English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
English Persian
glomerate اختلاط کلوخه شده
Other Matches
veinstone کلوخه فلزی کلوخه معدن دار سنگ فلز
agglomerate کلوخه
lump coke کک کلوخه
nodules کلوخه
clog کلوخه
clogged کلوخه
clogs کلوخه
nodule کلوخه
lump کلوخه
lumped کلوخه
lumps کلوخه
hunk کلوخه
conglomerates کلوخه شده
lump coal ذغالسنگ کلوخه
conglomerate کلوخه شده
lump lime اهک کلوخه
agglomeration کلوخه شدن
sinter کلوخه سازی
gangue کلوخه سنگ
aggregates کلوخه مصالح سنگی
ores معدنیات کلوخه معدنی
ore معدنیات کلوخه معدنی
lump ore سنگ معدن کلوخه
limonite کلوخه اهن طبیعی
aggregate کلوخه مصالح سنگی
gleby دارای کلوخه زیاد
gobs کلوخه مقدار بزرگ و زیاد
gob کلوخه مقدار بزرگ و زیاد
magnetite کلوخه طبیعی اهن بفرمول
lump suger قند کلوخه یا قالبی یا خرده
lump sugar قند کلوخه یاقالبی یاخرد
mixedness اختلاط
melange اختلاط
macedoine اختلاط
commixture اختلاط
liquation اختلاط
intermixture اختلاط
glomeration اختلاط
mix اختلاط
alloyage اختلاط
colligation اختلاط
alloys اختلاط
brews اختلاط
merger اختلاط
mergers اختلاط
medleys اختلاط
brew اختلاط
mixtures اختلاط
mixture اختلاط
conglomerates اختلاط
conglomerate اختلاط
alloy اختلاط
brewed اختلاط
medley اختلاط
mixes اختلاط
welter اختلاط
consolidation اختلاط
conglomeration اختلاط شرکتها
plant mixing اختلاط در کارخانه
mixture temperature دمای اختلاط
mixing valve دریچه اختلاط
synthesis هم گذاری اختلاط
syntheses هم گذاری اختلاط
mixing in place اختلاط غر سر کار
mix design طرح اختلاط
mixing coefficient ضریب اختلاط
instruction mix اختلاط دستورالعمل
etherization اختلاط با اتر
conglomerations اختلاط شرکتها
consolute اختلاط پذیری
immiscibility غیرقابلیت اختلاط
immixture اختلاط و امتزاج
insalivation اختلاط با بزاق
central mixing plant مرکز اختلاط بتن
miscible قابل اختلاط حل پذیر
mix design تعیین نسبتهای اختلاط
alligation قائده اختلاط و امتزاج
amalgamation ادغام یا اختلاط شرکتها
dissonance اختلاط اصوات و اهنگهای ناموزون
collage اختلاط رنگهای مختلف درسطح پرده نقاشی
collages اختلاط رنگهای مختلف درسطح پرده نقاشی
integrates یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrating یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
incross اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
integrate یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
miscibility قابلیت امیختن و اختلاط بدون از دست دادن خواص خود
roadmix اختلاط در سر راه امیختن در راه
ecotype بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com