Dictiornary-Farsi | اراده شخصی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
self will	اراده شخصی


Other Matches

abulia	فقدان نیروی اراده ضعف اراده
abuleia	فقدان نیروی اراده ضعف اراده
real will	مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
f.drss	جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
thy will	اراده تو
abulic	بی اراده
determination	اراده
resolution	اراده
resolutions	اراده
will-power	اراده
voluntariness	اراده
volitionally	با اراده
thy will	اراده ات
infirm of purpose	بی اراده
wills	اراده
willed	اراده
passives	بی اراده
weak kneed	بی اراده
weak-kneed	بی اراده
nisus	اراده
purposeful	با اراده
aimless	بی اراده
volition	اراده
on the impluse of the moment	بی اراده
animus	اراده
passive	بی اراده
will	اراده
intentions	اراده
intention	اراده
free will	اراده ازاد
free will	ازادی اراده
automatons	ادم بی اراده
wills	اراده کردن
volitionary	وابسته به اراده
willed	اراده کردن
it is our pleasure to	اراده ما اینست که
social will	اراده اجتماعی
involuntarily	بدون اراده
will	اراده کردن
will therapy	اراده درمانی
willable	قابل اراده
voluntarily	از روی اراده
voluntarism	اراده گرایی
steely look	نگاه با اراده
automaton	ادم بی اراده
dysbulia	اختلال اراده
driftless	بی مرام بی اراده
abulic	فاقد اراده
An iron wI'll.	اراده آهنین
volition	از روی اراده
will-power	قدرت اراده
will of iron <idiom>	اراده آهنین داشتن
libertarian	طرفدار ازادی اراده
of one's own volition	از روی اراده خود
real will	نظریه اراده واقعی
libertarians	طرفدار ازادی اراده
what is your will?	اراده شما چیست
To have a strong wI'll.	اراده قوی داشتن
The will of the nation [people]	اراده ملت [مردم]
He is strong-wI'lled.	آدم با اراده ای است
animal	مربوط به روح وجان یا اراده
self surrender	واگذاری خود تسلیم به اراده
willpower	تصمیم جدی نیروی اراده
animals	مربوط به روح وجان یا اراده
tenant at will	متصرف به میل و اراده مالک
He hasnt a mind of his own.	ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
abulomania	دیوانگی در نتیجه ضعف اراده
will temprament tests	ازمونهای اراده- خلق وخوی
jelly bean	ادم حساس و بی اراده و سست عنصر
It depends on your decison.	بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
drifted	بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
automatize	کسی را بی اراده الت دست کردن
drifting	بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
drifts	بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
spermatorrhoea	خروج منی بدون اراده احتلام
drift	بی اراده کار کردن بی مقصد رفتن
impulsively	با نیروی انی و بدون اراده از روی تحریک
downy's will temperament test	ازمون داونی برای ارزیابی اراده و خلق
self enforcing	دارای قدرت تحمیل اراده خودبر دیگران
voluntarism	فلسفهای که اراده را عامل موثر در ایجاد عالم وجودمیداند
intrusive thoughts	اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
necessity	درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
personae	شخصی
informal	شخصی
personable	شخصی
civilians	شخصی
civilian	شخصی
personas	شخصی
persona	شخصی
civil	شخصی
privates	شخصی
personal	شخصی
one	شخصی
ones	شخصی
private	شخصی
some one	شخصی
ibm personal computer	IBکامپیوتر شخصی
idols of the cave	اوهام شخصی
idiograph	نشان شخصی
whoso	هر شخصی که باشد
whosoever	هر شخصی که باشد
bomb scare	اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
hire out <idiom>	اجاره شخصی
informal observations	مشاهدات شخصی
on one's shoulders <idiom>	مسئولیت شخصی
individual foul	خطای شخصی
personal service	خدمت شخصی
under one's belt <idiom>	میل شخصی
personal effects	لوازم شخصی
very own <adj.>	خصوصی [شخصی]
A private car.	اتوموبیل شخصی
backcourt foul	خطای شخصی
by end	غرض شخصی
under one's thumb <idiom>	زیرنظر شخصی
ea state in severalty	ملک شخصی
separate estate	اموال شخصی زن
personal ownership	مالکیت شخصی
particular good	عین شخصی
personal outlays	هزینههای شخصی
private motive	غرض شخصی
passanger car	اتومبیل شخصی
personal motive	غرض شخصی
personal action	دعوی شخصی
personal affairs	امور شخصی
personal computing	محاسبات شخصی
personal constructs	سازههای شخصی
personal error	خطای شخصی
personal exemptions	معافیتهای شخصی
personal identity	هویت شخصی
personal income	درامد شخصی
personal influence	نفوذ شخصی
personal property	اموال شخصی
personal property	مایملک شخصی
self intrest	نفع شخصی
self interest	غرض شخصی
self interest	نفع شخصی
proenomen	نام شخصی
private property	دارایی شخصی
personalty	دارایی شخصی
personalty	اموال شخصی
personalized form letter	فرم شخصی
personal staff	ستاد شخصی
personal service	ابلاغ شخصی
personal saving	پس انداز شخصی
personal right	حقوق شخصی
personal requirment	حوائج شخصی
personal requirment	احتیاجات شخصی
personal remarks	انتقادات شخصی
personal interest	نفع شخصی
personal pronouns	ضمائر شخصی
personal computer	کامپیوتر شخصی
self-employed	کار شخصی
self employed	کار شخصی
paraphernalia	اموال شخصی زن
who	چه شخصی چه اشخاصی
personal pronoun	ضمیر شخصی
personal computers	کامپیوتر شخصی
somebody	یک شخص شخصی
oomph	چاذبه شخصی
self-interest	نفع شخصی
paraphernal	وابسته به دارایی شخصی زن
individualization of punshment	شخصی کردن مجازاتها
owning	شخصی مال خودم
owned	شخصی مال خودم
own	شخصی مال خودم
home use entry	اعلامیه مصرف شخصی
leave alone <idiom>	راحت گذاشتن (شخصی)
pinning	شماره شناسایی شخصی
fill (someone) in <idiom>	جزئیات را به شخصی گفتن
onother's money	پول شخصی دیگر
mend one's ways <idiom>	اثبات عادت شخصی
ibm personal computer at	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
ibm personal computer system/	کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
personal chattels	دارایی شخصی منقول
With my own capital .	با سرمایه شخصی خودم
owns	شخصی مال خودم
toe the line <idiom>	انجام وفایف شخصی
turn (someone) on <idiom>	به هیجان آوردن شخصی
author	شخصی که برنامه می نویسد
personal identification number	شماره شناسایی شخصی
put in one's two cents <idiom>	به شخصی نظریه دادن
personal income tax	مالیات بر درامد شخصی
individual income tax	مالیات بر درامد شخصی
mannerism	اطوار واخلاق شخصی
mannerisms	اطوار واخلاق شخصی
play (someone) for something <idiom>	به بازی گرفتن شخصی
in one's hair <idiom>	عصبانی کردن شخصی
ibm personal computer xt	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
pinned	شماره شناسایی شخصی
self regard	حفظ منافع شخصی
self-interested	در بند نفع شخصی
self interested	در بند نفع شخصی
valour	ارزش شخصی واجتماعی
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
valor	ارزش شخصی واجتماعی
private property	دارایی شخصی بلامعارض
privy seal	مهر شخصی پادشاه
to hold in d.	درتصرف شخصی داشتن