Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
Other Matches
high time
<idiom>
زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده
from this time forth
ازاین پس
later on
ازاین پس
hence it is
ازاین
from this time forward
ازاین پس
on the score of neglect
ازاین حیث
to this effect
ازاین قرار
over and above
گذشته ازاین
owing to this
ازاین سبب
in a. to this
گذشته ازاین
For this reason . In this respect.
ازاین جهت
from this time forward
ازاین ببعد
hereinbelow
ازاین پایین تر
from this time forth
ازاین ببعد
this wayŠplease
ازاین راه بفرمایید
From now on. Henceforth.
از حالابه بعد (ازاین پس)
superlunar
بیرون ازاین جهان
across
ازاین سو بان سو درمیان
f. this path
ازاین راه برو
line haul
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
oscillate
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
oscillated
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
erenow
پیش ازاین تااین تاریخ
to an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
at an overthwart
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
oscillates
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
as follows
بشرح ذیل ازاین قرار
on the score of neglect
بعنوان غفلت ازاین بابت
he passed hence
ازاین جهان رخت بربست
It goes against the grain to pay these sums (that kind of money).
من که زورم می آید ازاین پولها بدهم
is he a the wiser for it
ایا ازاین بابت عاقل تراست
caches
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
Stop your little games (tricks).
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
meerschaum
هیدروسیلیکات منیزیم سرچپق یاسرقلیانی که ازاین سنگ ساخته میشود
The borrower is absolutely free to use the amount.
وام گیرنده کاملا مختار به استفاده ازاین مبلغ است .
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present
زمان حاضر زمان حال
arrival
زمان حضور زمان رسیدن
presented
زمان حاضر زمان حال
presenting
زمان حاضر زمان حال
presents
زمان حاضر زمان حال
response time
زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals
زمان حضور زمان رسیدن
seek time
زمان جستجو زمان طلب
read time
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
ethnography
تشریح علمی نژادهای بشراز نظر اداب ورسوم و اختلافاتی که ازاین نقطه نظر با هم دارند
tour of duty
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
time
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
pub
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pubs
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
across
ازاین طرف بان طرف
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
early time
زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
von neuman morgensterm utility index
شاخص مطلوبیت ون نیومن مورگن استرن منظورشاخص عددی برای مطلوبیت مورد انتظار استکه دروضعیت ریسک و نامطمئنی ازاین شاخص استفاده میشود .ازنظر ریاضی این شاخص درحقیقت امید ریاضی مژلوبیت کل است
tensing
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest
زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses
زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser
زمان فعل تصریف زمان فعل
tense
زمان فعل تصریف زمان فعل
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
angular velocity sight
زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
ticker
[colloquial]
[watch]
زمان
times
زمان
dates
زمان
time-piece
زمان
timepiece
زمان
date
زمان
clocks
زمان ها
term
زمان
simultaneously
در یک زمان
away
از ان زمان
stroking
زمان
strokes
زمان
stroked
زمان
stroke
زمان
thence
از ان زمان
contemporaneous
هم زمان
terming
زمان
yet
تا ان زمان
termed
زمان
clock
زمان
cotemporaneous
هم زمان
thitherto
تا ان زمان
whene'er
هر زمان
cycle time
زمان
synchronous
هم زمان
synchrone
هم زمان
zeitgeist
زمان
time
زمان
time of blowing
زمان دم
time consuming
زمان بر
time-consuming
زمان بر
tempo
زمان
tempos
زمان
coinstantaneous
هم زمان
period
زمان
periods
زمان
timed
زمان
incidentals time
زمان اتفاقی
inlet time
زمان ورود
clocked
با سنجش زمان
association time
زمان تداعی
attack timing
زمان بندی تک
clk
زمان سنج
inoperative time
زمان کسرخدمت
base period
زمان مبنا
input time
زمان اولیه
installation time
زمان نصب
instruction time
زمان دستورالعمل
civil time
زمان عرفی
incidentals time
زمان ضمنی
inactive time
زمان غیرفعال
holding time
زمان نگهداری
all crash
زمان فوریت
coking time
زمان کک سازی
compilation time
زمان کامپایل
time span
گذشت زمان
hour meter
زمان شمار
time lag
زمان مرده
adverb of time
فرف زمان
in process of time
بمرور زمان
dilation of time
انبساط زمان
coking period
زمان کک سازی
allocated time
زمان نامی
idle time
زمان بی باری
idle period
زمان توقف
period
گذشت زمان
prescriptions
مرور زمان
chronometer
زمان سنج
latency
زمان بیکاری
lapse time
زمان کاهش
timing
زمان گیری
chronophobia
زمان هراسی
timing
زمان بندی
lead time
زمان پیشگیری
blue moon
زمان دراز
linkage time
زمان پیوند
chromometer
زمان سنج
light load period
زمان بار کم
length of time
طول زمان
leisure time
زمان اسودگی
budget period
زمان بودجه
chronograph
زمان نگار
present tense
زمان حال
dilation of time
اتساع زمان
chronoscope
زمان سنج
With passage of time .
با گذشت زمان
intravitam
در زمان زندگی
intravital
در زمان زندگی
intervalometer
زمان سنج
prescription
مرور زمان
distribution time
زمان توزیع
timing
زمان احتراق
lapse of time
مرور زمان
kill time
زمان کشندگی
chronoscope
زمان نما
timing
زمان سنجی
kill time
زمان خطر
load time
زمان بارکردن
compile time
زمان کامپایل
cutting time
زمان اصلی
exposure time
زمان نوردهی
expected time
زمان تحمل
cycle time
زمان دوره
execution time
زمان اجرا
cycle time
زمان سیکل
equilibrium time
زمان تعادل
scheduling
زمان بندی
exposure time
زمان پرتوگیری
cutting time
زمان برش
the past tense
زمان گذشته
cycle time
زمان تناوب
local time
زمان محلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com