Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
mean higher high water
ارتفاع متوسط پیشرفت اب دریا
Other Matches
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
mean high water neaps
متوسط ارتفاع اب دریا
half tide level
ارتفاع متوسط کشند اب دریا
mean low water neaps
ارتفاع متوسط پس رفت اب دریا
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا
continental shelf
مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
mean sea level
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
spit
پیشرفت خشکی در دریا
spits
پیشرفت خشکی در دریا
lower high water
پایین ترین پیشرفت اب دریا
altitudes
ارتفاع از سطح دریا
altitude
ارتفاع از سطح دریا
altitude datum
ارتفاع از سطح دریا
high water
حداکثر ارتفاع اب مد دریا
mean sea level
سطح متوسط دریا
absolute height
ارتفاع نسبت به سطح دریا
isopleth
نقاط هم ارتفاع موج دریا
neap
حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
hypsographic map
نقشههای عوارض نمایی که ارتفاع نقاط در ان از سطح دریا تعیین شده است
absolute ceiling
حداکثر ارتفاع نسبت به سطح دریا که هواپیما میتواند تحت فشار استاندارد پرواز افقی ومتعادلی داشته باشد
datum
سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
drop height
ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
descentheight
ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
barometric altimeter
ارتفاع سنج بارومتری ارتفاع سنجی که با فشار جو کار میکند
flare dud
گلوله اتمی که در ارتفاع بیش از ارتفاع پیش بینی شده منفجر میشود
terrain clearance
حفظ ارتفاع امن برای پروازهواپیما تامین خودکار ارتفاع پرواز هواپیما
pressure altitude
ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
sextant altitude
ارتفاع اندازه گیری شده ستارگان ارتفاع سکستانتی
pile height
ارتفاع پرز
[این ارتفاع یکی از عوامل تعیین کننده قیمت و کیفیت فرش است.]
neap tide
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
altitude separation
اختلاف ارتفاع سطوح مبنای ارتفاع
isovelocity
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
safe altitude
ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
datum error
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
transition altitude
ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
maximum ordinate
حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
ocant altitude
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
command altitude
ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
low altitude
ارتفاع کم ارتفاع پست
altitude height
سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
low airburst
ترکش هوایی در ارتفاع کم ترکش در ارتفاع پایین
apparent altitude
ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
bombing height
ارتفاع رهایی بمب ارتفاع هواپیماتا هدف در موقع رهایی بمب
holding anchorage
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
exmeridian altitude
ارتفاع فوق نصف النهاری هواپیما ارتفاع نصف النهاری
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
height datum
سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
achievement age
سن پیشرفت
accomplishment
پیشرفت
progress
پیشرفت
achievements
پیشرفت
advances
پیشرفت
advance
پیشرفت
head way
پیشرفت
achievement
پیشرفت
advancing
پیشرفت
growth
پیشرفت
growths
پیشرفت
improvement
پیشرفت
improvements
پیشرفت
promotion
پیشرفت
promotions
پیشرفت
development
پیشرفت
developments
پیشرفت
underdeveloped
کم پیشرفت
lift
پیشرفت
lifted
پیشرفت
lifting
پیشرفت
going
پیشرفت
furtherance
پیشرفت
progresses
پیشرفت
progressing
پیشرفت
progression
پیشرفت
progressions
پیشرفت
attainment
پیشرفت
attainments
پیشرفت
advancement
پیشرفت
lifts
پیشرفت
headway
پیشرفت
progression
پیشرفت
progress
پیشرفت
advance
پیشرفت
undeveloed
بی پیشرفت
proceedings
پیشرفت ها
advance
پیشرفت
advancing
