English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
The goods in this shop could not be flogged. اجناس این مغازه باد کرده
Other Matches
five and ten مغازه اجناس ارزان قیمت
this shope has a well assorted(I'll-assorted)stock. اجناس این مغازه جور ( ناجور )است
list price فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
Laundry / Dry cleaners مغازه لباسشویی و مغازه خشکشویی
shoplifting دزدی از دکانها و مغازه ها سرقت از دکانها و مغازه ها
scarf joint جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
good اجناس
goods اجناس
wares جنس اجناس
ware جنس اجناس
dry goods اجناس خشک
culls رد شده [اجناس]
Fake articles. اجناس تقلبی
closed stock اجناس ذخیره
category طبقه اجناس
rejects رد شده [اجناس]
yard goods اجناس ذرعی
culls مانده [اجناس]
rejects مانده [اجناس]
substandard goods اجناس بنجل
avoirdupois weight اوزان و مقیاسات اجناس
mace greff خریدار اجناس مسروقه
import duties گمرک اجناس وارداتی
closed stock اجناس انبارشده ثابت
d. of goods تحویل کالا یا اجناس
scrapbooks دفتر اجناس اوراق
scrapbook دفتر اجناس اوراق
middling اجناس مختلف از درجه متوسط
avoirdupois مقیاس وزن اجناس سنگین
cost analysis تجزیه و تحلیل قیمت اجناس
packingplant محل بسته بندی اجناس
location survey بازرسی در جای اجناس درانبار
packinghouse محل بسته بندی اجناس
white sale فروش ملافه و اجناس ذرعی
pay load اجناس مقرون بصرفه برای حمل ونقل
budget account حسابی در فروشگاه که وجه خرید اجناس و...به آن واریز می شود
shop مغازه
shops مغازه
shopper مغازه رو
shopped مغازه
shoppers مغازه رو
storing مغازه دکان
store مغازه بزرگ
storing مغازه بزرگ
store مغازه دکان
shop lifting دزدی از مغازه ها
salesclerk فروشنده مغازه
tuck shop مغازه قنادی
shoplifters دزد مغازه
shoplifter دزد مغازه
to shut up a shop مغازه ای را بستن
d. store مغازه بزرگ
tuck shop مغازه حلویات
shopwalker راهنمای مغازه
floor walker راهنمای مغازه
shopkeeper مغازه دار
shopkeepers مغازه دار
wineshop مغازه شراب فروشی
stock in trade موجودی کالای مغازه
show case قفسه جلو مغازه
soda fountain مغازه لیموناد فروشی
bookshop مغازه کتاب فروشی
shop assistant دستیار مغازه دار
rotisserie مغازه خوراک پزی
soda fountains مغازه لیموناد فروشی
mercery مغازه پارچه فروشی
haberdashery مغازه ملبوس مردانه
delicatessens مغازه اغذیه فروشی
delicatessen مغازه اغذیه فروشی
bookshops مغازه کتاب فروشی
shopped مغازه گردی کردن دکه
shop مغازه گردی کردن دکه
clerk کارمند دفتری فروشنده مغازه
clerks کارمند دفتری فروشنده مغازه
shoplifting بلند کردن جنس از مغازه
cantina مغازه خواربار یامشروب فروشی
shops مغازه گردی کردن دکه
burse مغازه یابازار خرید وفروش
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
sales register صندوق پول یا ماشین دخل مغازه
This shop deals in goods of all sorts . دراین مغازه همه چیز معامله می شود
cash registers ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
window shop به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
cash register ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
pos محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
demo قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
demonstration قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
middleman کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
middlemen کسی که کالارا از تولید کننده خریده به مغازه دار می فروشد
demonstrations قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد
barker پوست درخت کن کسیکه دم مغازه میایستد وبرای جنسی تبلیغ میکند
mark up نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
well assorted جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
universal سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
packing عمل قرار دادن کالاها در جعبه و بسته بندی آنها برای مغازه ها
union shop مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
import duties حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
stockpile پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiles پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiling پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
EFTPOS ترمینالی در POS که به یک کامپیوتر مرکزی وصل است که پول را مستقیماگ از حساب مشتری به مغازه منتقل میکند
location audit تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
punches کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punched کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punch کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
wands دستگاه کد میلهای خوان یا وسیله نوری که دردست قرار می گیرد با کدهای میلهای محصولات مغازه را بخواند
wand دستگاه کد میلهای خوان یا وسیله نوری که دردست قرار می گیرد با کدهای میلهای محصولات مغازه را بخواند
puffy <adj.> پف کرده
souffles پف کرده
souffle پف کرده
puffed <adj.> پف کرده
puffed out <adj.> پف کرده
infusion دم کرده
turgid <adj.> پف کرده
tumid <adj.> پف کرده
off the trail پی گم کرده
puff pastry پف کرده
unconsciously غش کرده
unconscious غش کرده
beastby کرده
i am 0 rials out of pocket کرده ام
infusions دم کرده
soufflTs پف کرده
gelid یخ کرده
bouffant پف کرده
bloat پف کرده
deep rooted ریشه کرده
turgid <adj.> ورم کرده
off the track ازخط پی گم کرده
nodular ورم کرده
intumescent اماس کرده
began شروع کرده
overage کم رشد کرده
billowy باد کرده
getting کسب کرده
tumescent ورم کرده
blubbery ورم کرده
hidden پنهان کرده
fried سرخ کرده
puffed out <adj.> باد کرده
ventricular باد کرده
puffed <adj.> باد کرده
fucate رنگ کرده
gets کسب کرده
tumid <adj.> ورم کرده
in flower شکوفه کرده
decorated زینت کرده
inveterate ریشه کرده
knotted ازدحام کرده
puffy <adj.> باد کرده
iced ppa خنک کرده
fretty اماس کرده
fubsy قوز کرده
ghee کره اب کرده
ghi کره اب کرده
worked [been successful] <past-p.> کار کرده
carpeted فرش کرده
fecit درست کرده
farthingale دامن پف کرده
puffy <adj.> ورم کرده
distent ورم کرده
grown-up رشد کرده
intumescent باد کرده
grown-ups رشد کرده
puffed out <adj.> ورم کرده
let it be done کرده شود
puffed <adj.> ورم کرده
it is very easily done کرده میشود
inwrought از تو کار کرده
enrooted ریشه کرده
farci دلمه کرده
farcie دلمه کرده
he is worn with travel سفراوراخسته کرده
full grown رشدکامل کرده
painted رنگ کرده
swollen ورم کرده
swollen اماس کرده
fled فرار کرده
iced خنک کرده
risen طلوع کرده
puffed <adj.> آماس کرده
educated تحصیل کرده
tinned قوطی کرده
testate وصیت کرده
warm infusion چیز دم کرده
rooted ریشه کرده
sweated عرق کرده
begotten تولید کرده
puffed out <adj.> آماس کرده
deep-rooted ریشه کرده
tumid اماس کرده
unruffled ارام کرده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com