Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
shell shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
shell-shock
اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان وحشت واضطراب حاصله ازصدای انفجار
Other Matches
honk
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honks
صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
stage fright
وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
gulps
صدای حاصله از عمل بلع
gulping
صدای حاصله از عمل بلع
gulped
صدای حاصله از عمل بلع
gulp
صدای حاصله از عمل بلع
clicks
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
clicked
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
click
صدای حاصله از خوردن سم اسب بزمین
crater analysis
تجزیه و تحلیل قیف انفجار تجزیه و تحلیل قیف حاصله از انفجار گلوله ها
crackle
صدای انفجار پی در پی
crackles
صدای انفجار پی در پی
blasts
صدای انفجار
POWs
صدای انفجار
blast
صدای انفجار
POW
صدای انفجار
crackled
صدای انفجار پی در پی
crackle
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackles
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
spasm
الت تشنج واضطراب
spasms
الت تشنج واضطراب
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
furore
هیجان واضطراب مسری اضطراب عمومی
false start
دویدن قبل ازصدای تپانچه
false starts
دویدن قبل ازصدای تپانچه
blast line
مسیرموج انفجار خط موج انفجار
burning train
مسیر انفجار سیکل انفجار
explosive train
مدار انفجار مسیر انفجار
break
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
breaks
حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
chemical horn
مکانیسم انفجار مین صوتی مکانیسم انفجار شیمیایی
fireball
نارنجک
fire ball
نارنجک
grenade
نارنجک
bomb
نارنجک
bombs
نارنجک
grenades
نارنجک
fireballs
نارنجک
bombed
نارنجک
bombed out
نارنجک
rifle grenade
نارنجک تفنگی
sump
چاله نارنجک
sumps
چاله نارنجک
grenadier
نارنجک انداز
hand grenade
نارنجک دستی
sullage pit
چاله نارنجک
riflegrenade
نارنجک تفنگی
soakage pit
چاله نارنجک
go devil
مین یا نارنجک کوچک
canisters
نارنجک گازاشک اور
grenadier
یکان نارنجک انداز
canister
نارنجک گازاشک اور
shell off
با نارنجک مورد حمله قراردادن
hung striker
چاشنی عمل نکرده نارنجک
granadier
درخت انار نارنجک انداز
hung striker
ضارب چاشنی معیوب نارنجک
such like
وامثال ان
jack johnson
د راصطلاح عامه سربازها نارنجک بزرگ المانی
stamper
چکش وامثال ان
acrophony
صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
voicing
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
ping
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinged
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizers
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pings
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
voices
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice
وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
advantages accruning from
مزایای حاصله
polt
جوجه ماکیان وامثال ان
stations
توقفگاه نظامیان وامثال ان
stationed
توقفگاه نظامیان وامثال ان
station
توقفگاه نظامیان وامثال ان
flinders
خرده شیشه وامثال ان
contraltos
زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto
زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
ration strenght
انرژی حاصله از جیره
emblements
منافع حاصله از زمین
feed back
بکارگیری اطلاعات حاصله
assessment
تعیین نتایج حاصله
assessments
تعیین نتایج حاصله
elbow grease
نیروی حاصله از کاردستی
Molotov cocktail
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktails
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
staplers
فروشنده پشم وپنبه وامثال ان
stapler
فروشنده پشم وپنبه وامثال ان
solid angle
زاویه سه بعدی مخروط وامثال ان
ribbon
نوار ضبط صوت وامثال ان
smoker
دوددهنده میوه وگوشت وامثال ان
smokers
دوددهنده میوه وگوشت وامثال ان
lifesaver
عضودسته نجات غریق وامثال ان
stringing
نخ کشیدن برگهای توتون وامثال ان
ribbons
نوار ضبط صوت وامثال ان
ergotism
مسمومیت حاصله از خوردن سگاله
coriolis effect
اثرنیروی حاصله از چرخش زمین
emblements
منافع حاصله اززمین مزروعی
end product
قطعات حاصله دستگاه نهایی
bombing errors
