Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
Other Matches
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
customs entry
افهار یا اعلام ورود به گمرک
Do you have anything better?
آیا چیزی بهتر دارید؟
Do you have anything bigger?
آیا چیزی بزرگتر دارید؟
Do you have anything cheaper?
آیا چیزی ارزانتر دارید؟
Do you have anything quieter?
آیا چیزی ساکت تر دارید؟
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
import duties
حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
Do you have ... for diabetics?
آیا شما ... برای بیماران قند دارید؟
Do you have some change for the parking meter?
آیا شما پول خرد برای پارکومتر دارید؟
custom's appraisor
مامور گمرک ارزیاب گمرک
fab
اعلام موافقتبا چیزی
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
to ring the knell of anything
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
request for quotation
تقاضا برای اعلام قیمت
mission ready
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
to declare
[customs]
گمرک دادن
[گمرک]
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
assembler
پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
escape character
ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
tout temps prist
تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
white flag
پرچم سفید برای اعلام حضوراتومبیل امدادی یا داوردرمسیر یا در پایان خط بعلامت باقی ماندن یک دور ازمسابقه
heads up
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
alert
پیام ارسالی از سیستم عامل شبکه به کاربر برای اعلام اینکه سخت افزار شبکه خوب کار نمیکند
alerts
پیام ارسالی از سیستم عامل شبکه به کاربر برای اعلام اینکه سخت افزار شبکه خوب کار نمیکند
alerted
پیام ارسالی از سیستم عامل شبکه به کاربر برای اعلام اینکه سخت افزار شبکه خوب کار نمیکند
lutine bell
زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
to grieve over anything
برای چیزی
inclinable to something
مساعد برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
request
تقاضا برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
fourteen points
طرح برنامهای برای صلح که "وودرو ویلسن " رئیس جمهور امریکا در 8 ژانویه 8191 ضمن خطابهای به کنگره امریکا اعلام کرد و درواقع پیامی به کلیه ملل ودول جهان تلقی شد
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
demand
تقاضا برای انجام چیزی
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
asks
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
asked
برای چیزی بی تاب شدن
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
approval
توافق برای استفاده از چیزی
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
ask
برای چیزی بی تاب شدن
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
demands
تقاضا برای انجام چیزی
asking
برای چیزی بی تاب شدن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
customs
گمرک
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
asynchronous computer
نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
ware room
انبار گمرک
customs
دفتر گمرک
customs
اداره گمرک
To get it through the custome.
از گمرک رد کردن
duty-free
معاف از گمرک
clearest
از گمرک دراوردن
impost
گمرک ورودی
levy duties
گمرک بستن
inland duty
گمرک داخلی
dutiable
گمرک بردار
clear
از گمرک دراوردن
clearer
از گمرک دراوردن
clears
از گمرک دراوردن
custom assersor
مامور گمرک
custom house
اداره گمرک
duty paid
گمرک پرداخته
custom house
گمرک خانه
bonded warehouse
انبار گمرک
warehouses
انبار گمرک
duty paid
گمرک شده
bonded store
انبار گمرک
customhouse
اداره گمرک
customs agent
واسطه گمرک
customs clearance
ترخیص از گمرک
customs appraisor
مامور گمرک
customs agent
کارگزار گمرک
customable
گمرک بردار
customs officer
مامور گمرک
warehouse
انبار گمرک
customs house
اداره گمرک
free trader
بدون گمرک
negative acknowledgement
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
levy duties
گمرک بستن به جنسی
custom assersor
گمرکچی ارزیاب گمرک
custom
حقوق گمرکی گمرک
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
free list
صورت کالاهای بی گمرک
import duties
گمرک اجناس وارداتی
the free list
صورت کالای بی گمرک
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
On the recent developments he had nothing to say.
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
rain check
<idiom>
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to offshore something
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
bonded goods
کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
clearance inwards
ورود کشتی به محوطه گمرک
bond
به انبار گمرک تحویل دادن
in bond
تحت کنترل اداره گمرک
clearance inwards
اعلامیه ورود کشتی به گمرک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com