English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
depaartment of accounts اداره محاسبات
Other Matches
spreadsheet 1-برنامه ایکه امکان اجرای محاسبات روی چندین ستون اعداد را برقرار کند. 2-چاپ محاسبات روی مقادیر عظیم کامپیوتر
spreadsheets 1-برنامه ایکه امکان اجرای محاسبات روی چندین ستون اعداد را برقرار کند. 2-چاپ محاسبات روی مقادیر عظیم کامپیوتر
celestial precomputation محاسبات پیش بینی شده نجومی محاسبات نجومی
yamen اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
calculations محاسبات
computations محاسبات
computation محاسبات
calculation محاسبات
discrepancy ناجوری محاسبات
computing center مرکز محاسبات
financial tribunal دیوان محاسبات
line shape calculations محاسبات شکل خط
personal computing محاسبات شخصی
number انجام محاسبات سریع
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
numbers انجام محاسبات سریع
central واحد محاسبات و منط ق
azimuth adjustment slide rule خط کش محاسبات تنظیم گرا
structural analysis محاسبات طرح ساختمانی
structural design طرح و محاسبات ساختمانی
scotland yard اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
floating point calculation محاسبات اعداد نمایی یا علمی
numbers پردازنده خاص برای محاسبات سریع
number پردازنده خاص برای محاسبات سریع
basis نقط ه یا شمارهای که محاسبات شروع شده اند
computing میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
protect که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
protecting که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
protects که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
fortran یک زبان سطح بالابرای انجام محاسبات ریاضی علمی و مهندسی
headquarters اداره کل اداره مرکزی
earthquake factor مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد
plotting board صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
personnel کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
design strength مقاومتی که در محاسبات مورداستفاگه قرار میگیرد و برابراست با مقاومت مشخصه تقسیم بر ضریب تقلیل
design take off weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
design gross weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
design landing weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام فرود هواپیما برای استفاده در محاسبات طراحی
design stress resultant تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
noisy mode سیستم محاسبات اعداد اعشاری که عددی غیر از صفر به محل کمترین ارزش در حین نرمالسازی عدد اعشاری افزوده میشود
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
nsfnet یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
bureaus اداره
cutchery اداره
service اداره
cutcherry اداره
operation اداره
helm اداره
bureau اداره
prefecture اداره
workplace اداره
managements اداره
management اداره
helms اداره
maladmidistration سو اداره
departments اداره
offices اداره
department اداره
office اداره
handling اداره
directorates اداره
serviced اداره
workplaces اداره
directorate اداره
gestion اداره
financial agency اداره دارایی
finance office اداره دارایی
financial agency اداره مالیه
head office اداره مرکزی
gerent اداره کننده
department of trusteeship اداره قیمومت
government house اداره حکومتی
full command اداره کامل
gestion اداره کردن
dipartment of publications اداره مطبوعات
financial a اداره مالیه
dipartment of publications اداره نگارش
department of trusteeship اداره سرپرستی
audit departmant اداره حسابرسی
audit departmant اداره ممیزی
aminister اداره کردن
administration of estate اداره ترکه
misconduct سوء اداره
departments بخش اداره
department بخش اداره
headquarters اداره کل شهربانی
officiating اداره کردن
officiates اداره کردن
officiated اداره کردن
officiate اداره کردن
administers :اداره کردن
audit office اداره حسابرسی
bureaus of census اداره امار
department of publications اداره انطباعات
department of publications اداره نگارش
deparment of trusteeship اداره سرپرستی
deparment of trusteeship اداره قیمومت
customs house اداره گمرک
customhouse اداره گمرک
administrant اداره کننده
custom house اداره گمرک
criminal investigation department اداره اگاهی
the d. poliee اداره اگاهی
criminal i. department اداره اگاهی
security اداره امنیت
claimant agency اداره کارپردازی
bureaus of census اداره سرشماری
administering :اداره کردن
household art فن اداره خانه
manage اداره کردن
Department of labor [American English] اداره کار
security service اداره امنیت
security force اداره امنیت
maintain اداره کردن
medical department اداره بهداری
ministration اداره خدمت
misgovern بد اداره کردن
misgovernment سوء اداره
office manager رئیس اداره
paperless office اداره بی کاغذ
penology اداره زندان
police headquarters اداره کل شهربانی
management system سیستم اداره
manageability قابلیت اداره
intelligence department اداره اطلاعات
intelligence service اداره اطلاعات
labor service اداره کار
labour office اداره کارگزینی
labouroffice اداره کارگزینی
legal department اداره حقوقی
maladminister بد اداره کردن
maladministration سوء اداره
porotocol department اداره تشریفات
prefecture اداره ریاست
government office اداره دولتی
the relevant office اداره مسیول
Near our office . نزدیک اداره ما
wieldy اداره شدنی
proconsulate سمت یا اداره
public health pepartment اداره بهداری
record office اداره بایگانی کل
service bureau اداره خدماتی
steerage اداره تربیت
the police headquaters اداره کل شهربانی
tobacco department اداره دخانیات
weather bureau اداره هواشناسی
india office اداره امورهندوستان
registry offices اداره ثبت
strategy فن اداره جنگ
runs اداره کردن
run اداره کردن
mishandling بد اداره کردن
mishandles بد اداره کردن
mishandled بد اداره کردن
mishandle بد اداره کردن
manage اداره کردن
manages اداره کردن
strategies فن اداره جنگ
customs اداره گمرک
policed اداره شهربانی
police اداره شهربانی
consulates اداره کنسولی
consulate اداره کنسولی
helm اداره کردن
helms اداره کردن
rule اداره کردن
operate اداره کردن
operated اداره کردن
operates اداره کردن
managing اداره کردن
housekeeping اداره منزل
stage-manage اداره کردن
stage manage اداره کردن
mismanage بد اداره کردن
mismanaged بد اداره کردن
mismanages بد اداره کردن
mismanaging بد اداره کردن
misrule سوء اداره
misruled سوء اداره
misrules سوء اداره
stage-managed اداره کردن
stage-manages اداره کردن
stage-managing اداره کردن
wields اداره کردن
wielding اداره کردن
conduct اداره کردن
wielded اداره کردن
conducted اداره کردن
wield اداره کردن
conducting اداره کردن
conducts اداره کردن
misruling سوء اداره
administered :اداره کردن
director اداره کننده
directors اداره کننده
play اداره مسابقه
administrations اداره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com