اشتباهات حاصله از پرتاب بمب
gas form natrural gas
بنزین حاصله از گاز طبیعی
fleshment
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
phut
تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
chortling
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortles
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortled
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortle
صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
monophthong
صدای ساده وتنها صدای بسیط
coats of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coat of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
pilot burner
چراغ کوچک اجاق گاز وامثال ان
scarfs
حمایل ابریشمی وامثال ان شال گردن
scarf
حمایل ابریشمی وامثال ان شال گردن
psychiatry
طب روحی
spiritual
روحی
intrinsic
روحی
inanition
بی روحی
psychical
روحی
spectral
روحی
psychic
روحی
mental
روحی
windchill
سرمای حاصله از وزش باد تبرید
working asset
سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
thermojet
نیروی جت حاصله از حرارت موتور جت حرارتی
capitalized value
درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
flash burns
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
flash burn
سوختگی حاصله از برق ترکش اتمی
platinum black
گرد سیاه پلاتین حاصله از حل املاح ان
scumble
نرمی حاصله در اثر سایس یامالش
solunar
حاصله در اثر خورشید و ماه باهم
spirochetosis
ابتلا به بیماری حاصله از میکروب اسپیروکت
posts
تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
posted
تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
post-
تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
smoking room
اتاق مخصوص دود دادن ماهی وامثال ان
oxygen tent
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tents
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
post
تیر تلفن وغیره تیردگل کشتی وامثال ان
obsessions
عقده روحی
supersensible
روحی روانی
obsession
عقده روحی
to lay a ghost
روحی راناپدیدکردن
spiritually
معنوی روحی
anagogy
تعالی روحی
psychotherapy
تداوی روحی
emotional and physical
روحی وبدنی
anagoge
تعالی روحی
panpsychism
روحی نگری
verve
سبک روحی
psychasthenia
ضعف روحی
inner
روحی باطنی
gaiety
سبک روحی
psychic force
نیروی روحی
psychic force
قوه روحی
to raise a ghost
روحی راحاضرکردن
analeptic
محرک روحی
numinous
اسرارامیز روحی
lesions
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
lesion
زیان حاصله در اثر عدم اجرای عقدی
yaws
بیماری مسری و عفونی حاصله در اثراسپیروکتی بنام
hypervitaminosis
ناراحتیهای حاصله در اثر ازدیاد ویتامین در بدن
crater
دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
craters
دهانه یا حفره حاصله در اثر بمب وغیره
proliferous
بارور شونده بوسیله پیازیا جوانه زنی وامثال ان
insalutary
تاثیر روحی بد اب و هوا
invigorate
تقویت روحی کردن
anagogical
وابسته بتعالی روحی
psycho analysis
تجزیه و تجلیل روحی
anagogic
وابسته بتعالی روحی
congenial
<adj.>
دارای تجانس روحی
psychic
واسطه پدیده روحی
congenial
دارای تجانس روحی
to sustain a trauma
ضربه روحی خوردن
flash blindness
کوری حاصله از نگاه کردن به برق ترکش اتمی
competitive price
قیمت حاصله ازرقابت خریداران وفروشندگان در بازار ازاداقتصادی
shook
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
slop
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopped
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopped
غذای رقیق وبی مزه پساب اشپزخانه وامثال ان تفاله
slopping
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slop
هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
macedoine
مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
skirl
صدای زیر صدای نی انبان
obsessing
ایجاد عقده روحی کردن
to be dashed to the ground
از نظر روحی خرد شدن
to hit rock bottom
از نظر روحی خرد شدن
to be shattered
[British E]
از نظر روحی خرد شدن
to be devastated
از نظر روحی خرد شدن
traumas
ضربه روحی روان اسیب
trauma
ضربه روحی روان اسیب
psychotherapy ortherapeutics
معالجه بوسائل روحی یاهیپنوتیزیم
obsess
ایجاد عقده روحی کردن
obsessed
ایجاد عقده روحی کردن
obsesses
ایجاد عقده روحی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com