English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (16 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
constructive notice ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
Other Matches
private decument درمقابل عقد رسمی یا سند که در CL اسناد مصدق یا عقودمهمور به مهر نامیده میشود
substituted service ابلاغ قانونی
constructive service ابلاغ قانونی
constructive notice ابلاغ قانونی
process server مامور ابلاغ برگهای قانونی
to serve a legal p on any one ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
lateran نام کلیسای جامع رم نامیده میشود
proctor وکیل قانونی
barrister at law وکیل قانونی
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
knee brace پشت بندی که جهت مقاومت ساختمان درمقابل فشار ناشی از بادبسته میشود
linecut صفحه چاپی که فقط روی ان خط کشی شده باشدوبرای خط کشی کاغذ وغیره بکارمیرود و block lineوengraving line نیز نامیده میشود
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
ethernet شبکه توپولوژی ستاره که از کابل جفت سیم پیچیده شده استفاده میکند و داده را تا مگابایت ارسال میکند. معمولاگ Baset نامیده میشود
privileged communication مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
refresher حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
picklock دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
housebreaker دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
cat burglar دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
turpis causa عوض نامشروع و غیر قانونی که باعث فساد عقد میشود
manhood suffrage حق رای یا ا انتخاب که بمردهایی داده میشود که دارای سال قانونی باشند
practitioners وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioner وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
bunkcombe نطق وکیل در مجلس برای خودنمایی در پیش وکیل کنندگان
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
option dealer واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
barristers وکیل مشاور وکیل دعاوی
barrister وکیل مشاور وکیل دعاوی
retainers حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainer حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
ycleped نامیده
yclept نامیده
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
so called نامیده شدن
bank annuities هم نامیده شده
so-called نامیده شدن
demurs ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demur ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
nee موسوم به نامیده شده
so called که چنین نامیده شده
forenamed سابقا نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
so-called که چنین نامیده شده
lawyers and laymen وکیل و غیر وکیل
involuntariness بی اختیاری
arbitary اختیاری
arbitrary اختیاری
discretional اختیاری
optional اختیاری
voluntary اختیاری
free will اختیاری
freewill اختیاری
facultative اختیاری
top روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
freeing اختیاری مختار
voluntary partnership شرکت اختیاری
soft hyphen خط تیره اختیاری
perseveation تکرارغیر اختیاری
voluntary savings پس اندازهای اختیاری
option خصیصه اختیاری
free اختیاری مختار
frees اختیاری مختار
optional feature خصیصه اختیاری
optional consumption مصرف اختیاری
option dealing معاملات اختیاری
incontinency ناپرهیزکاری بی اختیاری
optional conciliation مصالحه اختیاری
urinary incontinence بی اختیاری ادرار
incontinence ناپرهیزکاری بی اختیاری
optional حرکات اختیاری
enuresis بی اختیاری ادرار
freed اختیاری مختار
encopresis بی اختیاری دفع
voluntary assignment واگذاری اختیاری
voluntary exercise حرکات اختیاری
options خصیصه اختیاری
automatic release date تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
on the other hand <idiom> درمقابل
on the other hand <adv.> درمقابل
by the same token <adv.> درمقابل
cut it with a knife درمقابل
at the same time [on the other hand] <adv.> درمقابل
apart from that <adv.> درمقابل
alternatively <adv.> درمقابل
otherwise <adv.> درمقابل
against درمقابل
on the other side <adv.> درمقابل
in d. from درمقابل
in contrast with درمقابل
ultimate factor of safety ضریب اطمینان اختیاری
retirement عقب نشینی اختیاری
