Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
will of iron
<idiom>
اراده آهنین داشتن
Other Matches
An iron wI'll.
اراده آهنین
To have a strong wI'll.
اراده قوی داشتن
abulia
فقدان نیروی اراده ضعف اراده
abuleia
فقدان نیروی اراده ضعف اراده
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
handcuffs
دست بند آهنین
manacles
دست بند آهنین
chinkers
[colloq.]
دست بند آهنین
bracelets
[humor]
دست بند آهنین
darbies
[colloq.]
دست بند آهنین
nisus
اراده
determination
اراده
abulic
بی اراده
resolution
اراده
resolutions
اراده
on the impluse of the moment
بی اراده
voluntariness
اراده
will-power
اراده
intention
اراده
willed
اراده
animus
اراده
intentions
اراده
will
اراده
passive
بی اراده
passives
بی اراده
volitionally
با اراده
wills
اراده
weak-kneed
بی اراده
aimless
بی اراده
purposeful
با اراده
weak kneed
بی اراده
volition
اراده
thy will
اراده ات
thy will
اراده تو
infirm of purpose
بی اراده
voluntarism
اراده گرایی
willable
قابل اراده
involuntarily
بدون اراده
will therapy
اراده درمانی
volitionary
وابسته به اراده
dysbulia
اختلال اراده
driftless
بی مرام بی اراده
wills
اراده کردن
willed
اراده کردن
automatons
ادم بی اراده
automaton
ادم بی اراده
will
اراده کردن
it is our pleasure to
اراده ما اینست که
self will
اراده شخصی
abulic
فاقد اراده
will-power
قدرت اراده
free will
اراده ازاد
free will
ازادی اراده
volition
از روی اراده
steely look
نگاه با اراده
social will
اراده اجتماعی
voluntarily
از روی اراده
The will of the nation
[people]
اراده ملت
[مردم]
He is strong-wI'lled.
آدم با اراده ای است
what is your will?
اراده شما چیست
libertarians
طرفدار ازادی اراده
libertarian
طرفدار ازادی اراده
real will
نظریه اراده واقعی
of one's own volition
از روی اراده خود
will temprament tests
ازمونهای اراده- خلق وخوی
abulomania
دیوانگی در نتیجه ضعف اراده
He hasnt a mind of his own.
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
self surrender
واگذاری خود تسلیم به اراده
animal
مربوط به روح وجان یا اراده
tenant at will
متصرف به میل و اراده مالک
willpower
تصمیم جدی نیروی اراده
animals
مربوط به روح وجان یا اراده
It depends on your decison.
بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
drifts
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drift
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifted
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
spermatorrhoea
خروج منی بدون اراده احتلام
jelly bean
ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
drifting
بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
automatize
کسی را بی اراده الت دست کردن
self enforcing
دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
impulsively
با نیروی انی و بدون اراده از روی تحریک
downy's will temperament test
ازمون داونی برای ارزیابی اراده و خلق
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
voluntarism
فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
intrusive thoughts
اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
necessity
درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
owns
داشتن
to possess
داشتن
to go hot
تب داشتن
possess
داشتن
lacks
کم داشتن
possesses
داشتن
having
داشتن
have
داشتن
doubts
شک داشتن
to hold a meeting
داشتن
owning
داشتن
relieve
داشتن
relieves
داشتن
relieving
داشتن
to be feverish
تب داشتن
own
داشتن
redolence
بو داشتن
owned
داشتن
to hold
داشتن
doubting
شک داشتن
wanted
کم داشتن
intercommon
داشتن
bears
داشتن
to have f.
تب داشتن
monogyny
داشتن یک زن
to be in a f.
تب داشتن
to have
داشتن
lackvt
کم داشتن
want
کم داشتن
to have possession of
داشتن
lack
کم داشتن
doubted
شک داشتن
doubt
شک داشتن
possessing
داشتن
lacked
کم داشتن
bear
داشتن
bear
در بر داشتن
bears
در بر داشتن
require
لازم داشتن
affect
دوست داشتن
represent
نمایندگی داشتن
values
گرامی داشتن
can
امکان داشتن
hungered
اشتیاق داشتن
thirst
اشتیاق داشتن
hungering
اشتیاق داشتن
requiring
لازم داشتن
can
قدرت داشتن
required
لازم داشتن
canning
قدرت داشتن
canning
امکان داشتن
hunger
اشتیاق داشتن
affects
تمایل داشتن
hungers
اشتیاق داشتن
affect
تمایل داشتن
affects
دوست داشتن
valuing
گرامی داشتن
requires
لازم داشتن
value
گرامی داشتن
correlation
ارتباط داشتن
outclassing
برتری داشتن بر
mind
تصمیم داشتن
outclasses
برتری داشتن بر
outclassed
برتری داشتن بر
outclass
برتری داشتن بر
minds
در نظر داشتن
minds
تصمیم داشتن
minding
در نظر داشتن
minding
تصمیم داشتن
mind
در نظر داشتن
likes
دوست داشتن
liked
دوست داشتن
abominates
تنفر داشتن
overlap
اصطکاک داشتن
represented
نمایندگی داشتن
represents
نمایندگی داشتن
desire
میل داشتن
desires
میل داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com