English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
let someone through اجازه ورود دادن
Other Matches
tokens اجازه ورود
token اجازه ورود
entranced ورودیه اجازه ورود
visa اجازه ورود به کشوربیگانه
entrance ورودیه اجازه ورود
entrances ورودیه اجازه ورود
visas اجازه ورود به کشوربیگانه
entrancing ورودیه اجازه ورود
ingress حق دخول اجازه ورود
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
pratique اجازه مقامات بندری جهت ورود کشتی
open general license اجازه ورود کالاهایی که دارای محدودیتی نمیباشند
The passenger was admitted into the USA. به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
calendar program ابزار نرم افزاری که به کاربر اجازه ورود و بررسی به قرار ملاقات ها میدهد
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
let اجازه دادن
allow اجازه دادن
to admit of اجازه دادن
have it <idiom> اجازه دادن
lets اجازه دادن
authorizes اجازه دادن
authorizing اجازه دادن
take in <idiom> اجازه دادن
permitting اجازه دادن
to allow اجازه دادن
permit اجازه دادن
allowance اجازه دادن
letting اجازه دادن
suffers اجازه دادن
grant اجازه دادن
authorising اجازه دادن
authorize اجازه دادن
granted اجازه دادن
grants اجازه دادن
go through <idiom> اجازه دادن
suffered اجازه دادن
lincense or cence اجازه دادن
grant اجازه دادن
authorises اجازه دادن
permits اجازه دادن
allowances اجازه دادن
suffer اجازه دادن
give out <idiom> اجازه فرار دادن
authorisations اختیاردادن اجازه دادن
license اجازه رفتن دادن
authorization اختیاردادن اجازه دادن
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
thole گذاردن اجازه دادن
licensing اجازه رفتن دادن
licence اجازه رفتن دادن
to permit oneself بخود اجازه دادن
to let in اجازه دخول دادن
keep someone on <idiom> اجازه همکاری دادن
allow اجازه دادن ستودن
allowing اجازه دادن ستودن
allows اجازه دادن ستودن
let in اجازه دخول دادن
let by اجازه رد شدن دادن
enter اجازه دخول دادن
entered اجازه دخول دادن
enters اجازه دخول دادن
licences اجازه رفتن دادن
licenses اجازه رفتن دادن
to give a اجازه حضوردادن گوش دادن
take on <idiom> استخدام کردن،اجازه دادن
to license a play اجازه نمایش داستانی را دادن
to permit somebody something به کسی اجازه چیزی را دادن
let out اجازه بیرون امدن دادن
give oneself up to <idiom> اجازه خوشی را به کسی دادن
to license a book اجازه چاپ کتابی را دادن
lincense اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
to let out اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
franking اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
give free rein to <idiom> اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
frankest اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
frank اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorises اجازه دادن برای انجام کاری
authorising اجازه دادن برای انجام کاری
to empower somebody to participate به کسی اجازه شرکت کردن دادن
authorize اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن برای انجام کاری
authorising اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
graceful degradation اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
finder واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flowchart صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flow diagram صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
c استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
accession ورود
entree ورود
entrancing ورود
re-entry ورود
re entry ورود
importing ورود
import ورود
inductions ورود
induction ورود
entrance ورود
entranced ورود
imported ورود
arr ورود
admitance ورود
appulse ورود
entrances ورود
right of entry حق ورود
air inclusion ورود هوا
infare ورود
introit ورود
importation ورود
arrival ورود
entrance fees حق ورود
ingress ورود
introgression ورود
ingression ورود
arrivals ورود
entrance fee حق ورود
entry ورود
inning ورود
import مفهوم ورود
landings ورود به خشکی
data import ورود داده
free entrance ورود مجانی
admission اجازهء ورود
admissions اجازهء ورود
inlet ورود دخول
reebtry ورود مجدد
landfall n ورود بخشکی
landding ورود بخشکی
inlets ورود دخول
acetylation ورود ریشهء
landings ورود بخشکی
influxes ورود هجوم
house warming جشن ورود
initation ورود بعضویت
house-warming جشن ورود
importing مفهوم ورود
house-warmings جشن ورود
token بلیط ورود
on arrival هنگام ورود
when entering هنگام ورود
input of current ورود جریان
intervance of third party ورود ثالث
intrant ورود رسمی
landfalls ورود بخشکی
inlet time زمان ورود
landfall ورود بخشکی
tokens بلیط ورود
influx ورود هجوم
imported مفهوم ورود
log in sequrity ایمنی ورود
entering angle زاویه ورود
data insertion ورود داده ها
fifo به ترتیب ورود
admittance ورود دخول
cost to entry هزینه ورود
landing ورود بخشکی
entree اجازهء ورود
arrival hall سالن ورود
energy intake ورود انرژی
entry point نقطه ورود
entry side جهت ورود
entry ورود راهرو
due in در شرف ورود
homecomings ورود بخانه
ease of entry سهولت ورود
homecoming ورود بخانه
approach ramp فرازای ورود
forcible entry ورود عدوانی
tardiness تاخیر ورود
arrival rate نرخ ورود
advent ظهور و ورود
receipt statement اعلامیه ورود
landing ورود به خشکی
first in first out به ترتیب ورود
arrival hall سالن ورود
first in first out بترتیب ورود
capital inflow ورود سرمایه
port of entry بندرمحل ورود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com