English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
feu اجازه همیشگی
Other Matches
endlessness همیشگی
usual همیشگی
perpetual همیشگی
perennials همیشگی
all-time همیشگی
permanent همیشگی
habitual همیشگی
constants همیشگی
constant همیشگی
eterne همیشگی
perpetuance همیشگی
perennial همیشگی
perpetuating همیشگی کردن
hobby-horse خواهکار همیشگی
permanency ترتیب همیشگی
permanencies ترتیب همیشگی
eternal جاودانی همیشگی
perpetuate همیشگی کردن
perpetuates همیشگی کردن
hobby-horses خواهکار همیشگی
permanent flow بده همیشگی
perpetuated همیشگی کردن
standing ثابت همیشگی
permanently بطور همیشگی
continual دائمی همیشگی
perdurable همیشگی ابدی
permanent magnet اهنربای همیشگی
habitue رونده همیشگی
everlasting همیشگی دائمی
near-constant state of flux تغییر همیشگی
hobby-horse فکر و ذکر همیشگی
permanence ثبات استمرار همیشگی
rente سالواره همیشگی درامدسالیانه
physician in ordinary پزشک رسمی یا همیشگی
hobby-horses فکر و ذکر همیشگی
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
vice فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
for keeps برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
rentlen دارنده درامد سالیانه یاسالواره همیشگی
snow line خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
vice- فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vices فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vises فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
licence اجازه
licenses اجازه
permits اجازه
unauthorized بی اجازه
permit اجازه
ratification اجازه
license اجازه
permitting اجازه
licensing اجازه
licences اجازه
fiats اجازه
authorization اجازه
ok اجازه
authorisations اجازه
licensure اجازه
liberty اجازه
liberties اجازه
permission اجازه
fiat اجازه
warrent اجازه
by permission of با اجازه
authority اجازه
leaving اجازه
approval اجازه
leave اجازه
okay اجازه
lincense or cence اجازه دادن
accessing اجازه دخول
certificate of authority اجازه نامه
accesses اجازه دخول
may i take it please اجازه می فرمایید
permissive اجازه دهنده
passage اجازه عبور
go through <idiom> اجازه دادن
have it <idiom> اجازه دادن
accessed اجازه دخول
access اجازه دخول
consents رضا اجازه
consenting رضا اجازه
take in <idiom> اجازه دادن
lets اجازه دادن
token اجازه ورود
tokens اجازه ورود
letting اجازه دادن
let اجازه دادن
consent رضا اجازه
consented رضا اجازه
full power of attorney اجازه نامه
letter of attorney اجازه نامه
authorizations اختیار اجازه
passages اجازه عبور
clearance اجازه زدودگی
to obtain permission اجازه گرفتن
warranted اجازه قانونی
without a by your leave بی اجازه بی خداحافظی
transit bill اجازه عبور
warrant اجازه قانونی
suffer اجازه دادن
suffered اجازه دادن
suffers اجازه دادن
authorizing اجازه دادن
to admit of اجازه دادن
authorizes اجازه دادن
to ask permission اجازه خواستن
to beg leave اجازه رفتن
authorize اجازه دادن
authorising اجازه دادن
to permit oneself اجازه خواستن
searcher warrant اجازه تفتیش
audiences اجازه حضور
grant اجازه دادن
billeted اجازه نامه
granted اجازه دادن
grants اجازه دادن
warranties تعهدنامه اجازه
warranty تعهدنامه اجازه
passports اجازه مسافرت
billet اجازه نامه
passport اجازه مسافرت
billeting اجازه نامه
warrants اجازه قانونی
billets اجازه نامه
searcher warrant اجازه بازرسی
warranting اجازه قانونی
audience اجازه حضور
authorises اجازه دادن
power of attorney اجازه نامه
connivance اجازه ضمنی
forbids اجازه ندادن
power of procuration اجازه نامه
if you please با اجازه شما
by your leave با اجازه شما
power of authority اجازه نامه
imprimatur اجازه چاپ
inofficial بدون اجازه
license اجازه نامه
licensing اجازه نامه
permit اجازه دادن
forbid اجازه ندادن
allow اجازه دادن
release اجازه صدور
released اجازه صدور
releases اجازه صدور
conge اجازه عبور
flight clearance اجازه پرواز
warrant of attorney اجازه نامه
grant اجازه دادن
allowance اجازه دادن
allowances اجازه دادن
authority توانایی اجازه
authority اجازه اعتبار
search warrant اجازه تفتیش
search warrants اجازه تفتیش
pass اجازه عبور
passed اجازه عبور
to allow اجازه دادن
approach clearance اجازه فرود
permits اجازه دادن
approach clearance اجازه تقرب
permitting اجازه دادن
passes اجازه عبور
acquisition authority اجازه خرید
licensable قابل اجازه
let in اجازه دخول دادن
license contract قرارداد اجازه استفاده
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
exequatur اجازه نامه قونسول
the law forbids قانون اجازه نمیدهد
enabling اجازه رویدادن چیزی
authorization اختیاردادن اجازه دادن
letters of reprisal اجازه نامه انتقام
letter missive اجازه نامه ابلاغیه
to let in اجازه دخول دادن
absent without leave نهستی بدون اجازه
admission اجازه بستری [در بیمارستان]
thole گذاردن اجازه دادن
authorized اجازه داده شده
enabled اجازه رویدادن چیزی
landing order اجازه تخلیه بار
enable اجازه رویدادن چیزی
rack rent اجازه تمام سال
prior permission اجازه قبلی پرواز
may i see you home? اجازه دهید شمارابخانه
permit me to say اجازه دهید بگویم
let by اجازه رد شدن دادن
permissively چنانکه اجازه بدهد
rack rent اجازه گزاف بستن بر
awol غایب بدون اجازه
leave taking کسب اجازه مرخصی
greenlight اجازه حرکت و اقدام
he gave us permission to stay اجازه داد که بمانیم
i beg leave to say اجازه میخواهم بگویم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com