Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (10 milliseconds)
English
Persian
yeomanry
ارتش داوطلب از زارعین
Other Matches
foreignlegion
سرباز داوطلب در ارتش
candidate
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
candidates
داوطلب خدمت در ارتش نامزد
conscription
داوطلب شدن برای ارتش سربازگیری
petty farmers
زارعین جزء
volunteering
سرباز داوطلب داوطلب شدن
volunteered
سرباز داوطلب داوطلب شدن
volunteer
سرباز داوطلب داوطلب شدن
gl
مخفف issue generalملزومات ارتش تدارکات ارتش
combined arms army
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
active army
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army of occupation
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
in service
درخدمت ارتش در ارتش
go in for
داوطلب
applicant
داوطلب
volunteer
داوطلب
applicants
داوطلب
volunteering
داوطلب
volunteered
داوطلب
candidates
داوطلب
entrant
داوطلب
entrants
داوطلب
volunteers
داوطلب
candidate
داوطلب
judge advocate general
رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
volunteer
داوطلب شدن
volunteering
داوطلب شدن
volunteered
داوطلب شدن
volunteers
سپاه داوطلب
applicant
سرباز داوطلب
stand for
داوطلب بودن
applicants
سرباز داوطلب
enlistee
سرباز داوطلب
to stand for
داوطلب بودن
enlistee
افراد داوطلب
volunteer corps
سپاه داوطلب
aspirants
داوطلب کار یامقام
to volunteer
[for]
داوطلب شدن
[برای]
applicant
داوطلب نام نویسی
to go in for
داوطلب شدن برای
riflecorps
تفنگ داران داوطلب
aspirant
داوطلب کار یامقام
applicants
داوطلب نام نویسی
yeomanry
سواره نظام سرباز داوطلب
registrant
داوطلب ثبت نام یا ازمایش دهنده
eager beaver
<idiom>
شخص همیشه داوطلب کار اضافه
voluntaryist
طرفدار سربازگیری از میان مردم داوطلب
development aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
aid worker
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer
دستیار داوطلب
[برای توسعه دادن کشوری]
enlisted
داوطلب خدمت سربازی سرباز وفیفه افراد
enlisted
داوطلب خدمت سربازی نام نویسی کرده
rushee
دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
army
ارتش
field army
ارتش
armies
ارتش
regulars
ارتش کادر
servicemen
عضو ارتش
regular
ارتش کادر
standing
ارتش ثابت
field army
ارتش رزمی
field army
ارتش صحرایی
general issue
ملزومات ارتش
state guard
ارتش ایالتی
the a of the army
پیشرفت ارتش
standing army
ارتش منظم
standing army
ارتش دائمی
the losses of the army
تلفات ارتش
the rank and file
توده ارتش
constables
افسر ارتش
regular army
ارتش دائمی
the red army
ارتش سرخ
regular army
ارتش منظم
supreme commander's staff
ستاد کل ارتش
women's army corps
ارتش زنان
general staff
ستاد ارتش
active army
ارتش کادر
active duty
ارتش کادر
constable
افسر ارتش
majored
سرگرد ارتش
army artillery
توپخانه ارتش
army commander
فرمانده ارتش
pentagons
ارتش امریکا
military campaign
لشکرکشی
[ارتش]
major
سرگرد ارتش
serviceman
عضو ارتش
majoring
سرگرد ارتش
militarism
ارتش سالاری
military
جنگی ارتش
pentagon
ارتش امریکا
army corps
سپاههای ارتش
army stores
فروشگاه ارتش
irregulars
ارتش نامنظم
combined arms army
ارتش مرکب
army group
گروه ارتش
the main army
بخش عمده ارتش
women's army corps
قسمت زنان ارتش
conscript army
ارتش سربازان وفیفه
marching order
[travel order]
دستور پیشروی
[ارتش]
USA
ارتش ایالات متحده
vivandiere
اغذیه فروش ارتش
rifleman
تفنگ دار
[ارتش]
armies
ارتش نیروی زمینی
army service area
منطقه عقب ارتش
army general staff
ستاد عمومی ارتش
general issue
تدارکات عمومی ارتش
general officer
امرای ارتش امیران
army beta test
ازمون بتای ارتش
regiments
گردان در ارتش انگلیس
to dismiss
[American E]
مرخص کردن
[ارتش]
industrial reserve army
ارتش ذخیره صنعتی
jcs
رئیس ستاد ارتش
brass hats
افسر ارشد ارتش
to fall out
معاف کردن
[ارتش]
army troops
یکانهای رده ارتش
to fall out
مرخص کردن
[ارتش]
dismissal of the armey
مرخص کردن از ارتش
brass hat
افسر ارشد ارتش
field grade
افسر ارشد ارتش
joint chief of staff
رئیس ستاد ارتش
