Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English
Persian
fpla
ارایه منطقی قابل برنامه ریزی میدان
Other Matches
programmable logic array
ارایه منطقی برنامه پذیر ارایه منطقی برنامه ریزی
pla
ارایه منطقی قابل برنامه نویسی
pla
ارایه منطقی برنامه پذیر
fpla
Array ProgrammingLogic Field ارایه منطقی برنامه پذیر درمحل
programmable terminal
ترمینال قابل برنامه ریزی
hard
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefining
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
hardest
که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
redefine
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefines
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
redefined
تغییرکارایی کلید قابل برنامه ریزی
logic array
ارایه منطقی
electrically
نوعی EAROM که قابل برنامه ریزی است
EAPROM
گونهای EAROM که قابل برنامه ریزی است
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blasts
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast
ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
addressable
نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
proms
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom
حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
proms
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
prom
Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
programmer
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
programmers
وسیلهای که امکان نوشتن روی حافظه فقط خواندنی و قابل برنامه ریزی را فراهم میکند
bomb
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombs
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed out
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
planning comission
هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method
روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
graphics
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
business
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave
امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
electrically
قطعه حافظه فقط خواندنی که مختوای آن با اعمال ولتاژ خاص به سوزن نوشتن فایل برنامه ریزی است و توسط نور یا ولتاژ مخصوص قابل پاک شدن است
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
logic programming
برنامه نویسی منطقی
modular
بخشهای کوچک نوشته شده در برنامه از کد کامپیوتر که مناسب برنامه سافت یافته است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
programming
برنامه ریزی
managements
برنامه ریزی
planning
<adj.>
برنامه ریزی
management
برنامه ریزی
schematization
برنامه ریزی
scheduled
برنامه ریزی کردن
comprehensive planning
برنامه ریزی جامع
planning horizon
مدت برنامه ریزی
social planning
برنامه ریزی اجتماعی
planning system
نظام برنامه ریزی
population planning
برنامه ریزی جمعیت
planning model
الگوی برنامه ریزی
national planning
برنامه ریزی ملی
develops
برنامه ریزی و تولید
develop
برنامه ریزی و تولید
schedules
برنامه ریزی کردن
planning principles
اصول برنامه ریزی
planning horizon
افق برنامه ریزی
planning cycle
دوره برنامه ریزی
optimal planning
برنامه ریزی بهینه
economic planning
برنامه ریزی اقتصادی
educational planning
برنامه ریزی اموزشی
rural planning
برنامه ریزی روستائی
program
برنامه ریزی کردن
ex ante
برنامه ریزی شده
programmed
برنامه ریزی شده
sectoral planning
برنامه ریزی بخشی
optimal planning
برنامه ریزی مطلوب
central planning
برنامه ریزی مرکزی
schedule
برنامه ریزی کردن
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
plan
برنامه ریزی کردن
personnel development
برنامه ریزی استخدامی
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
overall planning
برنامه ریزی کلی
programs
برنامه ریزی کردن
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
macroplanning
برنامه ریزی کلان
contract scheduling
برنامه ریزی قرارداد
development planning
برنامه ریزی توسعه
imperative planning
برنامه ریزی اجباری
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
production planning
برنامه ریزی تولید
family planning
برنامه ریزی خانواده
agricultural planning
برنامه ریزی کشاورزی
dietetics
برنامه ریزی غذایی
programming methods
روشهای برنامه ریزی
adhoc planning
برنامه ریزی روزمره
timing
برنامه ریزی زمانی
corporate planning
برنامه ریزی شرکت
curriculum development
برنامه ریزی درسی
regional planning
برنامه ریزی منطقهای
financial planning
برنامه ریزی مالی
product planning
برنامه ریزی محصولات
work out
<idiom>
برنامه ریزی کردن
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
linear programming
برنامه ریزی خطی
square away
<idiom>
برنامه ریزی کردن
plans
برنامه ریزی کردن
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
state planning
برنامه ریزی دولتی
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
projectable
قابل طرح ریزی
scheduled fire
اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
compiled
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
chapters
بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
compiles
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
compiling
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
dynamic link library
در ویندوز ماکروسافت و OS/2 کتابخانه برنامه ها که از طریق برنامه اصلی قابل فراخوانی است
chapter
بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
compile
تبدیل برنامه سطح بالا به برنامه کد ماشین که خود قابل اجرا است
programmed check
مقابله برنامه ریزی شده
short run planning
برنامه ریزی کوتاه مدت
material requirements planning
برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
planned demand
تقاضای برنامه ریزی شده
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
multi level planning
برنامه ریزی چند سطحی
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
devise
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devises
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devising
برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
production resource planning
برنامه ریزی منابع تولید
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
inter sectoral planning
برنامه ریزی بین بخشی
programmed computer
کامپیوتر برنامه ریزی شده
programmed instruction
دستورالعمل برنامه ریزی شده
programmed label
برچسب برنامه ریزی شده
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
directive planning
برنامه ریزی هدایت شده
programmable check
مقابله برنامه ریزی شده
programmed switch
گزینه برنامه ریزی شده
programmed check
بررسی برنامه ریزی شده
medium term planning
برنامه ریزی میان مدت
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
financial planning system
سیستم برنامه ریزی مالی
long run planning
برنامه ریزی بلند مدت
planned saving
پس انداز برنامه ریزی شده
impulse buying
خرید بدون برنامه ریزی
production planning and control
برنامه ریزی و کنترل تولید
gosplan
سازمان برنامه ریزی شوروی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
development
برنامه ریزی تولید محصول جدید
developments
برنامه ریزی تولید محصول جدید
sensitivity analysis
تحلیل حساسیت در برنامه ریزی خطی
blows
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
materials requirements planning
برنامه ریزی مواد مورد نیاز
planned investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
centrally planned economy
اقتصادی که از مرکز برنامه ریزی میشود
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
blow
برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
programmed i/o
ورودی- خروجی برنامه ریزی شده
subroutine
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
timer switch
سوئیچ تایمر کلید برنامه ریزی شده
link
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
designs
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
design
برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
to reprogram
دوباره برنامه ریزی
[جدید]
کردن
[رایانه شناسی]
planned economies
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy
اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
delays
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
eds
وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
delay
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
plato
منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
delaying
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
preprogrammed
که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
robotics
مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
graphics
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
pla
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
subschema
زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
facsimiles
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimile
روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
eprom
PRO مخصوص که در زیرنور شدید ماوراء بنفش میتواند پاک شده و سپس دوباره برنامه ریزی شودmemory only programmableread erasableیک
scheduled
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedule
برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
run duration
1-کد برنامهای که کامپایل شده است و به صورتی است که مستقیماگ توسط کامپیوتر قابل اجرا است .2-برنامه مفسر تجاری که به همراه برنامه کاربردی زبان سطح بالا فروخته میشود که امکان اجرای آنرا فراهم میکند
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
portable program
برنامه قابل انتقال
portable program
برنامه قابل حمل
reentrable program
برنامه قابل بازگذشت
conditional
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material implication
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implies
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material conditional
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
implication
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
material consequence
شرطی منطقی
[ریاضی]
[منطقی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com