English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
condensation cloud ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
Other Matches
ground zero محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
trainbearer کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
fire ball گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
nuclear equipoise گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد
hard sectoring می دیسک که هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود و گاهی توسط مجموعهای نقاط پانچ شده اطراف hub مرکزی صورت می گیرد که هر سوراخ شروع سکتور ران نشان میدهد
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
murkiness غلیظی
viscosity درجه غلیظی
minometer دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی وسیله اندازه گیری دوز اتمی
rainout ریزش ابر اتمی به علت رطوبت هوا بارش غبار اتمی
implosion weapon جنگ افزار اتمی حساس قابل انفجار با تجزیه اتمی
isotopy دارای تساوی در اعداد اتمی برابری عددی اتمی
proliferation سیستم گسترش اتمی یاگسترش تولید اتمی
precipitation of moisture انقباض و فرود امدن بخار تراکم بخار
vaccine drops قطرات واکسن
fiery اتشین
empyreal اتشین
hottest اتشین
hotter اتشین
igneous اتشین
hot اتشین
fire water اب اتشین
smog مه غلیظی که در اثر دود یا بخارهای شیمیایی ایجاد میشود
hottest تابان اتشین
phlogosis امای اتشین
hot تابان اتشین
hotter تابان اتشین
hydro sol قطرات وذرات ریز اب درهوا
Constant dripping wear away the stone . <proverb> قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
atomic weight وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
sprayed ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
fallout contours خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی
european atomic energy community جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
contra injection تزریق قطرات ریزسوخت درخلاف جهت جریان هوا
gum رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gumming رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gummed رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
gums رسوبات غلیظی که در بنزین وبندرت در سایر سوختهای هیدروکربنی عمدتا در اثراکسیداسیون تدریجی بوجودمی اید
countershaft محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
residence time مدت زمانیکه قطرات کوچک سوخت در محفظه احتراق توربین گاز میمانند
nucleon اجزای داخل هسته اتمی هستک هسته اتمی
nuclear stalemate گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
ramie رامی
sagittarius رامی
sagittarii رامی
obedience رامی
docility رامی
mansuetude حلم رامی
fission to yield ratio توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
rummy بازی ورق رامی
I am thinking of your own good. من خو بی شما رامی خواهم
canasta نوعی بازی رامی
My shoes pinch. کفشها پایم رامی زند
Even a fool knows this . یک احمق هم این رامی داند
We speake the same language. we are on the same wavelength. we understand each other. زبان همدیگر رامی فهمیم
Water lays the dust. آب گرد وخاک رامی خواباند
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . همین رامی خواستم بدانم
his sight could p darkness بینایی وی تاریکی رامی شکافت
atomic demolition munition خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
cloud chamber effect اثرات حاصله از لایه خارجی قارچ اتمی اثرات پوسته قارچ اتمی
Do you know the definition (meaning) of this word? تعریف این لغت رامی دانید ؟
gin rummy نوعی بازی رامی مخصوص دو نفر
What foreign language do you know? کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
Do you move in high circles ? آیا مقامات عالی رامی شناسید ؟
His action is in the nature of sour grapes. اززور پسی اینکار رامی کند
slater کسی که پوست خام رامی تراشد
cribbage یکجور بازی ورق شبیه رامی
The sun rays dazzle (hit) the eyes. نور آفتاب چشم رامی زند
wrist قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
wrists قسمتی لباس یا دستکش که مچ دست رامی پوشاند
autobiographer کسی که تاریخچه زندگی خود رامی نویسد
Can you reckon the cost of the trip? هزینه سفر رامی توانی حساب کنی ؟
peak voltmeter ولتمتری که مقدار برداری رامی سنجد ولتمتر پیک
Several people could be accommodated in this room. چندین نفر رامی توان دراین اتاق جاداد
pellagra یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
parbuckle طناب دولاکه بان چلیک یاچیزدیگر رامی غلتانند باطناب غلتاندن
epicanthus لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
survey meter دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
steam irons ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
work in progress کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in process کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
head and arm هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
