English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 32 (4 milliseconds)
English Persian
senior officer ارشدترین افسران
Other Matches
senior officer afloat ارشدترین افسر حاضر در ناو
officer's mess نهارخوری افسران
wardroom اطاق افسران
batons عصای افسران
baton عصای افسران
opposite numbers افسران شاغل
opposite numbers افسران مشغول به کار
staffed افسران صاحب منصبان
senior officers افسران ارشدیا بالارتبه
officer's mess سالن غذاخوری افسران
staffs افسران صاحب منصبان
shoulder mark درجه سردوشی افسران
statem room خوابگاه افسران ناو
wardroom باشگاه افسران ناو
wardroom اطاق افسران ناو
staff افسران صاحب منصبان
they were badly officered افسران انها خوب نبودند
ward room اطاق افسران در کشتی جنگی
officers call نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
reserved list صورت افسران دریایی ذخیره یا احتیاط
top secret مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
top-secret مخصوص افسران وخواص خیلی محرمانه
archon یکی از افسران عالیرتبهء اتن قدیم
muster roll دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
The officers were brifed on (about) the detailes. افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
gun room اطاق افسران جزء درکشتیهای جنگی بزرگ
stalag بازداشتگاه افسران و درجه داران زمان جنگ درالمان
bat allowance فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat money فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
table money فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com