English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
mouth ادا و اصول در اوردن
mouthed ادا و اصول در اوردن
mouthing ادا و اصول در اوردن
mouths ادا و اصول در اوردن
Other Matches
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
principles اصول
doctrine اصول
tenet اصول
nitty-gritty اصول
roots اصول
root اصول
teaching اصول
teachings اصول
ism اصول
ism : اصول
technic اصول
doctrines اصول
systems روش اصول
principles of religion اصول مذهب
system روش اصول
system اصول وجود
abolitionist اصول بردگی
functional اصول مبادی
principles of economy اصول اقتصاد
tenet اصول مرام
principles of economics اصول اقتصاد
accounting principles اصول حسابداری
prineipal parts اصول فعل
creationism اصول افرینش
copernician system اصول کپرنیک
constitutionalism اصول مشروطیت
relativity principles اصول نسبیت
rational principle اصول عقلیه
denial measures اصول ممانعت
technics اصول فنی
general principles اصول کلی
chung shin اصول تکواندو
banking principles اصول بانکداری
modernism اصول امروزی
doctrine اصول حکمت
grimace ادا و اصول
grimaced ادا و اصول
grimaces ادا و اصول
grimacing ادا و اصول
roots and branches اصول وفروع
mutualism اصول همکاری
communism اصول اشتراکی
politics اصول سیاسی
theories اصول نظری
methodology علم اصول
mormonism اصول mormon ها
methodologies علم اصول
nazism اصول نازی
naziism اصول نازی
theory اصول نظری
technologically اصول فنی
kinesiology اصول مکانیزم
systems اصول وجود
economic principles اصول اقتصادی
neodoxy اصول نوین
monopolism اصول انحصار
doctrines اصول حکمت
monopolosm اصول انحصار
dogmas اصول عقاید
technological اصول فنی
tenets اصول مسلم
dogma اصول عقاید
fascism اصول عقاید فاشیست
monarchism اصول سلطنت مستقل
economization رعایت اصول اقتصادی
manichaeanism اصول فلسفه مانی
ethics اصول اخلاقی اخلاقیات
ex post facto شامل اصول گذشته
fourteen points اصول چهارده گانه
mutualist طرفدار اصول همدستی
hierarchism اصول سلسله مراتب
principle of civil litigation اصول محاکمات مدنی
principle of criminal procedure اصول محاکمات جزائی
planning principles اصول برنامه ریزی
pauli اصول مذهبی پولس
principles of islamic economics اصول اقتصاد اسلامی
psychologism پیروی از اصول روانی
image shearing principle اصول برش تصویر
Protestantism اصول ایین پروتستانت
unnaturally بر خلاف اصول طبیعت
hedonics اصول خوشی ولذت
principles of economics اصول علم اقتصاد
gradualism رعایت اصول تدریج
modernism اصول تجدد نوگرایی
household art اصول خانه داری
moralists معتقد به اصول اخلاق
rationale توضیح اصول عقاید
liberalism اصول ازادی خواهی
Catholicism اصول مذهب کاتولیکی
scientifically موافق اصول علمی
unparliamentary برخلاف اصول پارلمانی
to pull a wry face اداو اصول دراوردن
probity پیروی دقیق از اصول
technically مطابق اصول فنی
revivalism اصول بیداری مذهبی
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
moralist معتقد به اصول اخلاق
individualism اصول استقلال فردی
Euclid's Elements اصول اقلیدس [ریاضی]
democratism اصول حکومت ملی
naturalistic موافق با اصول طبیعی
musically مطابق اصول موسیقی
anomy بی توجهی به اصول دین
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
principled دارای اصول وعقاید
asceticism اصول ریاضت و مرتاضی
telephone switching technique اصول اتصالات تلفنی
civil procedure اصول محاکمات حقوقی
code of procedure قانون اصول محاکمات
anticonstitutional مخالف اصول مشروطیت
counter current principle اصول جریان متقابل
anomie بی توجهی به اصول دین
to do v to one's principles برخلاف اصول خودرفتارکردن
unnatural بر خلاف اصول طبیعت
principled اصولی پای بند اصول
collectivism اجرای اصول اشتراکی درزندگی
collectivist هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
kinesiological principle اصول حرکت شناختی بدن
evolutionism اصول ترقی و تکامل تدریجی
modernists هوا خواه اصول امروزی
encyclopaedism اصول نویسندگان دایره المعارف
modernist هوا خواه اصول امروزی
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
accidence حادثه اصول صرف و نحو
anglicanism اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
democratically بر طبق اصول حکومت ملی
feudalist طرفدار اصول ملوک الطوایف
independency اصول استقلال کلیساهای محلی
spiritualist طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualists طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
literacy فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
vigilantism پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
technique اصول مهارت روش فنی
techniques اصول مهارت روش فنی
rascalism اصول بی شرفی وحقه بازی
they are t of their doctrines موافب اصول خودمی باشند
moralism رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
the low of criminal procedure قانون اصول محاکمات جزایی
unmorality عدم مراعات اصول اخلاقی
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
sanitation مراعات اصول بهداشت بهسازی
inartistic فاقد اصول هنری بی هنر
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
revivalist movement جنبش اصول بیداری مذهبی
syndicalism پیروی از اصول اتحادیه صنفی
moral philosophy اصول اخلاق ایین رفتار
they are t of their doctrines اصول خودرامحکم نگاه می دارند
physico theology حکمت الهی موافق اصول طبیعی
fusionist هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
presbyteral طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
trade unionism پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
prettyism اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
to preach moral principles اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
accounting اصول حسابداری برسی اصل و فرع
feudalism سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
essenism اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
toryism اصول وعقاید حزب محافظه کار
legitimist هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
convictism اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
individualism اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
one of the [basic] fundamental tenets of democracy یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
insurrectionism اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
idols of the theatre اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
feudality تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
methodize در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
time the essence of the contract مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
ultimogeniture اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
romanism اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
EBNF روش انعط اف پذیر بیان اصول زبان
catechetics فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
gymnosophy اصول وطرز زندگی فیلسوفان ومرتاضهای برهنه هندی
thermostatics اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
scholastically موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
This is contray to all moral principles ( codes ) . این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
booked اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
neological ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
book اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
preferentialism اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
irrationlism اصول عقایدکسانی که رسیدن به مرحله یقین را از طریق اشراق والهام ممکن می دانستند
doctrinaire کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
scientific socialism بررسی سوسیالیسم از طریق امار وارقام و شواهد و مدارک و برمبنای اصول اقتصاد و جامعه شناسی
machiavellism اصول عقایدماکیاولی فیلسوف وسیاستمدار ایتالیایی قرن 51که فلسفه استبداد جدید نیزنامیده میشود
Schedule+ برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
owenism اصول عقاید رابرت اون کارخانه دار انگلیس در قرن 91 که شاید بتوان منشاء سوسیالیزم نوینش دانست
analytical engine ماشین محاسب مکانیکی که توسط Babbage Charles ایجاد شد که اصول اولیه کامپیوترهای دیجیتالی چند منظوره ابتدایی را پیاده کرد
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
ethic غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com