Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
ratchet effect
اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
Other Matches
upward rotation
چرخش رو به بالا
to swirl up
بطور چرخش بالا رفتن
to whirl up
بطور چرخش بالا رفتن
lifesaving
نجات دهنده زندگی
front drop
پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
split jump
پرش از لبه عقبی یک پا بانیم چرخش و پرتاب پا به بالا وبرگشت
elevators
سکان بالا دهنده
elevators
بالا دهنده لوله
elevator
سکان بالا دهنده
elevator
بالا دهنده لوله
to show f.
تسلیم نشدن رام نشدن
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
Pashtan
قبایل پشتو
[که در افغانستان و پاکستان زندگی می کنند و فرش های آن بنام های درانی، گلیزائی، هفت بالا و شیرخانی در بازار معروف می باشند.]
facile
باسانی
glibly
باسانی بسهولت
waltz three
سه چرخش که پای ازاد درانتهای هر چرخش تماس بازمین پیدا میکند
facile
باسانی قابل اجرا
hair trigger
باسانی حرکت کننده
self liquidating
باسانی تبدیل بپول شونده
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
milch cow
کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
that fruit packs easily
ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
power consumer
مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
ball bearings
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
to keep up one's spirits
دلسرد نشدن
to get out of the way
مانه نشدن
to fall through
موفق نشدن
hold the line
<idiom>
تسلیم نشدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
موفق نشدن
resist temptation
وسوسه نشدن
to go wrong
موفق نشدن
unsay
گفته نشدن
disallow
قائل نشدن
disallowed
قائل نشدن
to put by
تسلیم نشدن
to miss fire
کامیاب نشدن
disallowing
قائل نشدن
to miss plant
سبز نشدن
disallows
قائل نشدن
excluding
شامل نشدن
keep one's head
دست پاچه نشدن
underdraw
کشیده نشدن زه تا اخر
exclusion
عمل شامل نشدن
to keep cold
دست پاچه نشدن
exclude
شامل نشدن یا جداشدن
to keep ones he
دست پاچه نشدن
keep cold
دست پاچه نشدن
excludes
شامل نشدن یا جداشدن
keep one's hair on
دست پاچه نشدن
to keep one's hair on
دست پاچه نشدن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
باز هم متوجه نشدن
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
to keep ones hair on
دست پاچه نشدن
single action
یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
chromophil
باسانی رنگ شونده رنگ دوست
chromatophil
باسانی رنگ شونده رنگ دوست
To stick to the main topic ( issue ).
از موضوع اصلی خارج نشدن
expostfacto
عطف به ماسبق نشدن قانون
to meet with a repulse
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
blackouts
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to f. in the pan
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
blackout
پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to collapse
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
ملتفت نشدن
[با وجود نشانه ها و توضیحات]
leakage
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakages
مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
To keep one s distmce from some one .
از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
spinwriter
چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically
از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
the clouds above
ابرهای بالا یا بالا سر
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
dat
سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
lanolin
لانولین
[ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
revolution
چرخش
wheeling
چرخش
levorotation
چرخش به چپ
wheel
چرخش
revolutions
چرخش
spins
چرخش
turns
چرخش
twirling
چرخش
turn
چرخش
wheels
چرخش
spin
چرخش
whirlpools
چرخش اب
swirls
چرخش
swirling
چرخش
swirled
چرخش
swirl
چرخش
whirls
چرخش
circulation
چرخش
volte-face
چرخش
circulations
چرخش
rotational
چرخش
twirled
چرخش
head rolling
سر چرخش
gyration
چرخش
gyrations
چرخش
whirlpool
چرخش اب
volte face
چرخش
whirled
چرخش
whirl
چرخش
twirls
چرخش
wrenches
چرخش
twirl
چرخش
whirling
چرخش
trolls
چرخش
troll
چرخش
wrench
چرخش
wrenched
چرخش
rotation
چرخش
cyclostat
دستگاه چرخش
spins
چرخش توپ
gyoradius
شعاع چرخش
disrotatory motion
چرخش ناهمسو
magnetic ritation
چرخش مغناطیسی
free rotation
چرخش ازاد
universal
با چرخش ازاد
spins
چرخش به سرعت
fractional turn
چرخش کسری
forward dive
شیرجه رو به اب با چرخش
williamson turn
چرخش ویلیامسون
radius of gyration
شعاع چرخش
turnabout
چرخش به یک طرف
upright spin
چرخش ایستاده
turn table
میز چرخش
axis of rotation
محور چرخش
high spin
چرخش زیاد
kick turn
نیم چرخش
trepan
چرخش انحراف
compass swing
چرخش خط محوری
improper rotation
چرخش نامتعارف
body english
چرخش بی اختیار
concentricity
دقت چرخش
conrotatory motion
چرخش همسو
turnabouts
چرخش به یک طرف
angle of rotation
زاویه چرخش
spin
چرخش به سرعت
spin
چرخش توپ
wrests
چرخش پیچش
wresting
چرخش پیچش
wrested
چرخش پیچش
wrest
چرخش پیچش
vertical scrolling
چرخش عمودی
varimax rotation
چرخش واریماکس
topspin
چرخش توپ
turn-offs
محل چرخش
rotational speed
چرخش بر دقیقه
speed of rotation
چرخش بر دقیقه
quartimax rotation
چرخش کوارتیماکس
radius of giration
شعاع چرخش
twists
چرخش بدن
pivot ship
ناو چرخش
upturn
چرخش ببالا
pivot point
مرکز چرخش
twist
چرخش بدن
pick and roll
ایجاد سد و چرخش
rotatable
چرخش پذیر
rolls
چرخش گردش
orthogonal rotation
چرخش عمودی
tumble
چرخش اشفتگی
tumbled
چرخش اشفتگی
twisting
چرخش بدن
tumbles
چرخش اشفتگی
revolution
چرخش دوران
revolutions
چرخش دوران
number of revolutions
چرخش بر دقیقه
turn-off
محل چرخش
turn off
محل چرخش
chase
پایه چرخش
chased
پایه چرخش
chases
پایه چرخش
chasing
پایه چرخش
stuffs
چرخش توپ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com