Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English
Persian
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
Other Matches
neighbourship
همسایگی
neighborhood
همسایگی
neiggourhood
همسایگی
neighborhoods
همسایگی مجاورت
neighborhoods
همسایگی جوار
neighbourhood
همسایگی مجاورت
neighbourhoods
همسایگی مجاورت
neighbourhood
همسایگی جوار
neighbourhoods
همسایگی جوار
vicinal
در همسایگی پیوسته
vicinage
مجاورت همسایگی
neighbourliness
مناسبات همسایگی
vicinity
همسایگی حومه
vichywater
همسایگی اهل محل
sympathy
همدردی
condolences
همدردی
condolence
همدردی
sympathies
همدردی
pity
رحم همدردی
pitied
رحم همدردی
pities
رحم همدردی
sympathies
[bereavement]
همدردی
[تسلیت]
[در عزاداری]
sympathy with any one
همدردی یاهمفکری باکسی
My heart goes out to you.
<idiom>
با تو همدردی می کنم.
[اصطلاح روزمره ]
sympathetically
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
Many thanks for the sympathy shown to us
[on the passing of our father]
.
خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما
[بخاطر فوت پدرمان]
.
soulful
پر از احساسات
emotion
احساسات
emotions
احساسات
sentiments
احساسات
heartbeat
احساسات
heartbeats
احساسات
d. of feeling
نازکی احساسات
brace
تحریک احساسات
rhapsodical
ناشی از احساسات
affecting
محرک احساسات
nationallism
احساسات ملی
emotive
وابسته به احساسات
folkway
احساسات عمومی
heartstrings
احساسات عمیق
acold
بدون احساسات
impressive
برانگیزنده احساسات
braced
تحریک احساسات
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
affects
احساسات برخورد
affect
احساسات برخورد
enthused
احساسات رابرانگیختن
schwarmerei
احساسات افراطی
enthusing
احساسات رابرانگیختن
enthuses
احساسات رابرانگیختن
schwarmerei
احساسات شدید
enthuse
احساسات رابرانگیختن
rhapsodically
از روی احساسات
emotionless
عاری از احساسات
sentimentalize
با احساسات امیختن
sentient
حساس دستخوش احساسات
self composed
مستولی بر احساسات خود
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
sensate
با احساسات درک کردن
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
fanatics
دارای احساسات شدید
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
fanatical
دارای احساسات شدید
mush
احساسات بیش ازحد
fanatic
دارای احساسات شدید
pathetic
دارای احساسات شدید
internationalism
احساسات بین المللی
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
shake up
احساسات راتحریک کردن
shake-up
احساسات راتحریک کردن
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
sexy
دارای احساسات شهوانی
sexiest
دارای احساسات شهوانی
sexier
دارای احساسات شهوانی
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
white hot
دارای احساسات برانگیخته
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunked
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
soap operas
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
homosexuals
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
sympathizing
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathised
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathized
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathize
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathises
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
My thoughts and prayers go out to you.
<idiom>
با تو همدردی می کنم و برایت دعا می کنم.
sympathizes
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathising
همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
slobbers
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbered
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobber
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
his words injured my feelings
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
oedipus complex
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipal
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
erogenous
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
exhibitionism
نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
sex
احساسات جنسی روابط جنسی
sexes
احساسات جنسی روابط جنسی
approval by acclamation
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
feelings indigenous to man
احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
voluntary manslaughter
قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com