discretionary fiscal policy سیاست مالی اختیاری
voluntary conveyance انتقال اختیاری بلاعوض
signification ابلاغ
impartment ابلاغ
prophecy ابلاغ
notification ابلاغ
prophecies ابلاغ
statements ابلاغ
statement ابلاغ
communication ابلاغ
serviced ابلاغ
service ابلاغ
gainst برعلیه درمقابل
for درمقابل برله
against payment درمقابل وجه
on request وقتی که درخواست بشود
communicable ابلاغ کردنی
summonses ابلاغ نامه
imparted ابلاغ کردن
communique ابلاغ رسمی
communicants ابلاغ کننده
summons ابلاغ نامه
imparting ابلاغ کردن
communicant ابلاغ کننده
impart ابلاغ کردن
impartation ابلاغ دادن
summonsing ابلاغ نامه
imparts ابلاغ کردن
advising of credit ابلاغ اعتبار
communicable قابل ابلاغ
summonsed ابلاغ نامه
communication of punishment ابلاغ مجازات
personal service ابلاغ شخصی
communicants مامور ابلاغ
incommunicable غیرقابل ابلاغ
communicant مامور ابلاغ
communication of punishment ابلاغ تنبیه
e r p اجرا کرد وکمکهایی که در چهارچوب این برنامه به اروپا شدبیشتر کمکهای مارشال نامیده می شوند
bays دفاع کردن درمقابل
baying دفاع کردن درمقابل
in security for یعنوان وثیقه درمقابل
to keep at bay دفاع کردن درمقابل
brace درمقابل فشارمقاومت کردن
braced درمقابل فشارمقاومت کردن
little frog in a big pond <idiom> قطرهای درمقابل دریا
shields حفافت کردن درمقابل
shield حفافت کردن درمقابل
vis-a-vis شخص روبرو درمقابل
bay دفاع کردن درمقابل
bayed دفاع کردن درمقابل
vis a vis شخص روبرو درمقابل
where work is concerned اگر مربوط به کار بشود ...
I wI'll come as late as I possibly can . تا آنجائیکه بشود دیر می آیم
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
He promised to behave ( mend his ways) قول داد آدم بشود
if he wishes to be a اگرمی خواهد کسی بشود
pursuivant مامور ابلاغ یا اخطاریه
impartation of news رساندن یا ابلاغ خبر
advising bank بانک ابلاغ کننده
signalled با علامت ابلاغ کردن
conveyances وسیله نقلیه ابلاغ
conveyance وسیله نقلیه ابلاغ
signal با علامت ابلاغ کردن
signaled با علامت ابلاغ کردن
incommunicable غیر قابل ابلاغ
service at domicile ابلاغ در محل اقامت
sector دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sectors دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
To make a stand against injustice. درمقابل ستم ایستادگی کردن
v مخفف versus به معنی درمقابل
To stand up to someone . To assert oneself. درمقابل کسی قد علم کردن
thermistor الت مقاوم درمقابل برق
earthquake proof foundation غیر مقاوم درمقابل زلزله
defendants مقاوم درمقابل زور و فشار
to defend oneself [against] از خود دفاع کردن [درمقابل]
defendant مقاوم درمقابل زور و فشار
thermolabile بی ثبات یا ناپایدار درمقابل حرارت
That's out of the question. این غیرممکن است که عملی بشود.
Let the car cool off. بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
pabulum [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
Talk a lot without saying much خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
proctorize زیر انضیاط در اوردن اختیاری داری کردن بر
It sinds into insignificance beside his invention . این درمقابل اختراع اوهیچ است
legitimated عذر قانونی قانونی
legitimating عذر قانونی قانونی
legitimate عذر قانونی قانونی
legitimates عذر قانونی قانونی
backtell ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
counterpose درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
buck fever هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
No way! این غیرممکن است که عملی بشود. [اصطلاح روزمره]
d/a acceptance documentagainst تحویل اسناد درمقابل قبولی نویسی
robustness قدرت پوشش یک سیستم وتوانایی آن درمقابل ضربه وافتادن
bank protection حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
pseudo random رشته تولید شده تصادفی که در مدت طولانی تکرار بشود
He was barred from the casino. او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
authorized stoppage برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
disengagement جدا شدن ازدشمن عقب نشینی اختیاری قطع تماس با دشمن
revealed religion مذهبی که بوسیله پیغمبران بمردم ابلاغ شده باشد
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com