfunctioning
آنچه خوب کار نکند
finished
آنچه کامل شده است
value
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
prior
آنچه قبلاگ رخ داده است
alterable
آنچه قابل تغییر است
electric
آنچه با الکتریسیته کار میکند
values
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
removable
آنچه قابل جابجایی است
maskable
آنچه نادیده گرفتنی است
interchangeable
آنچه قابل تغییر است
normal
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
valuing
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
flexible
آنچه قابل تغییر است
preformatted
آنچه فرمت شده باشد
convertibles
آنچه قابل تبدیل است
selectable
آنچه قابل انتخاب باشد
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
significantly
آنچه معنای مخصوصی دارد
relevant
آنچه ارتباط مهمی دارد
malfunction
آنچه درست کار نکند
malfunctioned
آنچه کامل کار نکند
malfunctioned
آنچه درست کار نکند
malfunctions
آنچه کامل کار نکند
identities
آنچه کسی یا چیزی است
significant
آنچه معنای مخصوصی دارد
What soes not endure does not merit attachment .
<proverb>
آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
dependent
آنچه به دلیلی متغیر است
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
characteristic
آنچه مخصوص یا ویژه است
distant
آنچه در محلی قرار دارد
characteristically
آنچه مخصوص یا ویژه است
chargeable
آنچه قابل شارژ است
exchangeable
آنچه قابل تغییر است
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
ambiguous
آنچه دو معنای ممکن دارد
malfunction
آنچه کامل کار نکند
extensible
آنچه قابل گسترش است
identity
آنچه کسی یا چیزی است
variable
آنچه قابل تغییر است
multifunction
آنچه تابعهای متعددی دارد
immediate
آنچه یکباره اتفاق افتد
clear
آنچه به سادگی فهمیده میشود
computable
آنچه قابل محاسبه است
requirements
آنچه مورد نیاز است
thirds
آنچه بعد از دومین می آید
variables
آنچه قابل تغییر است
comparable
آنچه قابل مقایسه نیست
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
movable
آنچه قابل حرکت است
hidden
آنچه قابل دیدن نیست
approximating
آنچه تقریبا درست است
unedited
آنچه ویرایش نشده است
malfunctions
آنچه درست کار نکند
controllable
آنچه قابل کنترل است
durable
آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
efficient
آنچه که خوب کار میکند
specify
بیان واضح آنچه نیاز است
incompatible
ناسازگار یا آنچه خوب کار نمیکند
unique
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
specifies
بیان واضح آنچه نیاز است
addressable
آنچه قابل آدرس دهی است
uniquely
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
specifying
بیان واضح آنچه نیاز است
magnet
آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند
magnets
آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند
adjacent
آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
payment on account
آنچه علی الحساب پرداخت میشود
contents
محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
successive
آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
easy to use
آنچه قابل فهم و انجام باشد
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
What costs little is little esteemed .
<proverb>
آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
erasable
آنچه قابل پاک شدن است
Except what is mentioned in paragraph 3.
باستثنای آنچه درپاراگراف 3 آمده است
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
optional
آنچه قابل انتخاب شدن باشد
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
available
آنچه قابل دستیابی یا خرید است
special
آنچه متفاوت یا غیر عادی است
magnetic
آنچه میدان مغناطیسی مربوطه داد
heuristic
آنچه از تجربیات گذشته درس گیرد
alternate
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternated
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternates
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com