English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
Other Matches
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
both هردو
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
they are at loggerheads هردو کله خرند
in letter and in spirit از حیث نص و معنی هردو
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
All is ephemeral , the fame and the famous . شهرت ومشهور هردو درگذرند
dwindled رفته رفته کوچک شدن
dwindling رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
dwindles رفته رفته کوچک شدن
to peter out رفته رفته کوچک شدن
colony گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
anti- ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
contempt در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Mamihlapinatapai نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
expectancy احتمال
liability احتمال
possibilities احتمال
liabilities احتمال
probability احتمال
eventuality احتمال
presumption احتمال
presumptions احتمال
aptness احتمال
possibility احتمال
verisimilitude احتمال
contingency احتمال
chance احتمال
contingencies احتمال
chances احتمال
chancing احتمال
supposition احتمال
expectance احتمال
eventualities احتمال
suppositions احتمال
like lihood احتمال
likelihoood احتمال
likelihood احتمال
chanced احتمال
probability of detection احتمال کشف
probability function تابع احتمال
improbability عدم احتمال
statistical weight احتمال ترمودینامیکی
probability of detection احتمال اکتشاف
probability of collision احتمال برخورد
risks احتمال زیان
There is a 50-50 chance. احتمال 50-50است
unlikelihood عدم احتمال
contingency احتمال وقوع
probability theory نظریه احتمال
probability ratio بهر احتمال
transition probability احتمال جهش
transition probability احتمال انتقال
presumption of fraud احتمال تقلب
the probability is احتمال دارد
the probability is احتمال میرود
contingencies احتمال وقوع
probability of kill احتمال انهدام
risked احتمال زیان
risking احتمال زیان
probability of ionization احتمال یونش
probability factor ضریب احتمال
probabilism احتمال گرایی
inverisimilitude عدم احتمال
experimental probability احتمال ازمایشی
experimental probability احتمال تجربی
risk احتمال زیان
kill probability احتمال کشندگی
mathematical probability احتمال ریاضی
on the chance of نظر به احتمال
moral certainty احتمال قوی
compound probability احتمال مرکب
conditional probability احتمال مشروط
presumedly احتمال میرود
odds احتمال ووقوع
probability distribution توزیع احتمال
probability curve منحنی احتمال
stand a chance <idiom> احتمال داشتن
probability analysis احتمال کاوی
probability density چگالی احتمال [ریاضی]
likelihood احتمال کلی دارد
in all probability احتمال کلی میرود
in all like احتمال کلی دارد
radial probability distribution توزیع احتمال شعاعی
maximum liklihood method روش حداکثر احتمال
maximum probility detection تعیین احتمال حداکثر
damage threat احتمال تولید خسارت
risks احتمال زیان یاخطر
risked احتمال زیان یاخطر
risked احتمال زیان و ضرر
risk احتمال زیان یاخطر
risk احتمال زیان و ضرر
risking احتمال زیان یاخطر
risks احتمال زیان و ضرر
it is beyond recall احتمال لغوشدن ندارد
kill probability احتمال واردکردن تلفات
risking احتمال زیان و ضرر
angular probability distribution توزیع زاویهای احتمال
look for <idiom> با احتمال فکر کردن
probability of kill احتمال از بین رفتن
It is quite likely that …. خیلی احتمال می رود که …
balances احتمال رویداد خطا
probability density function تابع چگالی احتمال
balance احتمال رویداد خطا
normal probability curve منحنی بهنجار احتمال
worst-case بدترین وضع یا احتمال
risking احتمال خطر ریسک کردن
risked احتمال خطر ریسک کردن
risk احتمال خطر ریسک کردن
to be on the safe side برای اینکه احتمال اشتباه
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
odds-on دارای احتمال بیش از 5 درصد
single shot hit probability احتمال اصابت یک گلوله به هدف
the odds are that he will doit احتمال دارد که انکار را بکند
risks احتمال خطر ریسک کردن
damage threat منطقه احتمال تولید خسارت
it is p that he did not go احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
In all probability. Very likely. به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
presume مسلم دانستن احتمال کلی دادن
central tendency احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
it may be presumed that احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
presumes مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presumed مسلم دانستن احتمال کلی دادن
shoo in کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
long shot شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
inchmeal رفته رفته
in process of time رفته رفته
by inches رفته رفته
frenetical از جا در رفته
short tempered از جا در رفته
dislocated در رفته
departed رفته
thrawart در رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
gradually رفته رفته
gradually <adv.> رفته رفته
The chances of a soloution are bleak. احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
characteristic strength مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
the like of you باشند
arrays می باشند
array می باشند
all told روی هم رفته
averagly روی هم رفته
iam bored حوصله ام سر رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
first and last روی هم رفته
in the a روی هم رفته
frenzied ازجا در رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
in the lump روی هم رفته
madding از کوره در رفته
defunct ازبین رفته
sunken فرو رفته
windswept بر باد رفته
pulled تحلیل رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
all in all روی هم رفته
on a par روی هم رفته
overseen غلط رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
averaging روی هم رفته
exhausted تحلیل رفته
averages روی هم رفته
averaged روی هم رفته
average روی هم رفته
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
pallid رنگ رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
extinct ازبین رفته
jitters از کوره در رفته
cavetto [پخی تو رفته]
off shade رنگ رفته
on average [on av.] روی هم رفته
chafed پوست رفته
away غایب رفته
gone <adj.> از دست رفته
averaged روی هم رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
weatherbeaten رنگ و رو رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
neatest شسته و رفته
frantic ازکوره در رفته
neater شسته و رفته
altogether روی هم رفته
emaciated گوشت رفته
neat شسته و رفته
unbridle مهاردر رفته
day a day روی هم رفته
consumptive تحلیل رفته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com