English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
high seas ابهای برون مرزی
Other Matches
exterritorial برون مرزی
oversea برون مرزی
extraterritorial برون مرزی
extraterritoriality برون مرزی
extraterritoriality حقوق برون مرزی
exterritoriality حقوق برون مرزی
overseas ماموریت برون مرزی یا خارج از کشور
oversea command یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
contiguous zone منطقهای ازابهای متصل به ابهای ساحلی کشور را گویند که هرچند قواعد مربوط به ابهای ساحلی در مورد انها رعایت نمیشود ولی برای کشورمجاور در محدوده ان حقوق استیلایی خاص و محدودی وجود دارد
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
upwellings ابهای بالارود
ground water ابهای زیرزمینی
inshore water ابهای ساحلی
surplus water ابهای مازاد
surplus water ابهای اضافی
spill water ابهای اضافی
territorial waters ابهای ساحلی
groundwater ابهای زیر زمینی
lentic وابسته به ابهای راکد
overflow ابهای اضافی لبریزی
table waters ابهای معدنی سر سفره
tail drain نهرچه ابهای مازاد
hydrology بررسی ابهای سطحی
overflowed ابهای اضافی لبریزی
high seas ابهای بین المللی
overflows ابهای اضافی لبریزی
hydrogeology بررسی ابهای زیرزمینی
water tables سطح ابهای زیر زمین
inland rules مقررات حرکت در ابهای داخلی
piloting ناوبری در کنار ابهای ساحلی
littoral law قوانین مربوط به ابهای ساحلی
balneology مبحث استحمام در ابهای گرم
coastel low قوانین مربوط به ابهای ساحلی
water table سطح ابهای زیر زمین
lentic زیست کننده در ابهای راکد
hydro statics علم شار وموازنه ابهای ساکن
hydrography نقشه برداری از ابهای روی زمین
piscary ازادی ماهیگیری در ابهای متعلق به غیر
hydrology گفتار درچگونگی ابهای روی زمین
intrapermafrost water ابهای زیرزمینی واقع در لایه منجمد زمین
salinometer الت تعیین مقدار نمک در ابهای شور
hydrothermal وابسته به عمل ابهای گرم درپوسته زمین
halophile موجوداتی که درمحیط یا ابهای شور زندگی میکنند
marginal مرزی
paralic مرزی
bordering خط مرزی
bordered خط مرزی
border خط مرزی
boundaries مرزی
borderline مرزی
boundary مرزی
mete : خط مرزی
dumb well چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
marginal checking بررسی مرزی
frontalier نیروهای مرزی
borderline schizophrenia اسکیزوفرنی مرزی
border stone سنگ مرزی
border land زمین مرزی
marginal check برسی مرزی
boundary trench نهرچه مرزی
marginal check مقابله مرزی
marchland زمین مرزی
border installations تاسیسات مرزی
frontalier یکان مرزی
marginal consciousness هشیاری مرزی
borderline state حالت مرزی
cleavage plane سطح مرزی
marginal test ازمون مرزی
boundary surface سطح مرزی
critical frequency فرکانس مرزی
boundary effect اثر مرزی
frontier treaty معاهده مرزی
boundary conditions شرایط مرزی
limiting voltage ولتاژ مرزی
boundar trench نهرچه مرزی
boundary layer لایه مرزی
outpost پایگاه مرزی
frontier خط فاصل مرزی
outposts پایگاه مرزی
mete سنگ مرزی
rubicon مرز خط مرزی
suprapermafrost ابهای زیرزمینی که بالای منطقه لایه منجمد زمین قرارمی گیرند
coastal frontier نوار مرزی ساحلی
frontalier جزو یکان مرزی
laminar boundary layer لایه مرزی خطی
inland درون مرزی داخله
costal frontier نوار مرزی ساحلی
catchment حوزه ابریز مرزی
terry سربازمدافع مرزی انگلیس
borderline psychosis روان پریشی مرزی
borderline mental deficiency نقص عقلی مرزی
barrier combat air patrol گشتی مرزی هوایی
surface boundary layer لایه مرزی سطح
borderline mental retardation عقب ماندگی ذهنی مرزی
touch in goal محدوده بین خط دروازه و خط مرزی
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
boundary 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundaries 6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
drop shot ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
service line حد مرزی سرویس روی دیوار مقابل اسکواش
service line خط مرزی روی زمین در بازی اسکواش دوبل
reynolds stress تنش برشی در لایه مرزی خطی در سیال نارون
This new frontier incident probably means war. این رویداد مرزی جدید معنیش احتمالآ جنگ است
exogenous برون زا
outhaul line برون کش
extrados برون سو
outside برون
outsides برون
without برون
outcrop برون زد
outputs برون ده
output برون ده
outcrops برون زد
outsight برون بینی
the out ward eye چشم برون
self contained برون بی نیاز
exvia برون زیست
exudation برون نشست
extroversion برون گرایی
superficial degradation برون تباهی
outlier برون هشته
drive! برون! [با ماشین]
objectivism برون گرایی
offline برون خطی
out group برون گروه
pericardium برون شامه دل
outer directed برون وابسته
output برون داد
copper extraction برون کشیدن مس
suburb برون شهر
suburban برون شهری
evacuation برون ریزی
ectoparasite انگل برون زی
evacuation برون بری
extrovert برون گرای
ectorderm برون پوست
effuent برون ریز
out flow برون ریز
egest برون کردن
epithelium برون پوش
outputs برون داد
effusion برون ریزی
extrapolation برون یابی
effusions برون تراوی
extrapolations برون یابی
immigration برون کوچی
physiognomies برون چهر
physiognomy برون چهر
accommodation برون سازی
effusions برون ریزی
accommodations برون سازی
effusion برون تراوی
exocathection برون پردازی
extratensive برون نگر
exogenous variable متغیر برون زا
exopsychic برون روانی
discharge برون ریزی
acting out برون ریزی
externality برون بودگی
exteroceptive برون تنی
extracyclic برون حلقهای
extrafusal برون دوکی
extragalactic برون کهکشانی
objectives برون ذات
objective برون ذات
extrajection برون اندازی
emigration برون کوچی
purges برون ریزی
purged برون ریزی
purge برون ریزی
extroverts برون گرای
eccentricities برون مرکزی
exogamy برون پیوندی
off line برون خطی
discharges برون ریزی
eccentricity برون مرکزی
exogen گیاه برون رو
exocrine برون تراو
exogenous برون روینده
exogenous برون زاد
exogamy برون همسری
extrapolate برون یابی کردن
extrapolated برون یابی کردن
extrapolates برون یابی کردن
extrapolating برون یابی کردن
outputs برون گذاشت برونگذار
to reveal itself از پرده برون افتادن
output برون گذاشت برونگذار
offset distance فاصله برون محوری
State Department وزارت برون مرز
supinator muscle عضله برون گردان
offline storage انباره برون خطی
offline operation عمل برون خطی
off line storage حافظه برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
epicarp پوست میوه برون بر
exocrine gland غده برون ریز
exogamy برون زاد اوری
exosomatic method روش برون تنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com