English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 105 (2 milliseconds)
English Persian
coercive اجباری قهری
Other Matches
compulsory قهری
automatic قهری
natural قهری
naturals قهری
automatics قهری
equitable mortgage رهن قهری
constructive trust ضمان قهری
fortuitous event حادثه قهری
inveluntary partnership شرکت قهری
delictual liability ضمان قهری
natural guardian ولی قهری
compulsory partnership شرکت قهری
coercive control کنترل قهری
automatic guarantees ضمان قهری
automatic guarantee ضمان قهری
acts of God اتفاق قهری
constructive trust مسئولیت قهری
act of God اتفاق قهری
natural guardianship ولایت قهری
automatic adjustment تهاتر قهری
act of God حادثه قهری قوه قهریه
conveyance by record انتقال قهری به حکم دادگاه
acts of God حادثه قهری قوه قهریه
torts عمل موجد ضمان قهری
tort عمل موجد ضمان قهری
manifest destiny لوازم قهری بسط وتوسعه نژادی
strained اجباری
compulsive اجباری
bindings اجباری
binding اجباری
forcible اجباری
obliging اجباری
compulsory اجباری
forced اجباری
obligatory اجباری
of obligation اجباری
constrained اجباری
de rigueur اجباری
mandatory اجباری
statute labour کار اجباری
compulsury deduction فرانشیز اجباری
forced saving پس انداز اجباری
compulsory saving پس انداز اجباری
compulsory hospitalization بستری اجباری
compulsory حرکات اجباری
forced labor کار اجباری
forced labour کار اجباری
forced landing فرود اجباری
forced movement حرکت اجباری
forced oscillations نوسانهای اجباری
forced sale فروش اجباری
compulsory levies مالیات اجباری
prescribed exercise حرکات اجباری
compulsory freestyle حرکات اجباری
levying سربازگیری اجباری
levy سربازگیری اجباری
levies سربازگیری اجباری
juxtaposition ارتباط اجباری
conscription خدمت اجباری
levied سربازگیری اجباری
compulsory education اموزش اجباری
compulsorily بطور اجباری
blessing in d. توفیق اجباری
forced page break قطع اجباری صفحه
imperative planning برنامه ریزی اجباری
impressment بکار اجباری گماری
commitment بستری کردن اجباری
schoolable مشمول تحصیل اجباری
commitments بستری کردن اجباری
scoolable مشغول تحصیل اجباری
forced withrawal عقب نشینی اجباری
forced move حرکت اجباری شطرنج
forced marching راه پیمایی اجباری
concentration camps اردوگاه کار اجباری
concentration camp اردوگاه کار اجباری
forced convection تبادل حرارت اجباری
forced crossing عبور اجباری از رودخانه
servitude خدمت اجباری رعیتی
compulsury deduction کسر گذاری اجباری
crossing site محل عبور اجباری
forced landing فرود اجباری هواپیما
retreat عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreating عقب نشینی اجباری بازگشتن
canalize هدایت اجباری منشعب کردن
retreated عقب نشینی اجباری بازگشتن
to be compulsorily insured اجباری [الزامی] بیمه بودن
to have compulsory insurance [cover] اجباری [الزامی] بیمه بودن
work farm اردوی کار اجباری زندانیان
retreats عقب نشینی اجباری بازگشتن
closed shops قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
The convicts are being sent to concentration camps . محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
united nations organization سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
power approach تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
commandeered وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
inductive coordination توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
levy in mess نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
fatigues کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigue کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigued کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com