Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (28 milliseconds)
English
Persian
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
Other Matches
guaranty
تضمین ضمانت یا تعهد کردن
considerations
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
warranty
تضمین تعهد تعهد قانونی
warranties
تضمین تعهد تعهد قانونی
joint bond
تعهد یا ضمانت مشترک
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
to lay down a rule
قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
warranted
اجازه قانونی
warrant
اجازه قانونی
warranting
اجازه قانونی
warrants
اجازه قانونی
pre engage
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
granted
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
conveyed
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
certifies
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
conveys
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
certify
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
convey
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
legalised
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
to press charges against someone
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
standarize
با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
legalises
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizes
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
legalized
به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
guarantee
ضمانت کردن
insure
ضمانت کردن
guaranteed
ضمانت کردن
vouch for
ضمانت کردن
answer
ضمانت کردن
sponsors
ضمانت کردن
vouch
ضمانت کردن
sponsoring
ضمانت کردن
answering
ضمانت کردن
answers
ضمانت کردن
guarantees
ضمانت کردن
answered
ضمانت کردن
sponsor
ضمانت کردن
to stand surety for any one
ضمانت کسیرا کردن
bail
تضمین ضمانت کردن
stand surety for a person
ضمانت کسی را کردن
warranted
ضمانت کردن مجوز
warrant
ضمانت کردن مجوز
act as surety
کفالت یا ضمانت کردن
warranting
ضمانت کردن مجوز
warrent
ضمانت یاتعهد کردن
warrants
ضمانت کردن مجوز
underwrite
تعهد کردن
covenant
تعهد کردن
underwrites
تعهد کردن
undertake
تعهد کردن
underwriting
تعهد کردن
underwritten
تعهد کردن
underwrote
تعهد کردن
take on
تعهد کردن
covenants
تعهد کردن
undertaken
تعهد کردن
undertakes
تعهد کردن
to take on
تعهد کردن
sanctioning
ضمانت اجرایی معین کردن
to vouch for any one's honesty
ضمانت درستی کسی را کردن
sanctioned
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions
ضمانت اجرایی معین کردن
sanction
ضمانت اجرایی معین کردن
guarantee
ضمانت نامه تضمین کردن
guaranteed
ضمانت نامه تضمین کردن
guarantees
ضمانت نامه تضمین کردن
guarantee a contract
اجرای قراردادی را ضمانت کردن
leave
اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leaving
اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
honours
ایفای تعهد کردن
honour
ایفای تعهد کردن
honored
ایفای تعهد کردن
honoured
ایفای تعهد کردن
honoring
ایفای تعهد کردن
honouring
ایفای تعهد کردن
honors
ایفای تعهد کردن
vouch
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
executes
اداره کردن قانونی کردن
executed
اداره کردن قانونی کردن
executes
قانونی کردن اعدام کردن
execute
قانونی کردن اعدام کردن
executing
اداره کردن قانونی کردن
execute
اداره کردن قانونی کردن
legitimatize
قانونی کردن مشروع کردن
executing
قانونی کردن اعدام کردن
executed
قانونی کردن اعدام کردن
legtimize
مشروع کردن قانونی کردن
sign off
از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
legitimising
قانونی کردن
legalized
قانونی کردن
legalised
قانونی کردن
legitimization
قانونی کردن
legitimized
قانونی کردن
legalizing
قانونی کردن
legitimises
قانونی کردن
legitimizing
قانونی کردن
legalises
قانونی کردن
legalizes
قانونی کردن
legitimize
قانونی کردن
legitimised
قانونی کردن
legalising
قانونی کردن
legitimizes
قانونی کردن
legalization
قانونی کردن
legalize
قانونی کردن
litigates
تعقیب قانونی کردن
indicted
تعقیب قانونی کردن
indicting
تعقیب قانونی کردن
disabling
فاقدصلاحیت قانونی کردن
prosecuting
تعقیب قانونی کردن
disables
فاقدصلاحیت قانونی کردن
sued
تعقیب قانونی کردن
disable
فاقدصلاحیت قانونی کردن
prosecutes
تعقیب قانونی کردن
litigate
تعقیب قانونی کردن
suing
تعقیب قانونی کردن
sues
تعقیب قانونی کردن
indict
تعقیب قانونی کردن
prosecute
تعقیب قانونی کردن
litigated
تعقیب قانونی کردن
sue
تعقیب قانونی کردن
prosecuted
تعقیب قانونی کردن
litigating
تعقیب قانونی کردن
indicts
تعقیب قانونی کردن
validating
تایید اعتبار قانونی کردن
validate
تایید اعتبار قانونی کردن
summoned
فراخواندن احضار قانونی کردن
validated
تایید اعتبار قانونی کردن
validates
تایید اعتبار قانونی کردن
summon
فراخواندن احضار قانونی کردن
to pray permission
در خواست اجازه کردن
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
law
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
laws
قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
misfeasance
سوء استفاده کردن ازاقتدار قانونی
to serve a legal p on any one
ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
contract
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
pirates
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirating
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirated
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirate
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
take on
<idiom>
استخدام کردن،اجازه دادن
to empower somebody to participate
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
lincense or cence
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
pecuniary liability
ضمانت ضمانت جبران خسارت
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
pirated
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirating
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirate
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirates
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
rule of reason
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
billeting
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
graceful degradation
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
billets
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billet
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
CD E
فرصتی که اجازه ضبط و پاک کردن داده را از دیسک فشرده میدهد
billeted
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
PID
متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
authorization to copy
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
privacy act of
قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
written
کتبی
automatic release date
تاریخ انقضای عمر قانونی وسایل سررسید عمر قانونی
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
deposition
گواهی کتبی
depositions
گواهی کتبی
documentary evidence
دلیل کتبی
termination notice
استعفای کتبی
round robin
درخواست کتبی
written evidence
دلیل کتبی
to write an exam
امتحان کتبی نوشتن
to do a test
امتحان کتبی نوشتن
serve notice on
اخطار کتبی دادن به
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com