English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
upholstery اثاثه یا لوازم داخلی
Other Matches
accessory لوازم یدکی لوازم اضافی
fittings اثاثه
fixing اثاثه
equipment اثاثه
furniture اثاثه
fittings and fixtures اسباب و اثاثه
fixture اثاثه ثابت
serviced یکدست فروف اثاثه
luggage جامه دان اثاثه
service یکدست فروف اثاثه
dismantled عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
dismantles عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
principal رئیس موسسه اثاثه ارثی
dismantling عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
principals رئیس موسسه اثاثه ارثی
dismantle عاری ازسلاح یا اثاثه کردن
plenish با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
incretion ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
squawks مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal structure ساختمان داخلی سازه داخلی
squawk مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawked مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal defense پدافند داخلی پایداری داخلی
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
storage 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
furnish دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishing دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishes دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishings لوازم
fitments لوازم
tackle لوازم
fitment لوازم
fixings لوازم
tackles لوازم
fixing لوازم
accessories لوازم
fitting لوازم
tackling لوازم
needments لوازم
tackled لوازم
equipment لوازم
fittings لوازم
service لوازم
apparatus لوازم
serviced لوازم
dixings لوازم
equipments لوازم
estovers لوازم
tackles لوازم کار
hairstyling accessories لوازم آرایشمو
camping equipment لوازم مخصوصاردو
personal effects لوازم شخصی
outfits لوازم فنی
rig لوازم لباس
rigged لوازم لباس
rigs لوازم لباس
kit بسته لوازم
accessory لوازم کمکی
travelling outfit لوازم سفر
geared اسباب لوازم
accessory لوازم فرعی
tackled لوازم کار
Home appliances لوازم خانگی
tackle لوازم کار
gears اسباب لوازم
accessories لوازم یدکی
tool tether لوازم مورداحتیاج
throwing apparatus لوازم پرتاب
tackling لوازم کار
photographic accessories لوازم عکاسی
accessory لوازم یدکی
plumbing tools لوازم لولهکشیخانه
sanitary ware لوازم بهداشتی
fittings لوازم قایق
gear اسباب لوازم
fittings لوازم ثابت
stationery لوازم التحریر
paraphernalia اسباب لوازم
bedding لوازم تختواب
outfit لوازم فنی
utensil لوازم اشپزخانه
utensils لوازم اشپزخانه
firing accessories لوازم احتراق
photography لوازم عکاسی
kitchen stuff لوازم اشپزخانه
fire-irons لوازم بخاری
illuminating fixture لوازم روشنایی
kits بسته لوازم
maintenance materials لوازم تعمیرات
spares stock موجودی لوازم یدکی
desk accessory لوازم رومیزی یا روزمره
equipage اسباب و لوازم جنگی
fire irons لوازم پای بخاری
table ware لوازم میز یا سفره
dressing case جعبه لوازم ارایش
spare parts list فهرست لوازم یدکی
motorcar accessories لوازم اضافی اتومبیل
duffle bag کیسه لوازم شخصی
drilling fixture لوازم مته کاری
muniment وسیله دفاع لوازم
accessory box جعبه لوازم یدکی
accessory pouch کیسه کوچک لوازم
drawing materials لوازم نقشه کشی
tableware لوازم میز یا سفره
swimming things لوازم شنا [حمام]
outfitter فروشنده لوازم شکار
bathing things لوازم شنا [حمام]
bathing gear لوازم شنا [حمام]
bathing clothes لوازم شنا [حمام]
stationer فروشنده لوازم التحریر
stationers فروشنده لوازم التحریر
outfitters فروشنده لوازم شکار
fixture لوازم نصب کردنی
duffle لوازم واثاثه قابل حمل
sanitate دارای لوازم بهداشتی کردن
toiletry لوازم ارایش اسباب توالت
duffel لوازم واثاثه قابل حمل
fixtures لوازم برقی و لوله کشی
deadlined equipment لوازم و تجهیزات از کار افتاده
dinner set لوازم و فرف شام یا ناهار
pantry شربت خانه مخصوص لوازم سفره
pantries شربت خانه مخصوص لوازم سفره
stock in trade لوازم وابزار کار فوت وفن
mountings لوازم نصب شده روی وسیله
manifest destiny لوازم قهری بسط وتوسعه نژادی
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
Personal effects are duty-free. لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است
bedclothes لوازم رختخواب مثل ملافه ولحاف و پتو
tote road جاده مخصوص حمل لوازم وذخایر به محلی
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
accessory objects لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
drop محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
drops محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
dropped محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
dropping محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
gas fitter فیتر یا مکانیکی که لولههای گاز و لوازم گاز منازل رانصب و تعمیر میکند
territorial داخلی
internal داخلی
in- داخلی
internal medicine طب داخلی
indoor داخلی
domestic داخلی
municipal داخلی
internal door در داخلی
anie داخلی
endogenous داخلی
in داخلی
inner داخلی
ben داخلی
esoteric داخلی
innate داخلی
intramural داخلی
inside داخلی
interior داخلی
insides داخلی
interiors داخلی
internal conductance اندوکتیویته ی داخلی
inner zone منطقه داخلی
internal conductance اندوکتانس داخلی
internal commerce تجارت داخلی
internal combustion احتراق داخلی
internal clock ساعت داخلی
internal circuit حلقه داخلی
inside thread مارپیچ داخلی
inner product ضرب داخلی
inner planets سیارات داخلی
inner loop حلقه داخلی
internal conductor سیم داخلی
internal connection اتصال داخلی
internal consistency سازگاری داخلی
inside diameter قطر داخلی
inside draft شیب داخلی
internal development توسعه داخلی
inside hinge لولای داخلی
internal development رشد داخلی
inside caliper کولیس داخلی
internal defense دفاع داخلی
internal damping میرایی داخلی
internal current جریان داخلی
internal consumption مصرف داخلی
inside micrometer میکرومتر داخلی
inferior planets سیارههای داخلی
inner liner روکش داخلی
internal electrolysis الکترولیز داخلی
internal brake ترمز داخلی
interior affairs امور داخلی
internal boffles تیغههای داخلی
internal attack تک داخلی یا تک از داخل
internal armature ارمیچر داخلی
internal angle زاویه ی داخلی
intermediate structure ساختمان داخلی
interior wall دیوار داخلی
inland duty گمرک داخلی
interior architecture معماری داخلی
interior ballistics بالیستیک داخلی
interior span دهانه داخلی
internal bus گذرگاه داخلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com