English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (32 milliseconds)
English Persian
edified اخلاق اموختن تقدیس کردن
edifies اخلاق اموختن تقدیس کردن
edify اخلاق اموختن تقدیس کردن
Other Matches
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
instructing اموختن به راهنمایی کردن
instructed اموختن به راهنمایی کردن
instruct اموختن به راهنمایی کردن
instructs اموختن به راهنمایی کردن
moralistic وابسته به اخلاق گرایی و اخلاق گرایان
sanctifying تقدیس کردن
sanctify تقدیس کردن
sanctifies تقدیس کردن
consecrating تقدیس کردن
enshrine تقدیس کردن
sacraments تقدیس کردن
sacrament تقدیس کردن
consecrates تقدیس کردن
hallow تقدیس کردن
consecrate تقدیس کردن
sancify تقدیس کردن
bless تقدیس کردن
blesses تقدیس کردن
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
sain تقدیس کردن علامت صلیب روی بدن یاسینه کشیدن
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
smuts تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
smut تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
learnt اموختن
learn اموختن
learns اموختن
indoctrinate اموختن
indoctrinated اموختن
indoctrinating اموختن
indoctrinates اموختن
teaches اموختن
teach اموختن
educating دانش اموختن
educates دانش اموختن
wit دانستن اموختن
educate دانش اموختن
wits دانستن اموختن
to suck eggs بلقمان حکمت اموختن
sanctification تقدیس
sanitification تقدیس
canonization تقدیس
consecration تقدیس
veneration تقدیس
indoctrinating تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinated تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinate تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinates تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
consecrator تقدیس کننده
sanctifier تقدیس کننده
edification تعلیم تقدیس
sainted تقدیس شده
tents اموختن نوعی شراب شیرین اسپانیولی
tent اموختن نوعی شراب شیرین اسپانیولی
anointment تقدیس با روغن مقدس
presanctified قبلا تقدیس شده
self consecration تقدیس نفس خود
reprobates بد اخلاق
comportment اخلاق
moral اخلاق
pettish بد اخلاق
reprobate بد اخلاق
characterless بی اخلاق
immoral بد اخلاق
morality اخلاق
moralities اخلاق
impatient بد اخلاق
deportment اخلاق
moody بد اخلاق
rabid بد اخلاق
ehtics علم اخلاق
moralization اخلاق گرایی
moral philosophy علم اخلاق
moral philosopher اخلاق دان
frailty ضعف اخلاق
good conduct حسن اخلاق
ethic کتاب اخلاق
rake بد اخلاق فاسد
rakes بد اخلاق فاسد
raking بد اخلاق فاسد
public morals اخلاق حسنه
immorally بر خلاف اخلاق
creative thinking تفکر اخلاق
good-natured خوش اخلاق
frailties ضعف اخلاق
edification تهذیب اخلاق
immoral خلاف اخلاق
moralistic اخلاق گرایانه
Moral decadence . فساد اخلاق
ethics علم اخلاق
behavior سلوک اخلاق
behaviuor سلوک اخلاق
donsie دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
sportmanship رفتار و اخلاق انسانی
to take a person's measure با اخلاق کسیرا ازمودن
prejudicial to public morality منافی اخلاق حسنه
ethically مطابق علم اخلاق
doggery اخلاق پست بدکاری
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
wrongs مخالف اخلاق یا قانون
moral وابسته بعلم اخلاق
moralists معتقد به اصول اخلاق
moralist معتقد به اصول اخلاق
ethical وابسته به علم اخلاق
peculiar دارای اخلاق غریب
well conditioned دارای اخلاق نیکو
regeneration نوزایش تهذیب اخلاق
donsy دارای اخلاق متغیروتندوباحرارت
wrong مخالف اخلاق یا قانون
personalities اخلاق و خصوصیات شخص
personality اخلاق و خصوصیات شخص
With his foul temper. با اخلاق سگه که دارد
it is an offence to morlity منافی اخلاق است
wronging مخالف اخلاق یا قانون
moralist فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
streaky دارای اخلاق وخصوصیات فردی
moralists فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
to gauge a person گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
good tempered دیر غضب خوش اخلاق
streakiest دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakier دارای اخلاق وخصوصیات فردی
moral philosophy اصول اخلاق ایین رفتار
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
offences against public morals جرائم بر علیه اخلاق عمومی
americanization پذیرش اخلاق و اداب امریکایی
the whole of morality is there همه اخلاق همین جا است
bowdlerization حذف قسمتهای خارج از اخلاق
pharisaism اخلاق فریسی هاریاکاری زهدخشک
pestilently چنانکه برای اخلاق مضرباشد
cocotte زن جوان بد اخلاق وجلف هرزه
that is an offences to moralit لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
the churach built him up کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
devil's advocates کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
devil's advocate کشیشی که اعمال و سوابق مردهای را که قرار است تقدیس شده و saint شود به طور انتقادی بررسی میکند تامبادا عیبی از قلم افتاده باشد
pestiferously چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
he is always a little peculiar او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
index expurgatorius فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
expurgatory index فهرست جاهایی از کتاب که برای دین یا اخلاق زیان اوراست
perfectionist کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
perfectionists کسیکه معتقر است که انسان میتواند در اخلاق یا دیانت بحدکمال برسد
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
He is I'll - tempered ( bad - tempered ) , but is quite big - hearted . بد اخلاق است ولی ضمنا" خیلی لوطی است ( دست ودل باز و با صدق وصفا )
overbearingness تحکم رفتاریا اخلاق تحکم امیز
well marnered خوش اطوار خوش اخلاق
undesireable discharge اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com