Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
folkway
احساسات عمومی
Other Matches
general quarters
اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduces
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduce
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing
بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware
ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general porpose
کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders
دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
emotion
احساسات
emotions
احساسات
heartbeat
احساسات
soulful
پر از احساسات
sentiments
احساسات
heartbeats
احساسات
enthuse
احساسات رابرانگیختن
heartstrings
احساسات عمیق
impressive
برانگیزنده احساسات
rhapsodically
از روی احساسات
enthused
احساسات رابرانگیختن
braced
تحریک احساسات
affecting
محرک احساسات
enthuses
احساسات رابرانگیختن
nationallism
احساسات ملی
enthusing
احساسات رابرانگیختن
affect
احساسات برخورد
brace
تحریک احساسات
affects
احساسات برخورد
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
emotive
وابسته به احساسات
schwarmerei
احساسات شدید
schwarmerei
احساسات افراطی
rhapsodical
ناشی از احساسات
acold
بدون احساسات
d. of feeling
نازکی احساسات
emotionless
عاری از احساسات
sentimentalize
با احساسات امیختن
consolidated dining facility
تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
mush
احساسات بیش ازحد
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
internationalism
احساسات بین المللی
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
white hot
دارای احساسات برانگیخته
self composed
مستولی بر احساسات خود
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
sensate
با احساسات درک کردن
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
pathetic
دارای احساسات شدید
fanatical
دارای احساسات شدید
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
shake up
احساسات راتحریک کردن
shake-up
احساسات راتحریک کردن
sexier
دارای احساسات شهوانی
fanatics
دارای احساسات شدید
sentient
حساس دستخوش احساسات
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
sexy
دارای احساسات شهوانی
sexiest
دارای احساسات شهوانی
fanatic
دارای احساسات شدید
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunks
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunked
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexuals
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
soap operas
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
debunk
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
slobbering
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobber
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
his words injured my feelings
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
oedipus complex
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipal
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
common carrier
موسسه حمل و نقل عمومی شرکت حمل و نقل عمومی متصدی حمل و نقل
erogenous
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
common control
کنترل عمومی نقشه برداری شبکه عمومی نقشه برداری شبکه جهانی نقشه برداری
commonest
عمومی
commonest
:عمومی
general porpose
عمومی
ecumenic
عمومی
outline
خط عمومی
popular
عمومی
commoners
عمومی
commoners
:عمومی
public
عمومی
rife
عمومی
hackneyed
عمومی
widest
عمومی
wider
عمومی
wide
عمومی
universal
عمومی
common
:عمومی
common
عمومی
oecumenical
عمومی
outlining
خط عمومی
outlines
خط عمومی
generals
عمومی
outlined
خط عمومی
generic
عمومی
the public voice
عمومی
general
عمومی
overt
عمومی
common user
عمومی
common labour
کارگر عمومی
general factor
عامل عمومی
general equilibrium
تعادل عمومی
general education
اموزش عمومی
general depot
انبار عمومی
general outpatient clinic
درمانگاه عمومی
common language
زبان عمومی
general amnesty
عفو عمومی
general depot
امادگاه عمومی
general grant
کمک عمومی
general intelligence
هوش عمومی
general paralysis
فلج عمومی
general outpost
پاسدار عمومی
central war
جنگ عمومی
checkup
معاینه عمومی
collective call sign
معرف عمومی
common grid
شبکه عمومی
common hardware
قطعات عمومی
common items
قطعات عمومی
folkway
طرزفکر عمومی
general mobilization
بسیج عمومی
general message
پیام عمومی
general meeting
مجمع عمومی
general meeting
جلسه عمومی
general meeting
گردهمایی عمومی
general paresis
فلج عمومی
common nuisance
اضرار عمومی
general damage
خسارت عمومی
public baths
استخر عمومی
encyclic
عمومی دوری
prosecture
وکیل عمومی
counsel for the crown
وکیل عمومی
public goods
کالاهای عمومی
common user
خدمات عمومی
common user items
اقلام عمومی
fourth estate
مطبوعات عمومی
general concepts
تدبیر عمومی
general cargo
بار عمومی
consolidated annuities
دیون عمومی
common parts
قطعات عمومی
general assembly
مجمع عمومی
comulative action
اثر عمومی
common purse
وجوه عمومی
general allotment
اختصاصات عمومی
general act
سند عمومی
cameralistic science
مالیه عمومی
general ability
توانایی عمومی
g/a
خسارت عمومی
baths
استخر عمومی
rule of thumb
قانون عمومی
public ownership
مالکیت عمومی
public network
شبکه عمومی
public library
کتابخانه عمومی
public law
حقوق عمومی
public interest
نفع عمومی
public interest
منافع عمومی
public institutions
موسسات عمومی
public information
اطلاعات عمومی
public image
تصور عمومی
public finance
مالیه عمومی
public facilities
تسهیلات عمومی
public expenditures
مخارج عمومی
public enterprises
موسسات عمومی
public place
محل عمومی
respublica
رفاه عمومی
social good
کالاهای عمومی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com