English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (8 milliseconds)
English Persian
self depedence اتکاء بنفس اعتماد بنفس
Other Matches
self reliance اتکاء بنفس خود
diffident دارای عدم اتکاء بنفس محجوب
self reliance اعتماد بنفس
aplomb اعتماد بنفس
self doubt عدم اعتماد بنفس
self confidence اعتماد بنفس غرور بیجا
self help کمک بنفس
self concern علاقه بنفس
autosuggestion القاء بنفس
self esteem احترام بنفس
autosuggestion تلقین بنفس
self reliant متکی بنفس
self-help کمک بنفس
self doubt عدم ایمان بنفس
self assured مطمئن بنفس خود
self knowing واثق بنفس خود
self sustained تحمیل شده بنفس
self-assured مطمئن بنفس خود
self abuse استمناء با دست توهین بنفس
self charging تحمیل شونده بنفس خود خودکار
self organization سروسامان دهی بنفس خود تنظیم وتنسیق خود
self dependence اتکاء به نفس اعتماد به نفس
dependence اتکاء
behind اتکاء
behinds اتکاء
self-assurance اتکاء به نفس
stay نقطه اتکاء
indpendence اتکاء نفس
fulcrum نقطه اتکاء
stayed نقطه اتکاء
interdependence اتکاء متقابل
inexistency اتکاء ذاتی
interdependency اتکاء متقابل
point d'appui نقطه اتکاء
atony عدم اتکاء
staddle نقطه اتکاء
bearing plate صفحه اتکاء
arc boutant قوس اتکاء
inexistence معدومی اتکاء ذاتی
tenuous بدون نقطه اتکاء
center متمرکز نقطه اتکاء
mainstay وابستگی عمده نقطه اتکاء
fulcrum دارای نقطه اتکاء کردن
mainstays وابستگی عمده نقطه اتکاء
self support اتکاء بخود تکفل مخارج خود
pivot محور اصلی کار نقطه اتکاء
pivoted محور اصلی کار نقطه اتکاء
pivots محور اصلی کار نقطه اتکاء
sheet anchors لنگر سنگین کمر کشتی نقطه اتکاء
sheet anchor لنگر سنگین کمر کشتی نقطه اتکاء
fideism اعتماد
trust اعتماد
trusted اعتماد
trusts اعتماد
sense of trust حس اعتماد
reliance اعتماد
trustful اعتماد
credence اعتماد
belief اعتماد
faith اعتماد
faiths اعتماد
affiance اعتماد
reliableness قابلیت اعتماد
self-trust اعتماد به نفس
to put trust in اعتماد کردن به
to put confidence in اعتماد کردن به
place confidence on اعتماد کردن به
place confidence in اعتماد کردن به
level of confidence سطح اعتماد
reliability قابلیت اعتماد
failure safety قابلیت اعتماد
self-assuredness اعتماد به نفس
self trust اعتماد بخود
soiothfast قابل اعتماد
trig قابل اعتماد
vote of censure رای اعتماد
trut اعتماد کردن
trustworthiness قابلیت اعتماد
trustiness قابلیت اعتماد
self-confidence اعتماد به نفس
self-assurance اعتماد به نفس
self-awareness اعتماد به نفس
poise [self-confidence] اعتماد به نفس
awareness of the self اعتماد به نفس
self-reliance اعتماد به نفس
aplombself-trust اعتماد به نفس
to base one self اعتماد کردن
fiduciary قابل اعتماد
rely اعتماد کردن
trust اعتماد داشتن
trusted اعتماد داشتن
trusts اعتماد داشتن
confidences اعتماد رازگویی
confidence اعتماد رازگویی
relied اعتماد کردن
relies اعتماد کردن
self-reliance اعتماد به نفس
self assurance اعتماد به نفس
trusty قابل اعتماد
self-confidence اعتماد به خود
relying اعتماد کردن
votes of confidence رای اعتماد
vote of confidence رای اعتماد
unreliable غیرقابل اعتماد
confidentiality قابلیت اعتماد
trustworthy قابل اعتماد
confide اعتماد داشتن به
confidence interval فاصله اعتماد
dependability قابلیت اعتماد
confidence coefficient ضریب اعتماد
confidence coefficicent ضریب اعتماد
reliability قابل اعتماد
distrustfulness عدم اعتماد
confided اعتماد داشتن به
confides اعتماد داشتن به
confiding اعتماد کننده
faithworthy قابل اعتماد
confidence limits حدود اعتماد
reliability قابلیت اعتماد
lack of confidence کمی اعتماد به نفس
lack of self-confidence کمبود اعتماد به نفس
man of confidence شخص مورد اعتماد
lack of confidence کمبود اعتماد به نفس
disafected person عنصر غیرقابل اعتماد
authentic موثق قابل اعتماد
lack of self-confidence کمی اعتماد به نفس
lack of confidence عدم اعتماد به نفس
distrusts سوء فن اعتماد نداشتن
distrusting سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted سوء فن اعتماد نداشتن
distrust سوء فن اعتماد نداشتن
reliably بطور قابل اعتماد
trust in god اعتماد یا توکل به خدا
diffidently با نداشتن اعتماد بخود
lack of self-confidence عدم اعتماد به نفس
diffidence عدم اعتماد به نفس
take down a notch (peg) <idiom> سلب اعتماد به نفس
confidence trick کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
dependable قابل اعتماد توکل پذیر
dependable قابل اطمینان مورد اعتماد
trut اعتماد کردن به امیدوار بودن
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
make out <idiom> باعث اعتماد،اثبات شخص
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
calculable براورد کردنی قابل اعتماد
confidence tricks کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
conning مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
cons مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
conned مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
con مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
untrustworthy غیر قابل اعتماد غیرمعتمد ناپایدار
post tensioning پیش تنیدگی ناشی از کشش ارماتورهائی که بعد از بتن ریزی تحت کشش قرارگرفته و روی بتن عمل امده و سخت شده اتکاء دارد
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com