Dictiornary-Farsi | اجتناب فعال | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
active avoidance	اجتناب فعال


Other Matches

evasive steering	اجتناب از زیردریایی دشمن حرکت اجتناب امیز ناو
evasions	اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasion	اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
active	هدف فعال خط مشی فعال
shirking	اجتناب
shirked	اجتناب
elusion	اجتناب
eschewal	اجتناب
shirks	اجتناب
avoidance	اجتناب
shirk	اجتناب
to shuffle throuch shun	اجتناب کردن از
forbear	اجتناب کردن از
avoidable	اجتناب پذیر
stay away from <idiom>	اجتناب کردن
eschew	اجتناب کردن
pass	اجتناب کردن
forbears	اجتناب کردن از
avoidance gradient	شیب اجتناب
absolute <adj.>	اجتناب ناپذیر
unavoidable	اجتناب ناپذیر
evitable	اجتناب پذیر
passed	اجتناب کردن
passes	اجتناب کردن
eluding	اجتناب کردن از
inevitable	اجتناب ناپذیر
eluded	اجتناب کردن از
elude	اجتناب کردن از
eschewed	اجتناب کردن
eschewing	اجتناب کردن
eschews	اجتناب کردن
eludes	اجتناب کردن از
inalienable <adj.>	اجتناب ناپذیر
avoidancae training	اجتناب اموزی
indispensable <adj.>	اجتناب ناپذیر
inescapable	غیرقابل اجتناب
inevitable <adj.>	اجتناب ناپذیر
steer clear	اجتناب کردن
unalienable <adj.>	اجتناب ناپذیر
unalterable <adj.>	اجتناب ناپذیر
steer clear of someone <idiom>	اجتناب کردن
aviod	اجتناب کردن از
risk avoider	اجتناب کننده از خطر
risk avoider	اجتناب کننده از ریسک
unavoidable	غیر قابل اجتناب
refrainment	خود داری اجتناب
inevitable	غیر قابل اجتناب
avoidable costs	هزینههای قابل اجتناب
emergency risk	خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
to stay away from something	اجتناب کردن از چیزی یا جایی
tax avoidance	اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
last chance rule	مقررات مربوط به اجتناب ازتصادم با قایقهای دیگر
stagnation thesis	ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
evades	فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evade	فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded	فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
terrain avoidance	اجتناب خودکار هواپیما از برخورد باموانع زمینی هنگام فرود
evading	فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
lay up	ضربه زدن به مسافت کوتاهتر از عادی برای اجتناب از افتادن ان در مانع
chopped	کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chop	کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
light footed	فعال
light foot	فعال
astir	فعال
active cell	سل فعال
energetic	فعال
commissioned <adj.>	فعال
upped	فعال
up	فعال
operational	فعال
active	فعال
upping	فعال
snell	فعال
smacking	فعال
go-ahead	فعال
efective	فعال
smacker	فعال
strenuous	فعال
sthenic	فعال
active hydrogen	هیدروژن فعال
active center	مرکز فعال
active centers	مراکز فعال
active device	دستگاه فعال
active element	عنصر فعال
active installation	قسمت فعال
active installation	تاسیسات فعال
active index	شاخص فعال
active index	ایندکس فعال
active file	پرونده فعال
active file	فایل فعال
active force	نیروی فعال
active cell	سلول فعال
activation	فعال کردن
activation barrier	سد فعال سازی
activator	فعال ساز
active absorption	جذب فعال
whip up <idiom>	فعال کردن
active analysis	تحلیل فعال
active area	ناحیه فعال
active balance	مانده فعال
active carbon	کربن فعال
active lines	خطهای فعال
active mine	مین فعال
active program	برنامه فعال
activate	فعال کردن
optically active	فعال نوری
out of action	غیر فعال
hot money	پول فعال
semiactive	نیمه فعال
trig	فعال سرحال
spiritous	فعال زنده
spirituous	فعال سرزنده
cycle stock	موجودی فعال
operating personnel	پرسنل فعال
enthalpy	حرارت فعال
adrenergic	فعال شونده
active site	محل فعال
active site	موضع فعال
active sonar	سونار فعال
active sonar	ردیاب فعال
active stock	موجودی فعال
active therapy	درمان فعال
active vocabulary	واژگان فعال
active window	پنجره فعال
actual output	بازداده فعال
actuator	فعال کننده
come alive <idiom>	فعال ماندن
kinetic energy	نیروی فعال
activate	فعال کردن
activate	فعال کردن
activated	فعال کردن
activates	فعال کردن
activating	فعال کردن
passive	غیر فعال
active	فعال کنشی
inactive	غیر فعال
active aircraft	هواپیمای فعال
passives	غیر فعال
actinic rays	اشعه فعال
acting	فعال کاری
activation	فعال سازی
passive element	یکان غیر فعال
go-getter	شخص فعال و زرنگ
go-getters	شخص فعال و زرنگ
euchromatin	بخش فعال کروماتین
inactivate	غیر فعال کردن
idle money	پول غیر فعال
nonoperating strength	پرسنل غیر فعال
surfactants	مواد فعال در سطح
active zone of well	حوزه فعال چاه
pragmatic	فعال واقع بین
go getter	شخص فعال و زرنگ
arm	خط وط وقفه فعال شده .
deactivates	غیر فعال کردن
passive sonar	ردیاب غیر فعال
pragmatics	فعال واقع بین
ce	تراشه فعال کننده
cationic	دارای کاتیون فعال
reactive power	توان غیر فعال
overactive	فوق العاده فعال
deactivated	غیر فعال کردن
deactivating	غیر فعال کردن
deactivate	غیر فعال کردن
commissioning the ship	فعال کردن کشتی
reactive current	جریان غیر فعال
surface active agents	مواد فعال در سطح
reactivate	دوباره فعال کردن
disabled <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
absorbo cel	سلولوز فعال شده
activated carbon	کربن فعال شده
activated carbon	ذغال فعال شده
activated charcoal	کربن فعال شده
activated charcoal	ذغال فعال شده
activated cathode	کاتد فعال شده
activated complex	کمپلکس فعال شده
activated diffusion	پخش فعال شده
locked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
activation energy	انرژی فعال سازی
activated sludge	لجن فعال شده
active database	پایگاه دادههای فعال
blocked <adj.> <past-p.>	غیر فعال شده
active status	خط مشی فعال توپخانه
active labor force	نیروی کار فعال
reactivated	دوباره فعال کردن
active sonar	رادار دریایی فعال
reactivates	دوباره فعال کردن
activating effect of functional group	گروه فعال ساز
reactivating	دوباره فعال کردن
active fiscal policy	سیاست مالی فعال
activities	فعال یا مشغول بودن
activity	فعال یا مشغول بودن
lie by	غیر فعال باقی ماندن
man about town	مرد فعال اجتماعی وجهانی
passive fiscal policy	سیاست مالی غیر فعال
passives	غیر فعال مطیع وتسلیم
psychoactive drug	داروی فعال کننده روان
reticular activating system	دستگاه فعال ساز شبکهای
passive	غیر فعال مطیع وتسلیم
interrupts	خط وقفه که فعال شده است
interrupting	خط وقفه که فعال شده است