English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 51 (4 milliseconds)
English Persian
lazarus ادم مریض وفقیر
Other Matches
scruff ادم بی عرضه وفقیر
serf زارع بی زمین وفقیر
serfs زارع بی زمین وفقیر
diseased مریض
sickest مریض
ill مریض
ill- مریض
ills مریض
he was taken ill مریض شد
he fell ill مریض شد
morbid مریض
sickener مریض کن
patient مریض
patients مریض
sick مریض
take ill/sick <idiom> مریض شدن
come down with <idiom> مریض شدن
he is a man he is sick وی مریض میباشد
walking patient مریض سرپایی
inpatient مریض بستری
valetudinary مریض علیل
valetudinarian مریض علیل
shut in مریض بستری
pay patient مریض پولی
outpatient مریض سرپایی
outpatient مریض غیربستری
patient بیمار مریض
sick مریض شدن
sickest مریض شدن
patients بیمار مریض
indispose مریض کردن
to be laid up with something از چیزی مریض شدن
to have something [a disease, an illness] از چیزی مریض شدن
to be down with something از چیزی مریض شدن
to be ill with something از چیزی مریض شدن
dejecta کارکردن مزاج مریض
pay patient مریض غیر مجانی
sickened مریض کردن یا شدن
sicken مریض کردن یا شدن
sickbed تخت مریض یا بیمارستان
sickens مریض کردن یا شدن
sickbeds تخت مریض یا بیمارستان
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
cots برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض
cot برانکار یا تخت مخصوص حمل مریض
placebo دوای مریض راضی کن داروی دل خوش کنک و بی اثر
placebos دوای مریض راضی کن داروی دل خوش کنک و بی اثر
To steer a middle course . To act within judicious bounds . کجدار و مریض عمل کردن [به نعل و به میخ زدن]
solarium اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solariums اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com