Dictiornary-Farsi | اختیار مطلق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (4 milliseconds)

English	Persian
absolute authortity	اختیار مطلق


Search result with all words

magisterial	مطلق دارای اختیار
plenipotentiaries	تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiary	تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotent	دارای اختیار مطلق
Other Matches

weapons free	جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
absolute volue	مقدار مطلق قدر مطلق
vetoed	حق و اختیار
liberties	اختیار
liberty	اختیار
warrants	اختیار
warranting	اختیار
warranted	اختیار
warrant	اختیار
involuntary	بی اختیار
involuntarily	بی اختیار
attribution	اختیار
spontaneous	بی اختیار
options	اختیار
mandating	اختیار
mandates	اختیار
mandated	اختیار
controls	اختیار
mandate	اختیار
control	اختیار
unconscious	بی اختیار
unconsciously	بی اختیار
option	اختیار
vetoing	حق و اختیار
vetoes	حق و اختیار
veto	حق و اختیار
free will	اختیار
controlling	اختیار
credential	اختیار
tested	اختیار
clearance	اختیار
voluntariness	اختیار
freedom of the will	اختیار
tests	اختیار
incoercible	بی اختیار
spontaneous generation	بی اختیار
authorization	اختیار
test	اختیار
willed	اختیار
at the d. of	به اختیار
wills	اختیار
authorisations	اختیار
will	اختیار
authority	اختیار
seller's option	اختیار فروشنده
invested with power	دارای اختیار
jurisdication	اختیار قانونی
cart blanche	اختیار نامحدود
authorise	اختیار دادن
as you wish	به اختیار شماست
fix on	اختیار کردن
fire at will	اتش به اختیار
at the mercy of	در اختیار دستخوش
Delegation of Authority	تفویض اختیار
body english	چرخش بی اختیار
cartle blanche	اختیار نامحدود
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
to be a master of	در اختیار خودداشتن
adopted	اختیار شده
authorizations	اختیار اجازه
empowers	اختیار دادن
empowering	اختیار دادن
commander's call	در اختیار فرماندهی
will adjust	اتش به اختیار
empower	اختیار دادن
to make one's option	اختیار کردن
options	اختیار معامله
adoption	اختیار اتخاذ
adopter	اختیار کننده
to follow a profession	پیشهای را اختیار
option	اختیار معامله
in the saddle	صاحب اختیار
empowered	اختیار دادن
powering	اقتدار و اختیار
powers	اقتدار و اختیار
jurisdiction	اختیار قانونی
carte blanche	اختیار تام
governments	عقل اختیار
carte blanche	اختیار نامحدود
government	عقل اختیار
enabling	اختیار دادن
enables	اختیار دادن
enabled	اختیار دادن
enable	اختیار دادن
powered	اقتدار و اختیار
warrant of attorney	اختیار نامه
power	اقتدار و اختیار
certificate of authority	اختیار نامه
full power of attorney	اختیار نامه
letter of attorney	اختیار نامه
power of attorney	اختیار نامه
power of authority	اختیار نامه
power of procuration	اختیار نامه
tutelar authority	اختیار ناشی از قیومت
lock option	اختیار کاربرد قفل
he wept involuntarily	بی اختیار گریه کرد
take over in charge	تحت اختیار دراوردن
run the show	اختیار داری کردن
ship will adjust	ناو اتش به اختیار
invested with power	اختیار داده شده
to have the run of a house	اختیار خانهای را داشتن
option	اختیار خریدیا فروش
options	اختیار خریدیا فروش
catching	در اختیار گرفتن توپ
To authorize someone.	به کسی اختیار دادن
plenipotentiaries	دارای اختیار تام
spontaneously	به طیب خاطر بی اختیار
discretionally	مطابق میل و اختیار
to rule the roast	اختیار داری کردن
fire at will	اتش به اختیار خود
commander's call	ساعات در اختیار فرماندهی
plenipotentiary	دارای اختیار تام
authorizes	اختیار دادن تصویب کردن
It is beyond my authority(control).	اینکار از اختیار من خارج است
authorizing	اختیار دادن تصویب کردن
Dont mention it . You are welcome.	اختیار دارید (درمقام تعارف )
visitatorial	وابسته به یادارای اختیار بازرسی
vicarious authority	اختیار از طرف دیگری نمایندگی
to run the show	در کاری اختیار داری کردن
authorize	اختیار دادن تصویب کردن
authorising	اختیار دادن تصویب کردن
authorises	اختیار دادن تصویب کردن
accredit	معتبر ساختن اختیار دادن
accredits	معتبر ساختن اختیار دادن
bureaus	ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
delegation of authority	دادن اختیار انجام عمل
accrediting	معتبر ساختن اختیار دادن
bureau	ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
local option	اختیار تعیین محل معینی
local option	اختیار تعیین چیزی درمحل
hold at disposal	در اختیار دیگری نگهداری کردن
to delegate one's authority to somebody	به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
I'll be happy to help [assist] you.	من با کمال میل در اختیار شما هستم.
to put something at somebody's disposal	چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
to empower somebody to do something	اختیار دادن به کسی برای کاری
suzerain	اختیار دار کشور حکومت مطلقه
fiefdom	هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdoms	هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
ultra vires	بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
unprompted	ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
as your please	هر طور میل شما است اختیار با شماست
polyandry	اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.	مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
When drink enters, wisdom departs. <proverb>	آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
slick	مطلق
allodial	مطلق
starkest	مطلق
alodial	مطلق
pure	مطلق
starker	مطلق
indispensable <adj.>	مطلق
starkly	مطلق
slickest	مطلق
inevitable <adj.>	مطلق
free	مطلق
freeing	مطلق
frees	مطلق
inconditionate	مطلق
thetic	مطلق
thorough going	مطلق
thetical	مطلق
purest	مطلق
categoric	مطلق
purer	مطلق
unalterable <adj.>	مطلق
unalienable <adj.>	مطلق
freed	مطلق
utters	مطلق
abstracts	مطلق
totalling	مطلق
abstracting	مطلق
totals	مطلق
totaled	مطلق
abstract	مطلق
arbitrary	مطلق
unrestrained	مطلق
absolute <adj.>	مطلق
unconditional	مطلق
totalled	مطلق
uttered	مطلق
utter	مطلق
total	مطلق
sheer	مطلق
stark	مطلق
autocratic	مطلق
categorical	مطلق
totaling	مطلق
inalienable <adj.>	مطلق
absolute	مطلق
sovereigns	مطلق
sovereign	مطلق
downright	مطلق
implicit	مطلق
absolutes	مطلق
positive	مطلق
magisterial	مطلق
seller's market	بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
investors	کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
investor	کسی که پولش را در اختیار موسسات می گذارد و سهام انها را می خرد
to delegate one's powers to somebody	اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]