Dictiornary-Farsi | احساس ضعف و سستی وسواس سلامتی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
valetudinarianism	احساس ضعف و سستی وسواس سلامتی


Other Matches

scatology	وسواس هرزه گویی وسواس نجاست
extrasensory	ماورای احساس معمولی خارج از احساس عادی
angst	احساس وحشت و نگرانی احساس بیم
Cheerio!	به سلامتی!
Cheers! [British E]	به سلامتی!
recovery	سلامتی
recoveries	سلامتی
peace	سلامتی
CHEERS	به سلامتی
clean bill of health <idiom>	گواهی سلامتی
health centre	مرکز سلامتی
synesthesia	احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
wellbeing	سلامتی و خوشی خوشبختی
back on one's feet <idiom>	به بهترین سلامتی رسیدن
health impairing	مضر برای سلامتی
to propose a person	سلامتی کسیرا گفتن
Watch your health!	مواظب سلامتی خودت باش!
She always ignores her health.	هیچوقت بفکر سلامتی اش نیست
Exercize is good for the health.	ورزش برای سلامتی خوب است
lucidity	اشکاری دوره سلامتی وهوشیاری روشن بینی
valetudinary	کسیکه نسبت به سلامتی و تندرستی خودوسواسی است
valetudinarian	کسیکه نسبت به سلامتی و تندرستی خودوسواسی است
humoursomeness	وسواس
whims	وسواس
whim	وسواس
freaks	وسواس
whimsey	وسواس
fantasies	وسواس
crankiness	وسواس
whimsicality	وسواس
fantasy	وسواس
over caution	وسواس
freak	وسواس
humorousness	وسواس
scape	وسواس
of no scruples	بی وسواس
scrupulosity	وسواس
whimseys	وسواس
whimsies	وسواس
scrupulousness	وسواس
maggots	وسواس
whimsy	وسواس
maggot	وسواس
compulsion	وسواس عملی
he has a maggot in his head	وسواس دارد
hyperprosexia	وسواس دقت
hyperprosessis	وسواس دقت
obsession	وسواس فکری
accuracy compulsion	وسواس دقت
ablutomania	وسواس شستشو
delire du toucher	وسواس لمس
reptition compulstion	وسواس تکرار
scruple	وسواس داشتن
scrupulousy	از روی وسواس
trichotillomania	وسواس مو کنی
finically	ازروی وسواس
onomatomania	وسواس کلامی
arithmomania	وسواس اعداد
obsessions	وسواس فکری
scrupulously	از روی وسواس
finicality	دیرپسندی وسواس
meticulosity	وسواس در دقت
whim wham	خیال وسواس
compulsions	وسواس عملی
obsessions	فکر دائم وسواس
obsession	فکر دائم وسواس
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.	در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.
scruple	نهی اخلاقی وسواس باک
the freak takes him	وسواس میگیردش وسواسش میگیرد
obsessive compulsive state	حالت وسواس فکری- عملی
monomaia	جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
infirmness	سستی
torpidness	سستی
inexertion	سستی
labefaction	سستی
flabbily	به سستی
inapplocation	سستی
faintness	سستی
flabbiness	سستی
flaccidity	سستی
flagginess	سستی
flimsiness	سستی
acedia	سستی
general lassitude	سستی تب
asthenia	سستی
atony	سستی
torpidily	سستی
feebleness	سستی
d. of constitution	سستی
tepidity	سستی
milkiness	سستی
sleepiness	سستی
droops	سستی
inaction	سستی
slackly	به سستی
laxity	سستی
insecurity	سستی
laxation	سستی
phlegm	سستی
drooping	سستی
drooped	سستی
mushiness	سستی
weakness	سستی
slimness	سستی
slothfulness	سستی
listlessness	سستی
sloth	سستی
laxly	به سستی
frailties	سستی
frailty	سستی
shakiness	سستی
lassitude	سستی
lassitude	سستی تب
ricketiness	سستی
lameness	سستی
sappiness	سستی
indolence	سستی
droop	سستی
languishment	سستی
sleaziness	سستی
slackness	سستی
purists	شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purist	شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
prosternation	سستی زیاد
torporific	سستی اور
impotency	سستی کمر
myasthenia	سستی ماهیچه
clutched	سستی در مسابقه
languorously	از روی سستی
clutch	سستی در مسابقه
impotence	سستی کمر
langorously	از روی سستی
clutching	سستی در مسابقه
clutches	سستی در مسابقه
langorous	خسته سستی اور
sand bag	سستی عمدی در تمرین
nervous prostration	سستی پی خستگی اعصاب
languishingly	از روی سستی یا ضعف
vacantly	از روی بیحالی و سستی
torpidity	حالت سستی ایست
debility	سستی ضعف قوه باء
impuissance	ضعف قوای جنسی سستی
percipience	احساس
thick skinned	بی احساس
sense line	خط احساس
apathetic	بی احساس
aesthesiogenic	احساس زا
senses	حس احساس
sentiment	احساس
sensing	احساس
sensations	احساس
senses	احساس
gusto	احساس
sense	حس احساس
feelings	احساس
feeling	احساس
sensation	احساس
esthesis	احساس
appriciation	احساس
apperception	احساس
aesthsis	احساس
sensed	احساس
sense	احساس
impressions	احساس
impression	احساس
sensed	حس احساس
sensorium	مرکز احساس
sense switch	گزینهء احساس
sense wire	سیم احساس
feeling of inadequacy	احساس نابسندگی
sensation of hunger	احساس گرسنگی
really	احساس میکنم
tail between one's legs <idiom>	احساس شرمندگی
heavy heart <idiom>	احساس ناراحتی
aggro	احساس پرخاشگری
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
dreaded <adj.>	پر از احساس هراس
subjective sensation	احساس غیرعینی
supersensory	مافوق احساس
pang	احساس بد وناگهانی
sense organ	عامل احساس
humiliation	احساس حقارت
appreciates	احساس کردن
esthesiometer	احساس سنج
euthymia	احساس سرحالی
feeling of inadequacy	احساس بی کفایتی
appreciating	احساس کردن
aesthesia	قوه احساس
guilt feeling	احساس گناه
sensibilities	احساس ودرک هش
dual sensation	احساس دوگانه
sensibility	احساس ودرک هش
carebaria	احساس فشار در سر
feeler	احساس کننده
feelers	احساس کننده
perception	دریافت احساس
amenability	احساس مسئولیت
appreciate	احساس کردن
appreciated	احساس کردن