Dictiornary-Farsi | اجازه خواستن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
to ask permission	اجازه خواستن
to permit oneself	اجازه خواستن


Other Matches

to cry out for help	فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
flattest	برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat	برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance	اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation	رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission	اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
desire	خواستن
desires	خواستن
desiring	خواستن
liked	دل خواستن
will	خواستن
willed	خواستن
wills	خواستن
like	دل خواستن
to call in	خواستن
to call for	خواستن
to beg leave	خواستن
asking	خواستن
asked	خواستن
ask	خواستن
intends	خواستن
intending	خواستن
intend	خواستن
to call up	خواستن
yearn	خواستن از ته دل
crave	خواستن از ته دل
aspire	خواستن از ته دل
likes	دل خواستن
solicit	خواستن
solicited	خواستن
soliciting	خواستن
solicits	خواستن
asks	خواستن
wish [would like]	خواستن
wish	خواستن
desiderate	خواستن
wished	خواستن
wishes	خواستن
excuses	معذرت خواستن
to seek a position	نظر خواستن
excuse	معذرت خواستن
excusing	معذرت خواستن
to excuse oneself	معذرت خواستن
excused	معذرت خواستن
apologised	پوزش خواستن
apologised	معذرت خواستن
apologises	پوزش خواستن
apologises	معذرت خواستن
apologising	پوزش خواستن
apologising	معذرت خواستن
set one's heart on <idiom>	شدیدا خواستن
to seek advice	نظر خواستن
to call in evidence	گواهی خواستن از
to offer an apology	پوزش خواستن
alibi	عذر خواستن
alibis	عذر خواستن
cried	بزازی خواستن
to excuse oneself	پوزش خواستن
to pray in aid of	یاری خواستن از
to seek or ask lagal a	نظرقضائی خواستن
apologize	پوزش خواستن
importune	مصرانه خواستن
apologise	معذرت خواستن
appeal to the supreme court	فرجام خواستن
demurs	مهلت خواستن
demurring	مهلت خواستن
asking for a respite	مهلت خواستن
demurred	مهلت خواستن
importuned	مصرانه خواستن
call in evidence	گواهی خواستن از
call to account	حساب خواستن از
call to witness	گواهی خواستن از
flagitate	مصرانه خواستن
flagitate	باسماجت خواستن
importuning	مصرانه خواستن
importunes	مصرانه خواستن
demur	مهلت خواستن
choosing	خواستن پسندیدن
chooses	خواستن پسندیدن
apologizing	پوزش خواستن
to a oneself for help	یاری خواستن
apologizes	معذرت خواستن
apologizes	پوزش خواستن
to ask for quarter	امان خواستن
choose	خواستن پسندیدن
apologized	معذرت خواستن
apologized	پوزش خواستن
apologize	معذرت خواستن
apologizing	معذرت خواستن
to send one to the right about	عذر کسی را خواستن
to make a gesture of apology	با اشاره معذرت خواستن
When there is a wI'll, there is a way.	خواستن توانستن است
To apologize to someone.	از کسی عذر خواستن
consulted	پیشنهاد خواستن از یک خبره
consult	پیشنهاد خواستن از یک خبره
show someone the door <idiom>	خواستن از کسی که برود
ask for days grace	دو روز مهلت خواستن
pardons	بخشیدن معذرت خواستن
pardoning	بخشیدن معذرت خواستن
pardoned	بخشیدن معذرت خواستن
pardon	بخشیدن معذرت خواستن
To demand ones right. To get ones due.	حق کسی را خواستن ( گرفتن )
wills	با وصیت واگذارکردن خواستن
want	خواستن لازم داشتن
to crv for mercy	خواستن امان اوردن
boning	خواستن درخواست کردن
to ask somebody's advice	از کسی نظر خواستن
boned	خواستن درخواست کردن
bone	خواستن درخواست کردن
begs	خواستن گدایی کردن
bones	خواستن درخواست کردن
to call any one in testimony	از کسی گواهی خواستن
beg	خواستن گدایی کردن
begged	خواستن گدایی کردن
wanted	خواستن لازم داشتن
require	خواستن مستلزم بودن
required	خواستن مستلزم بودن
consults	پیشنهاد خواستن از یک خبره
requires	خواستن مستلزم بودن
requiring	خواستن مستلزم بودن
to request the company of:	حضور کسی را خواستن
willed	با وصیت واگذارکردن خواستن
will	با وصیت واگذارکردن خواستن
invocate	خواستن استمداد کردن از
invoking	طلب کردن بالتماس خواستن
to press for an answer	با صرار یا فشار پاسخ خواستن
adduse	احضار کردن بگواهی خواستن
invokes	طلب کردن بالتماس خواستن
to offer an excuse	پوزش خواستن عذرخواهی کردن
have one's heart set on something <idiom>	چیزی را خیلی زیاد خواستن
invoked	طلب کردن بالتماس خواستن
invoke	طلب کردن بالتماس خواستن
to ring up	کسیرا پشت تلفن خواستن
wanted [for]	[کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
to ask	پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
to i. acalamity upon any one	بلایی بدی را برای کسی خواستن
in the market for <idiom>	خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to call to account	بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to eat humble pie	پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
authority	اجازه
warrent	اجازه
permission	اجازه
permit	اجازه
license	اجازه
ratification	اجازه
licenses	اجازه
approval	اجازه
liberties	اجازه
unauthorized	بی اجازه
liberty	اجازه
leaving	اجازه
leave	اجازه
ok	اجازه
licensure	اجازه
fiats	اجازه
fiat	اجازه
authorisations	اجازه
permitting	اجازه
permits	اجازه
by permission of	با اجازه
authorization	اجازه
licence	اجازه
licences	اجازه
okay	اجازه
licensing	اجازه
access	اجازه دخول
to beg leave	اجازه رفتن
accessed	اجازه دخول
lets	اجازه دادن
approach clearance	اجازه تقرب
clearance	اجازه زدودگی
consented	رضا اجازه
searcher warrant	اجازه تفتیش
searcher warrant	اجازه بازرسی
authorizations	اختیار اجازه
accesses	اجازه دخول
approach clearance	اجازه فرود
acquisition authority	اجازه خرید
tokens	اجازه ورود
token	اجازه ورود
consent	رضا اجازه
let	اجازه دادن
accessing	اجازه دخول
to admit of	اجازه دادن
consenting	رضا اجازه
passports	اجازه مسافرت
power of authority	اجازه نامه
certificate of authority	اجازه نامه
full power of attorney	اجازه نامه
consents	رضا اجازه
passage	اجازه عبور
passages	اجازه عبور
letter of attorney	اجازه نامه
power of attorney	اجازه نامه
imprimatur	اجازه چاپ
if you please	با اجازه شما
flight clearance	اجازه پرواز
power of procuration	اجازه نامه
conge	اجازه عبور