English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 102 (7 milliseconds)
English Persian
scattered clouds ابرهای پراکنده [هواشناسی]
Other Matches
divided fire زیر اتش گرفتن چند هدف به طور همزمان تیر پراکنده اتش پراکنده
scatter پراکنده شدن پراکنده کردن
scatters پراکنده شدن پراکنده کردن
medium cloud ابرهای متوسط
low cloud ابرهای کم ارتفاع
reflecting nebulas ابرهای بازتابنده
magellanic clouds ابرهای ماژلانی
high cloud ابرهای مرتفع
cumulous مانند ابرهای متراکم
nimbostratus ابرهای گسترده ضخیم و تیرهای با ارتفاع کم
tortoise shell پوست ابرهای لاک پشت دریایی
mammatus ابرهای کومولوس بابرجستگیهای اونگی در سطح تحتانی
loury دارای ابرهای تیره وپر رعد وبرق
lowery دارای ابرهای تیره وپر رعد وبرق
cumulus mammatus ابرهای متراکمی با برامدگی اونگ مانند در سطح زمین
cirrocumulus قطعات ابرهای کوچک وسفیدی که در ارتفاعات زیاد قراردارد
cumulo nimbus ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
fracto cumulus ابرهای ناهموار کومولوس که در انها تکههای مختلف تغییرات پیوستهای را نشان میدهد
cirrus لایهای از ابرهای سفیدرنگ منفصل و رشتهای در ارتفاع تقریبی 0057 متری از سطح زمین
cirro cumulus لایهای از ابرهای کروی یاگوی مانند در ارتفاع تقریبی 0006 متری از سطح زمین
cirro status ابرهای لایهای خاکستری رنگ یا سفید شیری در ارتفاع تقریبی 0007 متری از سطح زمین
dispersoid پراکنده
far-flung پراکنده
diffuse پراکنده
diffused پراکنده
diffuses پراکنده
diffusing پراکنده
dissipated پراکنده
sparsely پراکنده
far flung پراکنده
sparse پراکنده
scattered پراکنده
scatterd پراکنده
magnetic stray field میدان پراکنده
interspersion پراکنده کردن
fragmentary delusion هذیان پراکنده
logorrhea پراکنده گویی
dissipative پراکنده سازنده
scatter plot ترسیم پراکنده
scatter program نمودار پراکنده
scatter read پراکنده خوانی
scattered radiation تشعشع پراکنده
scatterer پراکنده ساز
scatterings چیزهای پراکنده
seme افشانده پراکنده
sparse population جمعیت کم یا پراکنده
stray current جریان پراکنده
wild shot تیر پراکنده
distributed practices تمرینهای پراکنده
dispersed پراکنده شدن
dashes پراکنده کردن
intersperse پراکنده کردن
interspersing پراکنده کردن
interspersed پراکنده کردن
disperse پراکنده کردن
disperse پراکنده شدن
dispersed پراکنده کردن
dispersing پراکنده شدن
dispersing پراکنده کردن
disperses پراکنده شدن
dashed پراکنده کردن
sporadic پراکنده انفرادی
dash پراکنده کردن
intersperses پراکنده کردن
disject پراکنده کردن
disperses پراکنده کردن
outspread بسط پراکنده
scattering پراکنده کردن
sporadically پراکنده انفرادی
straggly پراکنده اواره
energy dissipation پراکنده سازی انرژی
diaspora جماعت یهودیان پراکنده
zigzag leakage flux شار پراکنده زیگزاگ
dispersal پراکندگی پراکنده سازی
cloudy with sunny intervals <idiom> پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
sunny with cloudy intervals <idiom> پراکنده و تا اندازه ای آفتابی [هواشناسی]
magnetic leakage flux فوران پراکنده نشتی مغناطیسی
effuse پخش کردن پراکنده و متفرق
fracto stratus ابرهای تکه تکه و نامنظم استراتوس
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
to rally scattered troops جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
riot act قانون پراکنده ساختن اجتماعات آشوب طلب
cumuli ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
cumulus ابرهای سفید متراکمی که باقائده تقریبا افقی وارتفاع قائم زیاد با راس گنبدی شکل که در مسیر جریانهای بالارونده قوی شکل میگیرند
haze غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
lyophobic دارای عدم تجانس با مایعی که دران پراکنده شده
puff ball یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
aluminum pigmented dope لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
material dispersion پراکنده شدن پالس نورانی درداخل یک فیبر نوری در نتیجه طول موجهای مختلف ساطع شده از یک منبع
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
scatter پراکنده کردن پخش کردن
meddles پراکنده کردن جماع کردن
meddled پراکنده کردن جماع کردن
meddle پراکنده کردن جماع کردن
scatters پراکنده کردن پخش کردن
Kurdish rug فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com