Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
English
Persian
finished
آنچه کامل شده است
Search result with all words
model
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
models
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
malfunction
آنچه کامل کار نکند
malfunctioned
آنچه کامل کار نکند
malfunctions
آنچه کامل کار نکند
Other Matches
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
full mobilization
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
Whatsoever
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
full annealing
بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale
باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case
جعبه کامل خشاب کامل
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
imago
حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough
بطور کامل کامل
unwanted
آنچه لازم نیست
lightweight
آنچه سنگین نیست
the above was a summary
آنچه دربالا گفته شد
contiguous
آنچه اثر می گذارد
lightweights
آنچه سنگین نیست
constant
آنچه تغییر نمیکند
constants
آنچه تغییر نمیکند
knowledge
آنچه دانسته است
previous
آنچه زودتر رخ میدهد
incoming
آنچه از خارج می آید
circulars
آنچه در یک دایره می چرخد
circular
آنچه در یک دایره می چرخد
used
آنچه جدید نیست
auxiliary
آنچه کمک میکند
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
protective
آنچه حافظت میکند
auxiliaries
آنچه کمک میکند
producing
آنچه تولید میکند
exclusive
آنچه شامل نمیشود
biased
آنچه اریب دارد
circulating
آنچه به راحتی می چرخد
authentic
آنچه درست است
convertible
آنچه قابل تبدیل است
recognizably
آنچه قابل تشخیص است
interchangeable
آنچه قابل تغییر است
audible
آنچه قابل شنیدن است
variable
آنچه قابل تغییر است
variables
آنچه قابل تغییر است
visible
آنچه قابل دیدن است
clearest
آنچه به سادگی فهمیده میشود
clearer
آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear
آنچه به سادگی فهمیده میشود
dependent
آنچه به دلیلی متغیر است
recognizable
آنچه قابل تشخیص است
commoners
آنچه اغلب اتفاق میافتد
prior
آنچه قبلاگ رخ داده است
quantifiable
آنچه قابل شمارش است
availability
آنچه به آسانی بدست آید
malfunctioning
آنچه خوب کار نکند
valuing
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
identities
آنچه کسی یا چیزی است
identity
آنچه کسی یا چیزی است
hidden
آنچه قابل دیدن نیست
irretrievable
آنچه قابل بازگشت نیست
approximating
آنچه تقریبا درست است
movable
آنچه قابل حرکت است
comparable
آنچه قابل مقایسه نیست
malfunctioned
آنچه درست کار نکند
distant
آنچه در محلی قرار دارد
requirements
آنچه مورد نیاز است
electric
آنچه با الکتریسیته کار میکند
malfunction
آنچه درست کار نکند
convertibles
آنچه قابل تبدیل است
common
آنچه اغلب اتفاق میافتد
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
flexible
آنچه قابل تغییر است
value
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
unedited
آنچه ویرایش نشده است
multifunction
آنچه تابعهای متعددی دارد
significant
آنچه معنای مخصوصی دارد
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
significantly
آنچه معنای مخصوصی دارد
characteristically
آنچه مخصوص یا ویژه است
relevant
آنچه ارتباط مهمی دارد
extensible
آنچه قابل گسترش است
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
exchangeable
آنچه قابل تغییر است
characteristic
آنچه مخصوص یا ویژه است
normal
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
transportable
آنچه قابل حمل است
efficient
آنچه که خوب کار میکند
selectable
آنچه قابل انتخاب باشد
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
removable
آنچه قابل جابجایی است
ambiguous
آنچه دو معنای ممکن دارد
preformatted
آنچه فرمت شده باشد
values
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
clears
آنچه به سادگی فهمیده میشود
thirds
آنچه بعد از دومین می آید
third
آنچه بعد از دومین می آید
differentials
آنچه اختلاف را نشان میدهد
malfunctions
آنچه درست کار نکند
maskable
آنچه نادیده گرفتنی است
immediate
آنچه یکباره اتفاق افتد
differential
آنچه اختلاف را نشان میدهد
alterable
آنچه قابل تغییر است
durable
آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
continual
آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
commonest
آنچه اغلب اتفاق میافتد
chargeable
آنچه قابل شارژ است
round
آنچه در دایره حرکت میکند
What soes not endure does not merit attachment .
<proverb>
آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
computable
آنچه قابل محاسبه است
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
roundest
آنچه در دایره حرکت میکند
controllable
آنچه قابل کنترل است
damaged
آنچه آسیب یا رنج دیده است
successive
آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
hand-held
آنچه قابل نگهداری در دست است
unconditional
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
ambiguities
آنچه به روشنی تعریف نشده است
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
ambiguity
آنچه به روشنی تعریف نشده است
undetected
آنچه تشخیص داده نشده است
optional
آنچه قابل انتخاب شدن باشد
heuristic
آنچه از تجربیات گذشته درس گیرد
preventive
آنچه مانع رویدادن چیزی شود
pre
آنچه قبلا توافق شده است
selective
آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
blind
آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
alternates
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
selectively
آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
blinded
آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blinds
آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
special
آنچه متفاوت یا غیر عادی است
available
آنچه قابل دستیابی یا خرید است
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
alternate
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
magnetic
آنچه میدان مغناطیسی مربوطه داد
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
alternated
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
contents
محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
What costs little is little esteemed .
<proverb>
آنچه کم بهاست ارج کمترى دارد .
downloadable
آنچه قابل بار کردن است
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
addressable
آنچه قابل آدرس دهی است
simultaneous
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
frequents
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequenting
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
adjacent
آنچه مقابل یا نزدیک چیزی است
easy to use
آنچه قابل فهم و انجام باشد
erasable
آنچه قابل پاک شدن است
inactive
آنچه کار نمیکند یا اجرا نمیشود
Except what is mentioned in paragraph 3.
باستثنای آنچه درپاراگراف 3 آمده است
synchronous
آنچه همان با دیگری اجرا شود.
I spoke my mind.
آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
predefined
آنچه قبلا معرفی شده است
payment on account
آنچه علی الحساب پرداخت میشود
original
آنچه اول استفاده یا ساخته شود
originals
آنچه اول استفاده یا ساخته شود
desktop
آنچه در بالا میز قرار دارد
desktop
آنچه روی میز انجام میشود
frequent
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
specifies
بیان واضح آنچه نیاز است
additional
آنچه جمع شده یا اضافه است
magnet
آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند
accessible
آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
frequented
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
accidental
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
logical
آنچه از منط ق در عملیاتش استفاده میکند
uniquely
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
incompatible
ناسازگار یا آنچه خوب کار نمیکند
specifying
بیان واضح آنچه نیاز است
unique
آنچه با هر چیز دیگر متفاوت است
specify
بیان واضح آنچه نیاز است
magnets
آنچه میدان مغناطیسی تولید میکند
users
آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
preventative
آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
user
آنچه توسط کاربر قابل انتخا است
game
آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
natives
رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
selectable
آنچه توسط کاربر قابل انتخاب است
He lost everything that was dear to him.
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
extras
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra-
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra
اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
transients
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
custom-built
آنچه مخصوص یک مشتری ساخته شده است
native
رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
alternatives
آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
alternative
آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
audio
مربوط به صدا یا آنچه قابل شنیدن است
manageable
آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
defective
خطا دار یا آنچه درست کار نمیکند
sensitive
آنچه حتی تغییرات کوچک را هم احساس میکند
down
مربوط به کامپیوتر ها یا برنامه ها آنچه کار نمیکند
visuals
آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
pushbutton
آنچه با فشار دادن یک دکمه کار کند
transient
آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
visually
آنچه دیده میشود یا قابل دیدن است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com