<adj.>
پیشرفت
advances
پیشرفت ها
improvement
پیشرفت
progressed
پیشرفت
progresses
پیشرفت پیشروی
furthering
پیشرفت کردن
progressed
پیشرفت پیشروی
Luddite
پیشرفت گریز
progressed
پیشرفت کردن
get ahead
<idiom>
پیشرفت کردن
furthers
پیشرفت کردن
obstructionist
از پیشرفت کارمجلس را از
here goes
<idiom>
پیشرفت کردن
make a dent in
<idiom>
پیشرفت کردن
developmental stage
مرحله پیشرفت
thriving
پیشرفت کردن
progressing
پیشرفت کار
to make way
پیشرفت کردن
progresses
پیشرفت کار
thrives
پیشرفت کردن
to gain ground
پیشرفت کردن
progresses
پیشرفت کردن
to make headway
پیشرفت کردن
progressing
پیشرفت کردن
progressed
پیشرفت کار
progressing
پیشرفت پیشروی
the a of the army
پیشرفت ارتش
velocity of advance
تندی پیشرفت
Luddites
پیشرفت گریز
blooming
پیشرفت کننده
accession
دخول پیشرفت
achievement quotient
بهر پیشرفت
to make progress
پیشرفت کردن
achievement test
آزمون پیشرفت
n achievement
نیاز پیشرفت
achievement need
نیاز پیشرفت
achievement motive
انگیزه پیشرفت
achievement curve
منحنی پیشرفت
academic achievement
پیشرفت تحصیلی
scholastic achievement
پیشرفت تحصیلی
developments
رشد پیشرفت
degree of advancement
درجه پیشرفت
beat
پیشرفت زنش
beats
پیشرفت زنش
to unfold
پیشرفت کردن
come along
پیشرفت کردن
progress of negotiations
پیشرفت مذاکرات
development
رشد پیشرفت
accomplishment quotient
بهر پیشرفت
technological improvement
پیشرفت فنی
reaction progress
پیشرفت واکنش
advance
پیشرفت پیشروی
becalmed
از پیشرفت بازداشتن
capability
استعداد پیشرفت
proceeding
پیشرفت طرز
economic progress
پیشرفت اقتصادی
rises
پیشرفت ترقی
progress chaser
نافر پیشرفت
improvement curve
منحنی پیشرفت
aq
بهر پیشرفت
rise
پیشرفت ترقی
further
پیشرفت کردن
progressivist
پیشرفت گرای
ongoing
درحال پیشرفت
advances
: پیشروی پیشرفت
thrived
پیشرفت کردن
progress
پیشرفت کار
advancing
پیشرفت پیشروی
progress
پیشرفت پیشروی
becalm
از پیشرفت بازداشتن
thrive
پیشرفت کردن
technical progress
پیشرفت فنی
becalms
از پیشرفت بازداشتن
advances
پیشرفت پیشروی
furthered
پیشرفت کردن
becalming
از پیشرفت بازداشتن
progress
پیشرفت کردن
progressional
دارای پیشرفت تدریجی
promotions
ترفیع رتبه پیشرفت
promotion
ترفیع رتبه پیشرفت
california achievement tests
آزمونهای پیشرفت کالیفرنیا
combat development
پیشرفت اموزش رزمی
progress payments
پرداختهای پیشرفت کار
process
پیشرفت تدریجی ومداوم
processes
پیشرفت تدریجی ومداوم
interim report
گزارش پیشرفت کار
progress reporting
گزارش پیشرفت کار
achievement battery
مجموعه آزمون پیشرفت
labor augmenting tednological progress
پیشرفت تکنولوژی کارافزا
progress report
گزارش پیشرفت کار
plain sailing
پیشرفت بدون مانع
advancement degree of reaction
درجه پیشرفت واکنش
proceeding
پیشرفت خلاصه مذاکرات
f. morement
جنبش برای پیشرفت
advancing
پیشرفت طولی ناو
advances
پیشرفت طولی ناو
to look back
از پیشرفت خودداری کردن
advance
پیشرفت طولی ناو
prospered
کامیاب شدن پیشرفت کردن
break through
رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
booming
پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
to make p in one's studies
در تحصیلات خود پیشرفت کردن
upgrade
پیشرفت دادن تقویت کردن
stanford achivement test
ازمون پیشرفت تحصیلی استانفورد
prospering
کامیاب شدن پیشرفت کردن
baffle
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffled
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffles
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffling
صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
booms
پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
lad der
وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود
progress payments
پرداخت براساس پیشرفت کار
boomed
پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
upgrading
پیشرفت دادن تقویت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com