Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
biased
ارزش توان در یک عدد اعشاری
Other Matches
noisy mode
سیستم محاسبات اعداد اعشاری که عددی غیر از صفر به محل کمترین ارزش در حین نرمالسازی عدد اعشاری افزوده میشود
mode
عملیات ریاضی اعشاری که در آن عددی غیر از صفر به عدد با کمترین ارزش اضافه میشود در حین نرمال سازی عدد اعشاری
modes
عملیات ریاضی اعشاری که در آن عددی غیر از صفر به عدد با کمترین ارزش اضافه میشود در حین نرمال سازی عدد اعشاری
m
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
valence
توان ارزش
flopped
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flopping
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flops
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flop
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
mantissa
رقم اعشاری لگاریتم معمولی افزایش عدد اعشاری
decimal file system
سیستم انبارداری اعشاری سیستم شمارش اقلام اعشاری
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
eight bit system
کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
rating
توان نامی توان قدرت
ratings
توان نامی توان قدرت
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value
بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
volt ampere meter
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
currency devaluation
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
decimals
اعشاری
mantissa
اعشاری
decimal
اعشاری
denary
ده ده اعشاری)
decimal digit
رقم اعشاری
decimal balance
ترازوی اعشاری
decimal points
ممیز اعشاری
decimal point
ممیز اعشاری
decimal fraction
کسر اعشاری
decimal number
عدد اعشاری
repeating decimal
اعشاری مکرر
decimal function
کسر اعشاری
common logarithm
لگاریتم اعشاری
decimal number system
سیستم اعداد اعشاری
fractional
مانیتن یک عدد اعشاری
decimal tab
جدول بندی اعشاری
zone decimal
دسته بندی اعشاری
recurring decimal
اعشاری مکرر
[ریاضی]
packed decimal
عدد اعشاری فشرده
decimal
رقم دهدهی اعشاری
decimals
رقم دهدهی اعشاری
decimalist
طرفدارسلسله اعشاری درپول
characteristic
مقدار نمای یک عدد اعشاری
characteristically
مقدار نمای یک عدد اعشاری
terminating decimal
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
actual decimal point
نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
fraction
bd1-.. 2-مانیتن در یک عدد اعشاری
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
fractions
bd1-.. 2-مانیتن در یک عدد اعشاری
decimal
سه طرح درست پس از نقط ه اعشاری
proper decimal fraction
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
decimals
سه طرح درست پس از نقط ه اعشاری
floating
عمل ریاضی روی عدد اعشاری
gigaflop
یک هزار میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
floating
عملیات ریاضی روی اعداد اعشاری
fixed point notation =
قوانین و روشهای ریاضی با استفاده از اعداد اعشاری
normalization
تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی
floating
عددی که به صورت اعشاری نمایش داده شود
ebcdic
کدمبادله اطلاعات اعشاری با کددودوئی توسعه یافته
characteristic
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
characteristically
مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
floating point basic
نوعی زبان BASIC که اجازه استفاده از اعداد اعشاری رامیدهد
routines
مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
routinely
مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
routine
مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
normalize
عدد اعشاری که نرمال شده است و مانتیس آن در محدوده مشخص قرار دارد
normalises
عدد اعشاری که نرمال شده است و مانتیس آن در محدوده مشخص قرار دارد
normalising
