Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
Other Matches
ammunition chest
شانه فشنگ قلاب نوار فشنگ
acupunctuate
با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
needle point
سر سوزن سوزن دوزی
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
in consequence
<adv.>
درنتیجه
for that reason
<adv.>
درنتیجه
as a consequence
<adv.>
درنتیجه
therefore
<adv.>
درنتیجه
hence
<adv.>
درنتیجه
in this vein
<adv.>
درنتیجه
in this way
<adv.>
درنتیجه
by implication
<adv.>
درنتیجه
in this wise
<adv.>
درنتیجه
in this manner
<adv.>
درنتیجه
whereby
<adv.>
درنتیجه
in consequence of
درنتیجه
subsequently
<adv.>
درنتیجه
consequently
<adv.>
درنتیجه
thus
[therefore]
<adv.>
درنتیجه
at that
[at that provocation]
<adv.>
درنتیجه
as a result
<adv.>
درنتیجه
thereat
<adv.>
درنتیجه
thereupon
درنتیجه
along of
درنتیجه
from
درنتیجه
thereupon
<adv.>
درنتیجه
as a result of this
<adv.>
درنتیجه
by impl
<adv.>
درنتیجه
they fought with courage
درنتیجه
in this respect
<adv.>
درنتیجه
insofar
<adv.>
درنتیجه
in so far
<adv.>
درنتیجه
in this sense
<adv.>
درنتیجه
for this reason
<adv.>
درنتیجه
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
therewith
فورا درنتیجه ان
hereupon
درنتیجه این
tabitude
ضعف درنتیجه تب دق
even tual
درنتیجه اینده
tabescence
ضعف درنتیجه تب دق یا سل نخاع
what with
<idiom>
برای اینکه ،درنتیجه
in the wake of
<idiom>
درنتیجه ،شرح ذیل
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
homogeny
همانندی درنتیجه داشتن یک اصل
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
senile keratosis
کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
it will wear to your shape
بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
quaker's meeting
انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cartridge
فشنگ
bullet
فشنگ
shells
فشنگ
cartouch
فشنگ
roundest
فشنگ
cartouche
فشنگ
extractors
فشنگ کش
ejector
فشنگ کش
extractor
فشنگ کش
cartridges
فشنگ
loads
فشنگ
load
فشنگ
shell
فشنگ
shelling
فشنگ
round
فشنگ
bullets
فشنگ
hear footsteps
عدم توجه به وفیفه درنتیجه نزدیک شدن حریف
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
issue of fact
نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
haplosis
تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
clippings
شانه فشنگ
clips
شانه فشنگ
cook off
گل کردن فشنگ
magazine
خزانه فشنگ
Load the gun.
تفنگ را پر از فشنگ کن
fire extinguisher
فشنگ ضداتش
complete sound
فشنگ کامل
extractor
فشنگ پران
live
فشنگ جنگی
ammunition belt
نوار فشنگ
lived
فشنگ جنگی
shell
پوکه فشنگ
shelling
پوکه فشنگ
ball ammunition
فشنگ مانوری
bandoleer
جای فشنگ
clipped
شانه فشنگ
clip
شانه فشنگ
fixed round
فشنگ کامل
ejector
فشنگ پران
fixed round
فشنگ ثابت
extractors
فشنگ پران
dummy cartridge
فشنگ اموزشی
dummy cartridge
فشنگ مشقی
fuse cartridge
فشنگ فیوز
load
فشنگ گذاری
fuse link
فشنگ فیوز
loads
فشنگ گذاری
shot maker
فشنگ ساز
magazines
خزانه فشنگ
wadcutter
فشنگ سرپهن
blank cartridge
فشنگ بی گلوله
fire extinguishers
فشنگ ضداتش
chamber
فشنگ خوریاخزانه
chambers
فشنگ خوریاخزانه
cartridge box
خشاب فشنگ
case shot
جای فشنگ
shells
پوکه فشنگ
cartridge case
پوکه فشنگ
bandolier
جای فشنگ
bullets
گلوله فشنگ
link belt
نوار فشنگ
bullet
گلوله فشنگ
cartridge box
جعبه فشنگ
necks
خزانه فشنگ
cartridge belt
نوار فشنگ
neck
خزانه فشنگ
needleful
یک سوزن نخ
needle
سوزن
switch point
سوزن
needling
سوزن
styli
سوزن
styluses
سوزن
bards
سوزن
stylus
سوزن
stilus
سوزن
bard
سوزن
needles
سوزن
needled
سوزن
triggered
پرتاب کردن فشنگ
dud
فشنگ اتش نشو
magazine
مخزن فشنگ خشاب
magazines
مخزن فشنگ خشاب
triggers
پرتاب کردن فشنگ
cartridge shell
بدنه پوکه فشنگ
mandrel
قالب پوکه فشنگ
photoflash
فشنگ منورمخصوص عکاسی در شب
leader
فشنگ راهنمای پیچی
leaders
فشنگ راهنمای پیچی
chambers
خزانه فشنگ در اسلحه
chamber
خزانه فشنگ در اسلحه
trigger
پرتاب کردن فشنگ
e.c. bland fire
تیر یا فشنگ مانوری
pinning
ورودی با سه سوزن
needled
سوزن پیکاپ
needles
سوزن پیکاپ
aciculate
سوزن وار
needling
سوزن پیکاپ
sew
سوزن کاری
whisker
سوزن بلور
injects
سوزن زدن
vga
- سوزن یا پورت
the eye of the needle
سوراخ سوزن
firing pin
سوزن اتش
acicular
سوزن وار
aciform
بشکل سوزن
darning neddle
سوزن رفوگری
packing needle
سوزن جوالدوزی
pin
ورودی با سه سوزن
pointsman
سوزن بان
touch needle
سوزن محک
drilling pipe
سوزن حفاری
firing pin
سوزن ماشه
needle
سوزن پیکاپ
pinned
ورودی با سه سوزن
pricks
خراش سوزن
work basket
سبد سوزن و نخ
switches
سوزن دوراهی
switched
سوزن دوراهی
needle point
نوک سوزن
belonephebia
سوزن هراسی
switch
سوزن دوراهی
inject
سوزن زدن
injected
سوزن زدن
sailmaker's needle
سوزن چادردوزی
staple
سوزن منگنه
injecting
سوزن زدن
housewife
سوزن دان
catwhisker
سوزن بلور
housewives
سوزن دان
core nail
سوزن هسته
test point
سوزن ازمایشی
work baskets
سبد سوزن و نخ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com