Dictiornary-Farsi | اجرا شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 222 (12 milliseconds)

English	Persian
achievable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی


Search result with all words

basic	دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basics	دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
Other Matches

lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
standard	تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standards	تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous	تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simple	وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler	وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest	وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
run	دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs	دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
operation	ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
contrivable <adj.>	شدنی
solubility	حل شدنی
resolvable	حل شدنی
achievable <adj.>	شدنی
doable <adj.>	شدنی
makable <adj.>	شدنی
practicable <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
ramrods	خم شدنی
ramrod	خم شدنی
dissoluble	حل شدنی
collapsible	له شدنی
solvable	حل شدنی
dissolvable	حل شدنی
dissolvable	اب شدنی
doable	شدنی
feasible	شدنی
possible	شدنی
pracitcable	شدنی
workable <adj.>	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
executable <adj.>	شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
solvency	حل شدنی
feasible <adj.>	شدنی
inscribable	محاط شدنی
inspirable	الهام شدنی
vaporable	بخار شدنی
inculpable	متهم شدنی
improvability	اصلاح شدنی
wieldy	اداره شدنی
effectual	انجام شدنی
vaporizable	بخار شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
transplantable	پیوند شدنی
invertible	معکوس شدنی
inquirable	جویا شدنی
ionizable	یون شدنی
inflexional	صرف شدنی
transposable	جابجا شدنی
excusable	معاف شدنی
fatigable	خسته شدنی
extricable	خلاص شدنی
extractable	استخراج شدنی
weirs	سد غرق شدنی
weir	سد غرق شدنی
exemptible	معاف شدنی
consumptible	تمام شدنی
eversible	واژگون شدنی
erectile	سیخ شدنی
fatiguable	خسته شدنی
fermentable	ترش شدنی
forfoitable	ضبط شدنی
liquid	پول شدنی
liquids	پول شدنی
foregettable	فراموش شدنی
food for powder	کشته شدنی
severable	جدا شدنی
in sight	دیده شدنی
erectile	راست شدنی
feasibility	شدنی بودن
precipitant	تعلیق شدنی
pulverable	پودر شدنی
pulverizable	پودر شدنی
lapsible a	سلب شدنی
lapsible	ساقط شدنی
reducible	ساده شدنی
removable	رفع شدنی
removable	برداشته شدنی
removable	معزول شدنی
lapsible	سلب شدنی
repellency	دفع شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
precipitant	جدا شدنی
makable	ساخته شدنی
mibeable	استخراج شدنی
changeable	دگرگون شدنی
amenable	رام شدنی
minable	استخراج شدنی
miscible	مخلوط شدنی
masticable	جویده شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
perishability	نابود شدنی
persuasible	تحریک شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
serviceable	روبراه شدنی
soluble	حل شدنی محلول
resolvable	تجزیه شدنی
retractile	جمع شدنی
retracttable	جمع شدنی
spareable	یدکی شدنی
spendable	خرج شدنی
spoilable	خراب شدنی
superable	مغلوب شدنی
superimposable	اضافه شدنی
surmountable	فائق شدنی
talus	رام شدنی
tamable	رام شدنی
tameable	رام شدنی
tawie	رام شدنی
tensive	کشیده شدنی
isoable	جدا شدنی
shrinkable	جمع شدنی
severable	سوا شدنی
rightable	راست شدنی
rightable	درست شدنی
lapsable	باطل شدنی
satiable	اقناع شدنی
satiable	اشباع شدنی
satisfiable	راضی شدنی
saturable	اشباع شدنی
lacerable	مجروح شدنی
scrutable	کشف شدنی
sectile	بریده شدنی
lacerable	ریش شدنی
lacerable	پاره شدنی
tractile	کشیده شدنی
disposable	مصرف شدنی
crystallizable	بلوری شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
contractible	کوچک شدنی
consumable	مصرف شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
congealable	بسته شدنی
condensable	غلیظ شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
corruptible	گمراه شدنی
incorporation	یکی شدنی
visible	دیده شدنی
corrodible	خورده شدنی
convincible	متقاعد شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
compressible	خلاصه شدنی
absorbable	جذب شدنی
abrogable	منسوخ شدنی
attainable	نائل شدنی
abolishable	موقوف شدنی
perishable	نابود شدنی
perishable	فاسد شدنی
renewable	تجدید شدنی
perceptible	ادراک شدنی
approachable	نزدیک شدنی
acidifiable	اسیدی شدنی
annihilable	نابود شدنی
detachable	جدا شدنی
buyable	خریده شدنی
biddability	مزایده شدنی
despairing	مایوس شدنی
assimilable	جذب شدنی
ascertainable	محقق شدنی
archival	بایگانی شدنی
applicatory	اعمال شدنی
appeasable	ارام شدنی
locking	قفل شدنی
exhaustible	تمام شدنی
debauchable	بدراه شدنی
depreciable	مستهلک شدنی
drawable	کشیده شدنی
eradiacable	ریشه کن شدنی
insurable	بیمه شدنی
retractable	جمع شدنی
diffusible	پاشیده شدنی
dissolvable	تجزیه شدنی
dispersible	متفرق شدنی
perishable	هلاک شدنی
separable	جدا شدنی
ductile	مفتول شدنی
decomposable	فاسد شدنی
erasable	پاک شدنی
dissolvable	معاف شدنی
deducible	استنباط شدنی
depletable	تمام شدنی
disposable end item	امادمصرفی شدنی
depreciable	کم بها شدنی
exhaustable resources	منابع تمام شدنی