عدد اعشاری که نرمال شده است و مانتیس آن در محدوده مشخص قرار دارد
normalizes
عدد اعشاری که نرمال شده است و مانتیس آن در محدوده مشخص قرار دارد
floating
UPC ویژه که میتواند روی اعداد اعشاری به سرعت عملیات انجام دهد
radix
نقط های که تقسیم بین واحد کمی و بخشی اعشاری را نشان میدهد
normalised
عدد اعشاری که نرمال شده است و مانتیس آن در محدوده مشخص قرار دارد
extended
code decimalinterchange coded binary کدمبادله اعشاری کد شده بصورت دودوئی توسعه یافته
DX
پسوند پس از شماره مدل پردازنده intel برای بیان وجود واحد محاسبه اعشاری
noisy mode
رقم معمولا غیرصفر که هنگام نرمالسازی عدد اعشاری در صورت وجود اختلال به آن اضافه شود
applesoft basic
نوع توسعه یافته زبان برنامه نویسی BASIC که باریزکامپیوتر قابلیت پردازش اعداد اعشاری را هم دارد
binary coded decimal
سیستم کدگذاری در کامپیوترکه در ان همه ارقام دهدهی توسط گروه 4 تائی از 0 و 1ها نمایش داده میشود اعداد اعشاری با کد دودوئی
fixed point notation =
نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
mflops
اندازه سرعت محاسبه که به عنوان تعداد دستورات اعشاری که در ثانیه پردازش می شوند محاسبه میشود
low power
توان کم
p
توان
powering
توان
vigor
توان
potency
توان
vigour
توان
vim
توان
high-powered
پر توان
ambidextral
دو سو توان
oligotrophic
کم توان
potential
توان
powered
توان
power
توان
throughput
توان
powers
توان
equipotent
هم توان
isoelectric
هم توان
ambidextrous
دو سو توان
capacitance
توان
exponents
توان
exponent
توان
floats
تبدیل آدرس اعشاری به آدرس مطلق
float
تبدیل آدرس اعشاری به آدرس مطلق
floated
تبدیل آدرس اعشاری به آدرس مطلق
true power
توان واقعی
true power
توان متوسط
out put
توان دستگاهها
power
توان
[ریاضی]
physical medicine
طب توان بخشی
capacity range
حیطه توان
biological potential
توان زیستی
useful power
توان مفید
to the power of
[three]
به توان
[سه]
[ریاضی]
tensile strength
توان کششی
throughput
توان عملیاتی
recruitment
توان گیری
thermal power
توان حرارتی
brake horsepower
توان مفید
heating power
توان حرارتی
output power
توان خروجی
apparent power
توان فاهری
potential energy
نهان توان
received power
توان دریافتی
real power
توان موثر
real power
توان حقیقی
power function
تابع توان
reactor output
توان راکتور
reactive volt amperes
توان هرز
reactive power
توان راکتیو
reactive power
توان واکنشی
power level
تراز توان
reactive power
توان هرز
rated output
توان نامی
power level indicator
توان نما
power loss
اتلاف توان
puissance
توان قدرت
power output
توان خروجی
h.p.
توان اسب
omnipotent
همه توان
albedo
توان بازتاب
aerobic power
توان هوازی
sounp power
توان صوتی
true power
توان حقیقی
power circuit
مدار توان
simple circuit
مدار توان
perhaps
توان بود
power endurance
توان استقامت
cubes
توان سوم
active power
توان موثر
input
توان ورودی
input
توان اولیه
inputted
توان ورودی
inputted
توان اولیه
resolution power
توان تفکیک
power factor
ضریب توان
cube
توان سوم
potency
توان جنسی
powers
قوه یا توان
engine performance
توان موتور
powering
قوه یا توان
electric power
توان برقی
effective power
توان موثر
powering
توان برقی
powering
توان نیرو
dynomometer
توان سنج
exponent
توان
[ریاضی]
interference power
توان پارازیت
purchasing power
توان خرید
light output ratio
توان نور
dispersive power
توان پاشندگی
discriminating power
توان افتراق
low power
توان کوچک
rehabilitation
توان بخشی
powered
قوه یا توان
engine rating
توان موتور
paces
حفظ توان
i. and evdevolution
توان یابی
i^ r loss
اتلاف توان
powers
توان برقی
powers
توان نیرو
idle current wattmeter
توان کورسنج
idle power
توان کور
wattles power
توان کور
explosive power
توان انفجاری
increase of output
افزایش توان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com