Dictiornary-Farsi | اجتماع فراهم شدگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
accru	اجتماع فراهم شدگی


Other Matches

gelation	بسته شدگی سفت شدگی
imminution	کم شدگی باریک شدگی
societies	اجتماع
milieux	اجتماع
conjunction	اجتماع
union	اجتماع
meeting	اجتماع
unions	اجتماع
muster	اجتماع
mustered	اجتماع
musters	اجتماع
milieus	اجتماع
milieu	اجتماع
society	اجتماع
communities	اجتماع
hurricane	اجتماع
assemblage	اجتماع
assemblages	اجتماع
hurricanes	اجتماع
consensus	اجتماع
socio-	اجتماع
meetings	اجتماع
associations	اجتماع
association	اجتماع
procession	اجتماع
reunion	اجتماع
public meeting	اجتماع
processions	اجتماع
gatherings	اجتماع
community	اجتماع
gathering	اجتماع
reunions	اجتماع
conjunctions	اجتماع
commonweal	اجتماع
mustering	اجتماع
overload	اجتماع مهاجمان
commune	اجتماع تعاونی
overloaded	اجتماع مهاجمان
overloads	اجتماع مهاجمان
meeting	ملاقات اجتماع
parade	اجتماع مردم
communed	اجتماع تعاونی
congregates	اجتماع کردن
congregated	اجتماع کردن
congregate	اجتماع کردن
rally	اجتماع مجدد
communes	اجتماع تعاونی
assembly	اجتماع انجمن
congregating	اجتماع کردن
rallied	اجتماع مجدد
parading	اجتماع مردم
parades	اجتماع مردم
paraded	اجتماع مردم
meetings	ملاقات اجتماع
societies	جامعه اجتماع
societal	وابسته به اجتماع
concourse	محل اجتماع
concourses	محل اجتماع
collections	اجتماع مجموعه
collection	اجتماع مجموعه
klatsch	اجتماع خودمانی
aggregation	اجتماع توده
therapeutic community	اجتماع درمانی
flocculate	اجتماع کردن
klatch	اجتماع خودمانی
official meeting	اجتماع رسمی
crowd	شلوغی اجتماع
communing	اجتماع تعاونی
rallies	اجتماع مجدد
society	جامعه اجتماع
turn out	اجتماع ازدحام
crowds	شلوغی اجتماع
riots	اجتماع و بلوا کردن
rioting	اجتماع و بلوا کردن
lower class	سطح پایین [اجتماع]
underclass	طبقه سوم [اجتماع]
rioted	اجتماع و بلوا کردن
subclass	طبقه سوم [اجتماع]
riotous assembly	اجتماع و مواضعه اشوبگرانه
the rabble	طبقات پایین اجتماع
ratag	طبقات پایین اجتماع
pentapolis	اجتماع پنج شهر
lower class	طبقه سوم [اجتماع]
scurf	شوره سر وازده اجتماع
riot	اجتماع و بلوا کردن
The various strata of society.	طبقات مختلف اجتماع
scum	طبقه وازده اجتماع
trigon	اجتماع سه ستاره باهم
guildhall	محل اجتماع اصناف
guildhalls	محل اجتماع اصناف
union [set theory]	اجتماع [مجموعه] [ریاضی]
community psychology	روانشناسی اجتماع نگر
franklin	طبقه متوسط اجتماع
underclass	سطح پایین [اجتماع]
subclass	سطح پایین [اجتماع]
grass roots	اجتماع محلی منشاء
neck	نخ شدگی
necks	نخ شدگی
the mast has raked	کج شدگی
erection	شق شدگی
dostortion	کج شدگی
bottling	نخ شدگی
geniculation	خم شدگی
depressions	کم شدگی
erections	شق شدگی
embeddeness	حک شدگی
depression	کم شدگی
underclass	طبقه پست وپایین اجتماع
guild	اتحادیه محل اجتماع اصناف
communitarian	عضو انجمن یا اجتماع کمونیستی
foyers	مرکز اجتماع راهرو بزرگ
upper classes	وابسته به طبقات بالای اجتماع
forgather	گرد امدن اجتماع کردن
antisocial	مخل اجتماع دشمن جامعه
upper class	وابسته به طبقات بالای اجتماع
unsociable	گریزان از اجتماع غیر اجتماعی
foyer	مرکز اجتماع راهرو بزرگ
guilds	اتحادیه محل اجتماع اصناف
huddle	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
vespiary	اجتماع زنبوران دستهای زنبور
forums	بازار محل اجتماع عموم
upperclassman	عضو صنوف ممتازه اجتماع
huddling	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
redezvous	وعده ملاقات اجتماع مجدد
forum	بازار محل اجتماع عموم
lower class	طبقه پست وپایین اجتماع
haunts	محل اجتماع تبه کاران
huddled	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
huddles	ازدحام اجتماع افراد یک تیم
subclass	طبقه پست وپایین اجتماع
haunt	محل اجتماع تبه کاران
occlusion	جفت شدگی
incalescence	گرم شدگی
locking	قفل شدگی
shrinkage	چروک شدگی
fading	محو شدگی
shortening	کوتاه شدگی
hardening	سفت شدگی
flagginess	ول شدگی اویختگی
narrowing	تنگ شدگی
conglomeration	گلوه شدگی
paralysation	فلج شدگی
pairing	جفت شدگی
conglomerations	گلوه شدگی
occlusion	بسته شدگی
hybridization	هیبرید شدگی
nigrescence	سیاه شدگی
translocation	جابجا شدگی
liquescence	مایع شدگی
lateral yield	له شدگی جانبی
invagination	غلاف شدگی
turn over	واژگون شدگی
damnation	لعنت شدگی
encrustations	دلمه شدگی
encrustation	دلمه شدگی
elongation	دراز شدگی
intensification	افزون شدگی
strobilation	باریک شدگی
tight coupling	جفت شدگی
homogenization	هم جنس شدگی
pucker	جمع شدگی
puckered	جمع شدگی
puckering	جمع شدگی
puckers	جمع شدگی
congestion	جمع شدگی
petrification	سنگ شدگی
necking	باریک شدگی
blotting	پاک شدگی
blotted	پاک شدگی
blots	پاک شدگی
blot	پاک شدگی
smelting	ذوب شدگی
removal	جدا شدگی
expulsion	بیرون شدگی
distotion factor	ضریب کج شدگی
dilution	رقیق شدگی
diminution	کم شدگی تحقیر
desuetude	موقوف شدگی
detruncation	کوتاه شدگی
crookedness	انحناء و کج شدگی
purler	پرت شدگی از سر
pulverization	خرد شدگی
coupling	جفت شدگی
concretion	سفت شدگی
depressions	گود شدگی
offset	دوخم شدگی
erasure	پاک شدگی
expulsions	بیرون شدگی
fixedness	تثبیت شدگی
expurgation	پاک شدگی
expunction	پاک شدگی
leakage	فاش شدگی
leakages	فاش شدگی
recvrvature	دولا شدگی
contraction	جمع شدگی
contractions	جمع شدگی
eviration	هذیان زن شدگی
flocculence	قلنبه شدگی
acceptability	قبول شدگی
comminution	خرد شدگی