Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
legal department	اداره حقوقی
Other Matches
yamen	اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
incorporating	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate	شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
judge advocate general	رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
scotland yard	اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
class b allotment	کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
headquarters	اداره کل اداره مرکزی
personnel	کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
juridical	حقوقی
jural	حقوقی
de jure	حقوقی
legal	حقوقی
soundex code	کد حقوقی
commentary	تفسیر حقوقی
legal responsibility	مسئوولیت حقوقی
commentaries	تفسیر حقوقی
solicitors	مشاور حقوقی
solicitor	مشاور حقوقی
pay grade	ضریب حقوقی
medicolegal	پزشکی- حقوقی
jurisprudence	علم حقوقی
pay voucher	حواله حقوقی
pay voucher	سند حقوقی
soundex code	کد حقوقی پرسنلی
civil	داخلی حقوقی
Legal Advisor	مشاور حقوقی
legal	مشروع حقوقی
law term	اصطلاح حقوقی
juridical person	شخص حقوقی
law agent	نماینده حقوقی
artificial persons	اشخاص حقوقی
juristically	از لحاظ حقوقی
legal personality	شخصیت حقوقی
juridically	از لحاظ حقوقی
juridical personality	شخصیت حقوقی
legal adviser	مشاور حقوقی
corporate body	شخص حقوقی
civil proceedings	اقدامات حقوقی
jeopardy	گرفتاری حقوقی
legal entity	شخص حقوقی
legal fiction	تصور حقوقی
legal committee	کمیته حقوقی
legal counsel	مشاور حقوقی
legal advisor	مشاور حقوقی
legal person	شخص حقوقی
action	جریان حقوقی تعقیب
actions	جریان حقوقی تعقیب
lawyers	مشاور حقوقی حقوقدان
actionable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
writer to the signet	مشاور حقوقی اسکاتلندی
actionable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
culpable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
penal <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
penal <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
law enforcement	اجرای قوانین [حقوقی]
chargeable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.>	سزاوار کیفر [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
lawyer	مشاور حقوقی حقوقدان
punishable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل تعقیب [حقوقی]
penal <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
indictable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
institution	اصل حقوقی بنگاه
in legal parlance	بزبان یا عباراتی حقوقی
civil procedure	اصول محاکمات حقوقی
The formalities of judicial process.	تشریفات حقوقی وقضایی
to obtain legal advice	مشاوره حقوقی دریافتن
civil action	دعوی مدنی یا حقوقی
corporate	دارای شخصیت حقوقی
military pay order	لیست حقوقی پرسنل
jurisconsult	فقیه مشاور حقوقی
isonomy	تساوی سیاسی و حقوقی
chargeable <adj.>	قابل مجازات [حقوقی]
punishable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
civil low	سیستم حقوقی رم باستان
penal <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
penal <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
culpable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
indictable <adj.>	مستحق کیفر [حقوقی]
penal <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
punishable <adj.>	مستوجب کیفر [حقوقی]
actionable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.>	مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
legal fiction	فرض قانونی فرضیه حقوقی
docketed	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docketing	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docket	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
culpable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
exemption from territorial jurisdiction	معافیت از سیستم حقوقی یک کشور
company secretary	مسئول مالی و حقوقی شرکت
corporative	وابسته بشخصیت حقوقی شرکتی
chargeable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
dockets	دفتر ثبت دعاوی حقوقی
administrative(financial,legal)process.	جریان اداری (مالی .حقوقی )
military pay order	جدول تغییرات حقوقی پرسنل
corporations	که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporation	که دارای شخصیت حقوقی باشند
punishable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
penal <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
culpable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
chargeable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
actionable <adj.>	قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
punishable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
penal <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
indictable <adj.>	قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
I will be instigating [initiating] legal proceedings.	من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
pay grade	ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
draconian	قوانین حقوقی سخت وبی رحمانه
to initiate legal action	دعوی حقوقی را راه انداختن [حقوق]
corporations	شرکت ثبت شده موسسه حقوقی
corporation	شرکت ثبت شده موسسه حقوقی
basic allowance	سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
birthright	حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
incorporation	جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
inland duty	حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
disincorporate	ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
law french	اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
consultary response	نظر محکمه حقوقی درباره یک دعوی خاص
corporator	گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
Solicitor General	مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
judge made law	نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
canon low	هیچ یک ازدادگاههای CL اعم از حقوقی یا جزایی متبع نیست
Solicitors General	مشاور حقوقی دولت که دررتبه پایین تر از دادستان است
equitable mortgage	از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
salvaged	نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
interplead	پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
salvage	نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaging	نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvages	نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
duress	در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
feather bedding	مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding	مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
breach of trust	کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
corporation	شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporations	شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
prefecture	اداره
service	اداره
serviced	اداره
department	اداره
directorate	اداره
maladmidistration	سو اداره
directorates	اداره
handling	اداره
departments	اداره
bureaus	اداره
operation	اداره
management	اداره
workplace	اداره
workplaces	اداره
gestion	اداره
bureau	اداره
cutcherry	اداره
cutchery	اداره
helms	اداره
helm	اداره
offices	اداره
managements	اداره
office	اداره
dipartment of publications	اداره مطبوعات
labor service	اداره کار
department of trusteeship	اداره سرپرستی
department of trusteeship	اداره قیمومت
dipartment of publications	اداره نگارش
labouroffice	اداره کارگزینی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com