reserve army of unemployed
ارتش ذخیره بیکاران
reserve components
قسمتهای احتیاط ارتش
regular army
ارتش کادر ثابت
to dismiss
[American E]
معاف کردن
[ارتش]
army
ارتش نیروی زمینی
quartermaster general
رئیس کل کارپردازی ارتش
punitive article
قوانین جزایی ارتش
standing army
ارتش کادر ثابت
military justice
قوانین جزایی ارتش
martial
وابسته به ارتش نظامی
army alpha test
ازمون الفای ارتش
supreme commander's staff
ستاد عالی ارتش
regiment
گردان در ارتش انگلیس
to issue marching order
دستور پیشروی دادن
[ارتش]
defense
[American E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
staff
چوب پرچم ستاد ارتش
pole position
آغازگاه
[ستاره شناسی]
[ارتش]
staffs
چوب پرچم ستاد ارتش
staffed
چوب پرچم ستاد ارتش
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
combat helmet
کلاه ایمنی جنگی
[ارتش]
army in the field
ارتش مستقر در صحنه عملیات
marksman
نشانه گیر
[ارتش و ورزش]
defence
[British E]
دفاع
[قانون]
[ورزش]
[ارتش]
invasion currency
پول رایج ارتش اشغالگر
post exchange
فروشگاه اختصاصی پادگان ارتش
seasoned troops
ارتش ورزیده و جنگ دیده
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
theater army
ارتش مستقر در صحنه عملیات
to see service
در ارتش یانیروی دریایی خدمت
warlord
افسر عالی رتبه ارتش
MI6
بخش 6 اطلاعات ارتش انگلستان
fusilier
هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
fusileer
هنگ تفنگداران ارتش انگلیس
reenlistment
دوباره در ارتش استخدام شدن
MI5
بخش 5 اطلاعات ارتش انگلستان
countermarch
تغییر جهت حرکت ارتش
v , device
ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
agct
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
army genetal classification test
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
To what do you attributeThe failure of the army?
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
civil military action
عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
militarists
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
generals
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
general
ژنرال امیر ارتش دادگاه عالی تیمسار
american defense service medal
نشان خدمت ارتش امریکا درسال 14- 9391
militarist
ارتش گرای هواخواه توسعه یا سیاست نظامی
commissariat
اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
commissariats
اداره خوار و بار و کارپردازی ارتش کلانتری
veterinarians
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
The army had to retreat from the battlefield.
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
veterinarian
پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
war footing
حالت اماده باش در ارتش امادگی رزمی
ration credit
تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
joint operations
عملیات مشترک مابین نیروهای مسلح ارتش
surgeon general
رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
unmilitary
بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
rookie
تازه کار
[بویژه در پلیس یا ارتش ]
[اصطلاح شوخی]
demoratize
بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
command sponsored dependent
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
conscientious objectors
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objector
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
landwehr
بخشی از ارتش المان وکشورهای دیگر که خدمت زیرپرچم را انجام دادند
pandours or doors
امنیه وحشی درنده خو که درسال 1471 تشکیل شد وچندی پس از ان جز ارتش اطریش گردید
ada
زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
commandeering
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
claimant agency
شعبه کارپردازی شعبه تعیین امادو تجهیزات عمومی ارتش
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
supreme commander
فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
inspector general
بازرسی بازرسی کل ارتش
defense readiness condition
وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com