English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
The chances of a soloution are bleak. احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
Other Matches
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
characteristic strength مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
She was a fine woman ( person ) . وجود بسیار نازنینی بود
softy پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softie پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
softies پسر ضعیف وزن نما ادم ضعیف وسست عنصر
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
palls ضعیف شدن ضعیف کردن
palling ضعیف شدن ضعیف کردن
palled ضعیف شدن ضعیف کردن
pall ضعیف شدن ضعیف کردن
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
low head plant نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
weak constitution بنیه ضعیف ضعف بنیه مزاج ضعیف
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
low voltage distribution system شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
likelihoood احتمال
probability احتمال
expectancy احتمال
likelihood احتمال
eventualities احتمال
chancing احتمال
chances احتمال
like lihood احتمال
chanced احتمال
chance احتمال
expectance احتمال
supposition احتمال
suppositions احتمال
contingencies احتمال
contingency احتمال
eventuality احتمال
liabilities احتمال
liability احتمال
aptness احتمال
verisimilitude احتمال
presumptions احتمال
possibilities احتمال
presumption احتمال
possibility احتمال
contingency احتمال وقوع
on the chance of نظر به احتمال
probability function تابع احتمال
statistical weight احتمال ترمودینامیکی
moral certainty احتمال قوی
compound probability احتمال مرکب
contingencies احتمال وقوع
unlikelihood عدم احتمال
probability of collision احتمال برخورد
stand a chance <idiom> احتمال داشتن
probability theory نظریه احتمال
risk احتمال زیان
improbability عدم احتمال
probability ratio بهر احتمال
risked احتمال زیان
kill probability احتمال کشندگی
probability of kill احتمال انهدام
probability of ionization احتمال یونش
probability of detection احتمال اکتشاف
There is a 50-50 chance. احتمال 50-50است
conditional probability احتمال مشروط
probability factor ضریب احتمال
risking احتمال زیان
the probability is احتمال میرود
probability distribution توزیع احتمال
probability curve منحنی احتمال
probability analysis احتمال کاوی
probabilism احتمال گرایی
risks احتمال زیان
mathematical probability احتمال ریاضی
inverisimilitude عدم احتمال
presumption of fraud احتمال تقلب
odds احتمال ووقوع
experimental probability احتمال ازمایشی
transition probability احتمال انتقال
experimental probability احتمال تجربی
presumedly احتمال میرود
transition probability احتمال جهش
probability of detection احتمال کشف
the probability is احتمال دارد
look for <idiom> با احتمال فکر کردن
risk احتمال زیان یاخطر
angular probability distribution توزیع زاویهای احتمال
risks احتمال زیان یاخطر
risked احتمال زیان و ضرر
probability density چگالی احتمال [ریاضی]
risked احتمال زیان یاخطر
risks احتمال زیان و ضرر
risking احتمال زیان و ضرر
risking احتمال زیان یاخطر
radial probability distribution توزیع احتمال شعاعی
It is quite likely that …. خیلی احتمال می رود که …
in all like احتمال کلی دارد
risk احتمال زیان و ضرر
damage threat احتمال تولید خسارت
it is beyond recall احتمال لغوشدن ندارد
probability of kill احتمال از بین رفتن
likelihood احتمال کلی دارد
in all probability احتمال کلی میرود
balance احتمال رویداد خطا
balances احتمال رویداد خطا
worst-case بدترین وضع یا احتمال
normal probability curve منحنی بهنجار احتمال
maximum liklihood method روش حداکثر احتمال
kill probability احتمال واردکردن تلفات
probability density function تابع چگالی احتمال
maximum probility detection تعیین احتمال حداکثر
the odds are that he will doit احتمال دارد که انکار را بکند
risking احتمال خطر ریسک کردن
odds-on دارای احتمال بیش از 5 درصد
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
single shot hit probability احتمال اصابت یک گلوله به هدف
risks احتمال خطر ریسک کردن
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
risked احتمال خطر ریسک کردن
damage threat منطقه احتمال تولید خسارت
it is p that he did not go احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
risk احتمال خطر ریسک کردن
presumed مسلم دانستن احتمال کلی دادن
central tendency احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
presumes مسلم دانستن احتمال کلی دادن
it may be presumed that احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
presume مسلم دانستن احتمال کلی دادن
In all probability. Very likely. به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
long shot شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
error handling به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
weakest ضعیف
weaknesses ضعیف
slender ضعیف
faint ضعیف
fainter ضعیف
pusillanimous ضعیف
fainted ضعیف
weaker ضعیف
slack ضعیف
slackest ضعیف
slacks ضعیف
wonky ضعیف
languorous ضعیف
fragile ضعیف
adynamic ضعیف
anemic ضعیف
anile ضعیف
asthenic ضعیف
defective ضعیف
puny ضعیف
leans ضعیف
soft ضعیف
softer ضعیف
softest ضعیف
poverty-stricken ضعیف
poverty stricken ضعیف
lean ضعیف
leaned ضعیف
langorous ضعیف
faintest ضعیف
weaklings ضعیف
weakling ضعیف
weak ضعیف
poorest ضعیف
languid ضعیف
feeblish ضعیف
faintish ضعیف
poorer ضعیف
poor ضعیف
infirm ضعیف
amateur ضعیف
defenceless ضعیف
faints ضعیف
swipes ضعیف
weakly ضعیف
amateurs ضعیف
sappy ضعیف
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
anti knock ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
weak point نقطه ضعیف
weak minded ضعیف الاراده
weak mixture مخلوط ضعیف
weak tradition حدیث ضعیف
weakhearted ضعیف النفس
cachectic ضعیف البنیه
weakened ضعیف شدن
weaken ضعیف شدن
shakier سست ضعیف
sap ضعیف کردن
sapped ضعیف کردن
saps ضعیف کردن
unnerve ضعیف کردن
unnerved ضعیف کردن
unnerves ضعیف کردن
unnerving ضعیف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com