milieus اطراف
parties اطراف
from the four winds از اطراف
milieux اطراف
environment اطراف
environs اطراف
milieu اطراف
environments اطراف
toolkit software بسته نرم افزاری که به شخص امکان توسعه کاربردهای خاص خود رابسیار ساده تر از حالتی که شخصا" تمام یک برنامه رامی نویسد فراهم می اورد
vicinity در حدود در اطراف
edge zone اطراف لبه
pappus کلاله اطراف گل
gravesides اطراف قبر
periderm پوست اطراف
graveside اطراف قبر
wry به اطراف چرخاندن
sides of the question اطراف موضوع
pericardium اطراف قلب
ambient noise صدای اطراف
architrave گچبری اطراف در
about در اطراف نزدیک
mess around <idiom> دو رو اطراف بازیکردن
wryly به اطراف چرخاندن
go around <idiom> به اطراف سفرکردن
black eyes سیاهی اطراف چشم
port ریل اطراف ناو
black eye سیاهی اطراف چشم
sea chest مکندههای اطراف ناو
to look a bout اطراف کار را پاییدن
touchline خط اطراف زمین فوتبال
seaward اطراف دریا روبدریا
parties متداعیین اطراف دعوی
barnyards محوطهء اطراف انبار
atmosphere فضای اطراف هرجسمی
atmospheres فضای اطراف هرجسمی
look round اطراف کار را دیدن
barnyard محوطهء اطراف انبار
quayside زمین اطراف بارانداز
breadboard می صورت گیرد
it gives me the hump جرم می گیرد
bit mapped screen RA قرار گیرد
greater شهر و حومه و شهرکهای اطراف آن
balteus [نواری در اطراف بالشتک قوسی]
whisker موی اطراف گونه وچانه
paraselene روشنایی اطراف هاله ماه
heat muff پوشش اطراف پنجه اگزوز
areola محوطهء کوچک اطراف چیزی
snaking تورگیری اطراف توپ ناو
reels دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reel دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeled دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeling دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
safe distance مسافت امن اطراف مین
whiskery موی اطراف گونه وچانه
boundry lines خطوط اطراف زمین والیبال
sword dance اجرای رقص در اطراف شمشیر
drop leaf رومیزی اویخته از اطراف میز
frame و مرز اطراف فضای پنجره
(keep/have one's) ear to the ground <idiom> بادقت مراقب اطراف بودن
periosteal واقع در اطراف ضریع استخوان
bow arm بازویی که کمان را می گیرد
what p do you receive? چند درصد می گیرد
what p do you receive? صدی چندمی گیرد
laughter is infectious خنده همه را می گیرد
Our affairs are shaping well. کارها داردسروصورت می گیرد
The fortune teller tells fortunes . فالگیر فال می گیرد
penful انچه در یک قلم جا گیرد
plaster cast گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
peristyle ردیف ستونهای اطراف ایوان یا حیاط
aureole هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
maul گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
mauled گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
vibrissa سبیل وموی اطراف دهان حیوان
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
albumens مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی
albumen مواد ذخیرهء اطراف بافت گیاهی
thistledown پرز اطراف گلهای خاربن یا ژاژ
ambiance نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
mauling گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
burg حصار یانرده اطراف خانه یاشهر
seminar جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminars جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
mauls گروه مهاجمان ومدافعان اطراف توپ
ambient متوسط دمای طبیعی اطراف یک وسیله
plaster casts گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
aureola هاله نورانی اطراف خورشید و سایرستارگان
ambience نقوش و تزئینات اطراف یک تابلو نقاشی
cimbia [نوار یا ابزار مغزی اطراف ستون]
footprint فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
privat docent or zent اموزگارمجازدردانشگاه که که مواجب ازدانشجویان می گیرد
she is too p about her dress زیاد درلباس دقت می گیرد
footprints فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد
magnums بطری که دو باده در ان جای گیرد
managers و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
He does not bite. او [مرد] گاز نمی گیرد.
manager و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
magnum بطری که دو باده در ان جای گیرد
margin فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
splinter screen پوسته زره پوش اطراف پل فرماندهی ناو
cladding ماده محافظت کننده اطراف یک هسته هادی
gipsy bonnet کلاه زنانه که اطراف ان برگههای پهن دارد
riviera ناحیه ساحلی فرانسه و ایتالیادر اطراف مدیترانه
primary cluster تشکیل ورودیهای یک جدول در اطراف یک خانه منفردجدول
margins فضای خالی اطراف بخشی از متن چاپی
aerodynamic shape شکل یک جسم در رابطه باجریان هوا در اطراف ان
Gibbs surround [معماری نواری اطراف چارچوب در، طاقچه و پنجره]
to send things flying [بخاطر ضربه] به اطراف در هوا پراکنده شدن
to be wary of saying something در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
diatomic دو اتمی
monoatomic یک اتمی
nuclear اتمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com