Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (8 milliseconds)
English
Persian
julienne
ابگوشت سبزیجات بریده شده
Other Matches
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones.
سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
smatterer
کسیکه بریده بریده حرف میزند
staccato
بطور بریده بریده اداکردن
gasped
بریده بریده نفس کشیدن
gasping
بریده بریده نفس کشیدن
gasps
بریده بریده نفس کشیدن
gasp
بریده بریده نفس کشیدن
giggles
با نفس بریده بریده
giggling
با نفس بریده بریده
broken sleep
خواب بریده بریده
giggled
با نفس بریده بریده
slash
بریده بریده کردن
slashed
بریده بریده کردن
giggle
با نفس بریده بریده
slashes
بریده بریده کردن
greenest
سبزیجات
green stuff
سبزیجات
green
سبزیجات
vegetables
سبزیجات
greens
سبزیجات
herbs
سبزیجات معطر
pot herbs
سبزیجات پختنی
broth
ابگوشت
bouillon
ابگوشت
bree
ابگوشت
cullis
ابگوشت
brewis
ابگوشت
sops
ابگوشت
soups
ابگوشت
soup
ابگوشت
stewpan
ابگوشت پز
gippo
ابگوشت
sop
ابگوشت
gravy
ابگوشت
Vegetables dont agree (disagree)with me .
سبزیجات به من نمی سازد
verdure
تازگی سبزیجات سبزی
to cultivate vegetables
زراعت کردن سبزیجات
gumbo
ابگوشت بامیه
consomme
ابگوشت غلیظ
gravy soup
ابگوشت تنقاب
slops
ابگوشت پرازاب
primeral borth
ابگوشت اولیه
potage
ابگوشت غلیظ
soupy
شبیه ابگوشت
chowder
نوعی ابگوشت
pot liquor
اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
herb spice blend
آمیخته ای از ادویه و سبزیجات معطر
stewpan
فرف ابگوشت پزی
olericulture
سبزی فروشی فراوردن و نگاهداری سبزیجات
madrilene
ابگوشت غلیظ گوجه فرنگی
borscht
نوعی ابگوشت سبزی دار روسی
borsch
نوعی ابگوشت سبزی دار روسی
bisk
ابگوشت یا اشی که ازگوشت پرنده ومیگو
goulash
نوعی غذا که با گوشت گاو یاگوساله و سبزیجات تهیه میشود
quercetin
ماده رنگی کریسیتین
[این رنگینه زرد از پوست درختان و بعضی سبزیجات استخراج می شود ولی طول عمر زیادی ندارد.]
brokenly
بریده بریده
by snathces
بریده بریده
lobed
بریده بریده
interrupted line
خط بریده بریده
edge notched
لب بریده
cut
بریده
cuts
بریده
uncut
بریده نشده
lumbering
تیر بریده
lumbers
تیر بریده
dimension stone
سنگ بریده
sawn joint
درز بریده
ellipsis
بریده گویی
exploded view
منظره بریده
premorse
بریده شده
sectile
بریده شدنی
crop eared
گوش بریده
lumbered
تیر بریده
lumber
تیر بریده
chopped
پاس بریده
chopped
ضربه بریده
bonnyclabber
شیر بریده
gasps
نفس بریده
gasping
نفس بریده
gasped
نفس بریده
gasp
نفس بریده
chop
پاس بریده
chop
ضربه بریده
to pant for breath
بریده دم زدن
cluttering
بریده گویی
intrenchant
بریده نشدنیentrench
shoot set
پاس تیز یا بریده
to fall off
سواشدن بریده شدن
cut back bitumens
قیرهای محلول پس بریده
parings
ناخن بریده شده
paring
ناخن بریده شده
mutilated
اندام بریده مغلوط
dissevere
جداشدن بریده شدن
brokenly
بطور شکسته یا بریده
skived
قسمت بریده چرم نواره
to turn sour
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
skive
قسمت بریده چرم نواره
to go off
[ British E]
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
skives
قسمت بریده چرم نواره
skiving
قسمت بریده چرم نواره
to turn
بریده شدن
[آشپزی و غذا]
exploded view
منظره شکافته شده مدل بریده
to slit hide into thongs
پوستی را بریده تسمههای باریک ازان دراوردن
scrap
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scraps
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
logjam
انباشتگی تنهی درختان بریده شده در رودخانه
scrapping
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapped
عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrap book
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
cut brackets
[تکه ای از تخته ی بریده شده با تیر یک طرف گیردار]
The milk
[the wine]
has already turned
[gone off]
.
شیر
[شراب]
پیش از این بریده شده است.
dimension stone
سنگ ساختمانی که به ابعاد معین بریده شده است
to halve two timbers
دوتیر رادرهم جا انداختن بدانگونه که نیمی ازکلفتی هریک بریده شو
cutting angle
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
x cut crystal
کریستالی که عمود بر محورایکس و بموازات محور سوم بریده شده است
stencilled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencil
ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
click art
صفحهای از اشکال و تصاویرکه اماده بریده شدن هستند تادر اسناد کامپیوتری مورداستفاده قرار گیرند
flow diagram
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
selections
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
selection
نشانهای در میله ابزار که به کاربر امکان انتخاب یک ناحیه تصویر که بعداگ بریده , کپی یا پردازش میشود میدهد
head-shrinkers
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinker
کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
paste
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pastes
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
scrapbooks
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
scrapbook
مجموعه عکسها وقطعاتی که از کتب مختلف بریده شده مجموعه
pasted
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
pasting
درج متن یا گرافیک کپی شده یا بریده شده در یک فایل
biased fabric
پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
wafers
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
wafer
یک قطعه گرد از کریستال سیلیکون که روی آن صدها مدار مجتمع نصب شده اند قبل از اینکه به قط عاتی تقسیم و بریده شود
die
قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
brussels
دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند
[شبیه دار کرمانی]
و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
loop pile
پرزهای حلقوی
[این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com