English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (13 milliseconds)
English Persian
salute احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
Other Matches
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
To stand at the salute. بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
hand salute سلام نظامی دادن سلام نظامی
gun salute سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
To take the salute. جواب سلام ( نظامی ) رادادن
to fire salute توپ سلام انداختن
fire salute توپ سلام انداختن
salvoes شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
saluting battery توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
rifle salute احترام با تفنگ سلام با تفنگ
color salute سلام پرچم احترام به پرچم
salute سلام
howdy سلام !
good afternoon سلام
kind regards سلام
greets : سلام
greeting سلام
greeted : سلام
greet : سلام
salutations سلام
greetings سلام
salutation سلام
salutes سلام
hullo سلام
all hail سلام
saluting سلام
allhail سلام
regarded سلام
saluted سلام
ave سلام
hello سلام
regards سلام
salaams سلام
salaaming سلام
regard سلام
salaamed سلام
salaam سلام
color salute سلام به پرچم
blank catridge گلوله سلام
hello سلام کردن
admirals' march سلام تیمساری
to take the salute سلام گرفتن
hellos سلام کردن
hailing سلام کردن
greeting سلام کننده
minute gun توپ سلام
half cap نیم سلام
full dress لباس سلام
stye سنده سلام
styes سنده سلام
sties سنده سلام
sty سنده سلام
nodding acquaintance سلام علیک
gun salute تیر سلام
hallos سلام کردن
saluting gun توپ سلام
salaams سلام کردن
hails سلام کردن
salaamed سلام کردن
salutes سلام دادن
hails : سلام درود
greetings سلام کننده
hailed : سلام درود
salaaming سلام کردن
saluted سلام دادن
hailing : سلام درود
hail : سلام درود
salaam سلام کردن
salute سلام دادن
saluting سلام دادن
to give the time of day سلام کردن
hullos سلام کردن
take the salute سلام گرفتن
hailed سلام کردن
hail سلام کردن
saluter سلام دهنده یاکننده
hailed سلام برشما باد
evening gun توپ سلام شامگاه
give my r. s to him سلام مرابه او برسانید
to salute an officer افسری را سلام دادن
peace be with you سلام برشما باد
hails سلام برشما باد
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
Please give him my (best) regards. سلام مرا به اوبرسانید
to make a curtsy سلام زنانه کردن
hail سلام برشما باد
hailing سلام برشما باد
curtsies سلام یاتواضع کردن
Remember me to him. سلام من را به او برسان. [مرد]
curtseying سلام یاتواضع کردن
Give him my regards. سلام من را به او برسان. [مرد]
to return a greeting جواب سلام دادن
curtsey سلام یاتواضع کردن
curtsying سلام یاتواضع کردن
curtsy سلام یاتواضع کردن
curtsied سلام یاتواضع کردن
He didnt return (acknowledge) my greetings. جواب سلام مرا نداد
gratulate تبریک گفتن سلام کردن
To be a nodding acquaintance of someone . با کسی سلام وعلیک داشتن
To greet someone . To exchange greetings with someone. با کسی سلام وتعارف کردن
levee سلام عام بارعام دادن
salutations تعارف سلام اول نامه
salutation تعارف سلام اول نامه
Everyone sends their regards to you. همگی بهت سلام رسوندن.
personal salute مراسم سلام افراد برجسته
personal salute تیر سلام برای افراد
half cap سلام با اندک تکانی درکلاه
he has an axe to grind سلام لربی طمع نیست
present arms سلام درحال پیش فنگ
to do make or pay obeisance to بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
Can't you just say hello like a normal person? نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
parting shot تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shots تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
ahoy ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
cap سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
capped سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
salute سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluted سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluting سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluted احترام نظامی
salute احترام نظامی
salutes احترام نظامی
saluting احترام نظامی
militarism روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
facing یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facings یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
manoeuvring تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvres تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvred تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
maneuvring تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
rank and file صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
terminal سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
terminals سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military government حکومت نظامی فرمانداری نظامی
military channel چانل نظامی مجرای نظامی
military impedimenta شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
army terminals باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
revered احترام
curtsies احترام
reverence احترام
disrespectable بی احترام
respectability احترام
revere احترام
revering احترام
curtseying احترام
respectfulness احترام
curtsey احترام
obeisance احترام
tributes احترام
reverentially با احترام
curtsying احترام
curtsy احترام
ennoblement احترام
honor احترام
honourableness احترام
reveres احترام
curtsied احترام
obeisances احترام
reverently با احترام
regards احترام
tribute احترام
greeting احترام
greetings احترام
worshipless بی احترام
regarded احترام
regard احترام
to look up احترام گذرادن
venerableness احترام ارجمندی
venerator احترام کننده
worshipful شایسته احترام
guard of honor گارد احترام
to hold in respect احترام گزاردن به
respectful پر احترام ابرومند
respectable قابل احترام
deference تمکین احترام
venerability احترام ارجمندی
irrespective احترام نگذار
respects احترام گذاشتن به
respects مراجعه احترام
respect احترام گذاشتن به
respect مراجعه احترام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com